خانه / دین و اندیشه / ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع)

ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع)

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع) را برای شما عزیزان قرار دادیم .

ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع)
ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع)

ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع),ویژگی های اخلاقی و شخصیتی امام هادی,مطالب و اطلاعاتی درباره فضائل اخلاقی امام هادی,خصوصیات فردی و رفتاری امام هادی

ویژگی های اخلاقی و خصوصيات شخصیتی و رفتاری امام هادی (ع)

1- ولادت

دهمين پيشواي شيعيان، بنابر نقل ثقه السلام کليني، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن شهر آشوب و ابن اثير، در نيمه ذيحجه ي سال 212 هجري در دهکده ي «صريا»(1) متولد شد.(2)
بشارت ولادت اين اختر آسمان امامت را بيش از دويست سال قبل، پيامبر (ص) داده بود:
خداوند در صلب او (امام جواد) نطفه اي نيکو، خجسته و پاکيزه به وديعت نهاده و نام آن را علي بن محمد گذارده است. لباس بزرگي و وقار را بر اندامش پوشانده و او را بر علوم و اسرار آگاه ساخته است.(3)

2- نام، کنيه و القاب

پدر بزرگوارش نام نوزاد را را «علي» نهاد و سنت اسلامي را درباره اش اجرا کرد؛ در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم او را ختنه کرد(4) و سرش را تراشيد و به وزن موي سرش نقره صدقه داد و نيز گوسفندي برايش عقيقه کرد.(5)
کنيه ي پيشواي دهم «ابوالحسن» است و چون اجداد بزرگوارش – امام کاظم و امام رضا (ع) – نيز مکني به اين کنيه هستند ، محدثان و راويان براي جلوگيري از اشتباه امام کاظم را «ابوالحسن اول»، امام رضا (ع) را «ابوالحسن دوم» و امام هادي (ع) را «ابوالحسن سوم» مي گويند.
لقبهاي آن بزرگوار، بنابر نقل ابن شهرآشوب عبارت است از: «نجيب»، «مرتضي»، «نقي»، «هادي»، «عالم»، «فقيه»، «امين»، «مؤتمن»، «طيب»، «متوکل» و «عسکري»(6) و مشهورتر از همه «هادي» و «نقي» است.
اين القاب، بيانگر بعضي از اوصاف و فضائل اخلاقي و کمالات معنوي آن امام همام است که بيشتر از ديگر صفات در وجودش تجلي پيدا کرده اند.
از بعضي روايات برمي آيد که آن حضرت لقب «متوکل» را پنهان مي داشته و از يارانش مي خواسته او را به اين لقب نخوانند. علت آن شايد اين بوده که خليفه ي عباسي معاصر آن حضرت – که از سرسخت ترين دشمنان اهل بيت (ع) بود – به اين لقب خوانده مي شد.(7)

3- پدر و مادر

پدر پيشواي دهم، حضرت محمد بن علي الجواد (ع) و مادرش بانوي گرانقدر و با فضيلتي به نام «سمانه ي مغربيه» است که به «سيده ي ام الفضل» معروف بود.(8) محمد بن فرج مي گويد:
ابو جعفر محمد بن علي الجواد (ع) مرا خواست و فرمود: کارواني که برده فروشي در ميان آن است و کنيزاني همراه خود دارد از راه مي رسد. سپس هفتاد دينار به من داد و امر کرد با آن، کنيزي را با مشخصاتي که داد از آن برده فروش بخرم.
من مأموريت را انجام دادم. اين کنيز که «ام ولد»(9) بود همان مادر «ابوالحسن» (ع) است.(10)
با راهيابي اين بانوي ارجمند به بيت امامت و افتخار درک محضر امام جواد (ع)، تحت تعليم و تربيت مستقيم آن حضرت قرار گرفت و به مدارج عالي اخلاقي و کمالات نفساني نائل آمد و در پاکدامني، تقوا و بندگي خدا گوي سبقت را از ديگر زنان عصر خود ربود. امام هادي (ع) در مقام تجليل از وي مي فرمايد:
مادرم عارف به حق من مي باشد و اهل بهشت است، شيطان سرکش به او نزديک نمي شود و مکر زورگويي لجوج به وي نمي رسد و خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره ي مادران صديقين و صالحان قرار دارد.(11)
امام هادي (ع) در اين سخنان گهربار، اوصافي را براي مادر خود برشمرده و ويژگيهايي را براي او بيان کرده که در افراد غير معصوم کمتر پيدا مي شود و اين نشان دهنده مقام اين بزرگ بانو نزد پروردگار و رابطه ي ولايي و معنوي او با مقام و ولايت است.

4- سيماي امام (ع)

امام هادي (ع) سيمايي همچون سيماي پدرش امام جواد و جدش امام رضا (ع) داشت و داراي چهره اي گندمگون بود. محدثان سيماي ملکوتي آن حضرت را چنين توصيف کرده اند: چشماني سياه و فراخ، کفهايي به نسبت درشت و زبر، سينه اي فراخف بيني اي کشيده، دندانهايي فاصله دار و چهره اي زيبا و دلگشا داشت. خوشبو و نظير جدش امام باقر (ع) تناور بود. نه زياد کوتاه و نه خيلي بلند بود. شانه هايي پهن، مفاصلي درشت و اندامي معتدل و ميانه داشت.(12)

5- فرزندان امام (ع)

در منابع تاريخي براي امام هادي (ع) پنج فرزند ذکر شده است، چهار پسر به نامهاي سيد محمد، امام حسن عسکري (ع)، جعفر و حسين و يک دختر به نام عليه.

الف – سيد محمد

سيد محمد با کنيه ي ابوجعفر، فرزند بزرگ امام هادي (ع) و فردي جليل القدر و عظيم الشأن بود؛ بگونه اي که شيعيان و جز آنان گمان مي کردند امامت بعد از پدر به وي خواهد رسيد؛ زيرا نزد شيعيان معروف بود که امامت به پسر بزرگ منتقل خواهد شد در صورتي که عيب و نقصي نداشته باشد. و محمد نه تنها عيب و نقصي نداشت که وجودش مجمع کمالات اخلاقي و نفساني بود. ليکن مرگ او در زمان حيات پدرش بر اين پندار خاتمه داد.
زماني که امام هادي (ع) از مدينه به سامرا برده شد فرزند خردسالش محمد را در مدينه ترک کرد. محمد پس از چند سال اقامت در مدينه به پدر پيوست و مدتي نزد آن حضرت بود ولي تصميم گرفت دوباره به مدينه بازگردد. در راه بازگشت چون به قريه ي «بلد»(13) رسيد بيمار شد و در حالي که سنش متجاوز از بيست سال بود در سال 252 در همانجا در گذشت و هم اکنون قبرش بين سامرا و بغداد معروف است و مردم از همه ي طبقات بويژه دانشمندان، فقها و بزرگان مجتهدين و محدثين به زيارتش مي روند. در طول اين مدت مرقد شريفش منشأ کرامات فراواني بوده، بيماران زيادي شفا يافته و گرفتاران و حاجتمندان فراواني به برکت توسل به صاحب اين قبر، حاجت روا گشته اند.
بعضي از بزرگان همچون عالم جليل القدر ميرزا محمد تهراني و نيز علامه ي بزرگوار شيخ محمد علي اردوبادي هر کدام کتابي درباره ي معجزات و کراماتي که از اين امامزاده ي جليل القدر ديده شده نوشته اند.(14)
وي نه تنها نزد شيعه بلکه نزد اهل سنت و اعراب باديه هم از جايگاه رفيعي برخوردار است. آنان نيز احترام او را دارند و از جنابش مي ترسند؛ از اينرو هرگز قسم دروغ به او نمي خورند و پيوسته از اطراف براي او نذر مي برند. و مرقدش فصل الخصومه ي بسياري از اختلاف و مشاجرات است؛ چرا که وقتي امر منتهي به قسم به امامزاده محمد مي شود منکر از قسم خوردن نکول مي کند و حق را به طرف دعوا مي دهد، مبادا مورد خشم و نفرين آن بزرگوار قرار گيرد.(15)
بنابر نقل شيخ کليني زماني که محمد، فرزند امام هادي (ع) فوت کرد گروهي از بني هاشم براي عرض تسليت به خانه ي امام هادي (ع) رفتند؛ ديدند براي آن حضرت در صحن منزل بساطي گسترده اند و متجاوز از يکصد و پنجاه نفر از آل ابي طالب، بني عباس و قريش گرد آن بزرگوار نشسته اند. در اين هنگام امام حسن (ع) – در حالي که گريبان خود را در مرگ برادر چاک زده بود – وارد شد و کنار پدر ايستاد. پس از مدتي امام هاي (ع) رو به او کرد و فرمود:
«يا بني احدث لله شکرا فقد احدث فيک امرا»(16)
پسرم! تازه کن شکر خداي را که خداوند تازه کرد در حق تو امري را.
چند روايت ديگر نيز بدين مضمون وجود دارد.(17) ممکن است در اين روايات تصور «بداء» شود و گفته شود اراده ي خدا نخست بر امامت محمد فرزند بزرگ امام هادي (ع) تعلق گرفته بود، براي خدا «بداء» حاصل شد و به فرزند ديگرش امام حسن (ع) تعلق گرفت. در صورتي که چنين نسبتي به خدا محال است چون مستلزم نسبت جهل به ذات باريتعالي است.
تأمل در مضمون سخن امام (ع) مي رساند که اين روايات ارتباطي با مسأله ي «بداء» ندارد. مضمون روايات اين است که خداوند با مرگ محمد امامت امام عسکري (ع) را براي شيعيان – که معتقد بودند محمد به خاطر کمالات و شايستگيها و نيز پسر بزرگ بودنش، جانشين پدر خواهد شد – آشکار ساخت و مرگ او در حيات پدرش موجب شد هر گونه شک و ترديدي نسبت به امامت امام عسکري (ع) از دلها زدوده شود.
اين روايت بيانگر مقام و منزلت محمد نزد خداوند است؛ چه آنکه بر اين مطلب دلالت دارد که هر چند او امام نبود و اراده ي خدا بر امامت برادر بزرگوارش ابو محمد تعلق گرفته بود، ولي تالي تلو امام (ع) بود؛ چون مستفاد از مجموع روايات وارد شده در اين زمينه اين است که در ديد مردم شرايط و مقتضيات امامت – از جمله فرزند بزرگ امام بودن و برخورداري از شايستگيها و کمالات نفساني – در وجود ابو جعفر نيز فراهم بوده است؛ ولي آنان غافل از اين بودند که مرتبه ي اکمل و اتم اين شرايط و مقتضيات در وجود مبارک برادرش ابو محمد (ع) جمع است. به همين جهت اراده ي خداوند بر امامت آن گرامي پس از پدر تعلق گرفته است و اين مسأله بعد از فوت محمد براي مردم آشکار شد.

ب – حسين

در منابع تاريخي نسبت به حسين، فرزند امام هادي (ع) و شرح زندگي او چيزي ذکر نشده است؛ جز آنکه محدث قمي از او به عنوان سيدي جليل القدر و عظيم الشأن ياد کرده و افزوده در بعضي روايات از او و برادرش امام حسن عسکري (ع) تعبير به «سبطين» شده و اين دو برادر بزرگوار به دو جدشان دو سبط رسول اکرم (ص) امام حسن و امام حسين (ع) تشبيه شده اند.
و نيز مي افزايد: در روايت ابوالطيب است که صداي حضرت حجه بن الحسن (ع) شبيه صداي حسين بود؛ سپس از شجره الاولياء نقل مي کند که حسين فرزند حضرت امام علي النقي (ع) از زهاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت. و در پايان مي نويسد: معروف است که قبر حسين نزديک قبر پدر ماجد و برادر بزرگوارش در سامرا در همان قبه ي ساميه است.(18)

ج – جعفر

پسر ديگر امام هادي (ع) جعفر است که «جعفر کذاب» معروف است. مثل او مثل فرزند حضرت نوح است که ناخلف از کار درآمد. وي بنا حق ادعاي امامت کرد و بسياري از مردم را گمراه نمود و در طول زندگي اش مرتکب کارهاي ناشايستي شد. روايات زيادي از امامان (ع) در نکوهش وي وارد شده است.
جعفر در سال 271 هجري در سن 45 سالگي در سامرا درگذشت و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.(19)
فضائل و مکارم اخلاقي

1- شخصيت معنوي و الهي

پيشوايان معصوم (ع) انسانهاي کامل و برگزيده اي هستند که خداوند آنان را به عنوان مشعلهاي فروزان هدايت جامعه ي بشري و الگوهاي رفتاري حق پويان و خداجويان، تعيين کرده است.
آنان در پرتو بندگي خداو برخورداري از کمالات نفساني و ارزشهاي انساني به مرتبه اي از منزلت معنوي و شخصيت ملکوتي رسيده اند که همه ي سيلابها و چشمه سارها ي دانش و فضيلت از ستيغ وجود آن عرش نشينان، جاري مي شود و مرغان دور پرواز انديشه ها، توانايي رسيدن به قله ي بلند افکارشان را ندارند.(20)
آنان عرشياني هستند که خداوند براي هدايت فرشيان به جهان طبيعت فرستاده و بدين نعمت بزرگ بر همه ي انسانها منت نهاده است.(21) بر اين اساس، سنخيتي با ديگران ندارند.(22) آنان از سنخ نور هستند و وجودشان خالص، گزيده و مطهر به اراده ي خداست.(23) و اگر در اين عالم خاکي و مادي در کنار ملک نشينان زيست مي کنند و با آنان همساز و همسخن مي گردند، در بعد تجلي و ظهور ملکي و صورت ظاهري آنان است، نه صورت باطني و حقيقت واقعي که آن براي ديگران غير قابل درک و نزديک شدن است.
در اين مقياس، نمي توان آنان را با کسي مقايسه کرد و در يک رديف دانست. امام صادق (ع) مي فرمايد:
«أنا اهل البيت لا يقاس بنا احد.»(24)
با ما خاندان پيامبر (ص) کسي در خور مقايسه نيست.
امير مؤمنان (ع) اين حقيقت را با توضيح بيشتر و بيان فلسفه ي آن چنين مي فرمايد:
«لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله من هذه الامه احد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا. هم اساس الدين و عماد اليقين. اليهم يفييء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولايه، و فيه الوصيه و الوراثه.»(25)
از اين امت هيچ احدي با خاندان رسالت قابل قياس نيست، و هرگز نمي توان پرورده ي نعمت (علم و هدايت) ايشان را همپايه ي آنان دانست. آل محمد (ص) پايه ي دين و استوانه يقينند. هر که از حد درگذرد (و از راه حق دور افتد) بايد بسوي آنان بازگردد، و آن که وامانده است، به ايشان پيوندد. حق ولايت و امامت، خاص آنان است، و وصيت و ميراث پيامبر (ص) در ميان ايشان باقي است.
نخستين ويژگي خاندان رسالت در بيان اميرالمؤمنين (ع)، حق امامت و ولايت آنان بر مردم است که از سوي خدا به ايشان واگذار شده است. اين منصب الهي و رباني و مسؤوليت سنگين را کسي مي تواند بپذيرد که همه ي شرايط پذيرش آن از نظر علم و عصمت و کمالات نفساني در وجودش فراهم باشد. بنابراين اگر هيچ دليلي بر شخصيت والا و منزلت معنوي و الهي امامان (ع) جز نصب ايشان به مقام امامت از سوي خدا وجود نداشته باشد، همين يک دليل براي اثبات مدعي کافي است.
پيشواي دهم (ع) عضو اين خاندان برگزيده و پيشتاز در دانش و تقوا و کمال است که نه تنها نزد خدا و رسول او از منزلتي والا و رتبتي بي همسان، برخوردار مي باشد که ابعاد شخصيت معنوي و الهي اش در کرانه هاي جهان طبيعت تجلي کرده و انسانهاي روشن ضمير و حق بين را به اعتراف و فروتني در برابر عظمتش واداشته است. به عنوان نمونه ابن صباغ مالکي، به نقل از بعضي دانشمندان مي نويسد:
فضيلت ابوالحسن علي بن محمد هادي (ع) چترهايش را بر پهنه ي زمين گسترده و رشته هايش را به ستاره هاي آسمان پيوسته است.
هيچ فضيلت و منقبتي نيست جز آن که به او منتهي مي گردد و هيچ بزرگواريي نيست مگر آن که حد تمام و کمال آن از آن اوست.
هيچ خصلت والايي بزرگ نمي نمايد جز آنکه دليلهاي آن در وجود او آشکار است، و او اين همه را به خاطر گوهر ذاتش يعني سخاوتمندي که از ويژگيهاي او و بزرگواري که از سرشت ارجمندش نشأت مي گيرد، شايسته گشته است… .
وجودش مهذب، اخلاقش منيع، راه و روشش معتدل، صفاتش برجسته و هر کار نيکي به وجودش آبادان و شايسته است. در شکوه، آرامش، پاکي و پاکيزگي و برازندگي، نبوي مسلک و علوي سرشت بود.
روحي پاک و همتي والا داشت؛ بگونه اي که کسي از مردم همسان او نبود و در اين راه دشوار اما پسنديده، کسي به پاي او نرسيد و اميد رسيدن نيز نداشت.(26)

2- انس با معبود

پيشوايان معصوم (ع) در بالاترين درجه ي شناخت حق تعالي قرار داشتند و همين درک و شناخت عميق، آنان را به ارتباط و انس هميشگي با خدا واداشته و شعله هاي آتش عشق به معبود و وصال به حق، بر جانشان شرر مي افکند و آرامش را از آنان سلب مي کرد.
پارسايي و انس با پروردگار آن چنان جلوه و نمودي در زندگي امام نقي (ع) داشت که برخي از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگيها و صفات والاي آن گرامي به ذکر اين ويژگي پرداخته اند. «ابن کثير» مي نويسد:
«کان عابدا زاهدا.»(27)
او عابدي وارسته و پارسا بود.
«يافعي» مي گويد:
«کان الامام علي الهادي متعبدا، فقيها، اماما.»(28)
امام علي هادي (ع) کمر همت به عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.
«ابو الفلاح حنبلي» در وصف حضرتش مي نويسد:
«ابوالحسن علي بن الجواد… المعروف بالهادي کان فقيها، اماما متعبدا.»(29)
ابوالحسن علي فرزند حضرت جواد… معروف به هادي، فردي فقيه، امام و متعبد بود.
امام هادي (ع) شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجود سپري مي کرد و بين پيشاني پينه بسته اش و زمين، جز سنگ ريزه و خاک، حائلي وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تکرار مي کرد:
«الهي مسييء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه.»(30)
بارالها! گهنکاري بر تو وارد شده (و به در خانه ات آمده) و گدايي آهنگ تو را نموده است. تلاشش را بي نتيجه مگردان (و اميدش را نااميد مکن) و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار بده و از لغزشش درگذر.
و در توصيف قطب راوندي نسبت به آن بزرگوار آمده است:
… چون شب فرا مي رسيد رو به قبله مي ايستاد و مشغول عبادت مي گشت و ساعتي از راز و نياز باز نمي ايستاد؛ در حالي که جامه اي پشمينه در بر و سجاده اي حصيري در برابر داشت.(31)
و نيز «حائري» مي نويسد:
امام هادي (ع) در اثر شدت علاقه به عبادت و مناجات با پروردگار، شبها آرام نداشت و جز اندکي نمي خوابيد. در دل شب بر روي شنها و ريگزارها مي نشست و شب را به عبادت، استغفار و تلاوت قرآن سپري مي کرد.(32)
مأموران متوکل بارها در دل شب به خانه ي امام (ع) هجوم بردند و چون وارد خانه مي شدند آن عبد صالح خدا را در حالي که لباسي خشن بر تن داشت و بر روي حصيري به نماز ونيايش ايستاده بود، مي ديدند.
امام هادي (ع) نه تنها در عمل که در سخنان گهربارش پيروان خود را به تهجد و شب زنده داري تشويق مي کرد. در سخني از آن حضرت آمده است:
«السهر ألذ للمنام و الجوع يزيد في طيب الطعام.»(33)
بيدار ماندن (و شب زنده داري) خواب را لذتبخش تر مي سازد و گرسنگي موجب فزوني لذت غذا مي شود.

3- زهد و پارسايي

امام هادي (ع) همچون پدران بزرگوار خود در نهايت درجه ي زهد و پارسايي زيست و از تمامي جاذبه ها و لذايذ مادي کناره گرفت، و اطاعت خدا را بر همه چيز مقدم داشت. منزل امام (ع) در مدينه و سامرا از هر نوع وسائل، تهي بود. مأموران متوکل، سر زده به منزل آن گرامي وارد شدند و خانه را با دقت بازرسي کردند، چيزي از تجملات زندگي در آن نيافتند و به متوکل گزارش دادند که ديدند امام (ع) در اتاقي – در حالي که ردايي پشمينه بر تن دارد – بر روي ريگها و شنها نشسته و فرشي زير پا ندارد.
«سبط بن جوزي» مي نويسد: امام هادي (ع) هيچ گرايشي به دنيا نداشت و همواره در مسجد بود. وقتي مأموران، خانه ي او را بازرسي کردند جز چند جلد قرآن و کتب دعا و کتابهاي علمي چيزي نيافتند.(34)
امام هادي (ع) به دنيا در حد بازاري مي نگريست که مي بايد در آن تجارت کرد و براي زندگي جهان واپسين سود لازم و سرمايه ي مورد نياز را به دست آورد. آن حضرت در سخني فرمود:
«الدنيا سوق، ربح فيها قوم، و خسر آخرون.»(35)
دنيا بازاري است که گروهي در آن سود بردند و گروهي ديگر زيان.
در سخني ديگر فرمود:
«ان الله جعل الدنيا دار بلوي، و الآخره دار عقبي، و جعل بلوي الدنيا لثواب الآخره سببا، و ثواب الآخره من بلوي الدنيا عوضا.»(36)
خداوند دنيا را خانه ي گرفتاري و آزمايش و آخرت را خانه ي کيفر و پاداش قرار داده است، و گرفتاريها و آزمايشهاي اين جهان را موجب دستيابي به پاداش آخرت و ثواب آخرت را عوض رنجها و گرفتاريهاي دنيا مقرر کرده است.
کسي که چنين نگرشي به دنيا و ماهيت آن داشته باشد، سرمايه ي عمر ارزشمند خود را صرف تجملات و اندوختن زخارف آن نمي کند و در مقابل، همه ي تلاش و کوشش خود را صرف کسب ثواب آخرت و رضوان الهي – که در پرتو اطاعت و بندگي خدا و ارتباط و اتصال به حق حاصل مي شود – مي کند.
پيشواي دهم با اين درک و شناخت عميق از دنيا و آخرت، همچون جدش امير مؤمنان (ع) دنيا را طلاق داد و از زر و زيور آن چشم پوشيد، و دوري گزيد و به خداي تعالي پيوست، و آنچه موجب تقرب به او بود انجام داد.

4- بخشندگي

امامان معصوم (ع) براي مظاهر دنيوي از جمله مال و ثروت، ارزش ذاتي قائل نبودند و سعي مي کردند به حداقل آن – که زندگي معمولي روزانه ي آنان را تأمين کرده آن بزرگواران را در راه انجام وظايف فردي و اجتماعي ياري رساند – بسنده کنند و افزون بر آن را در راههايي که موجب خشنودي خداوند بود صرف مي کردند.
يکي از اين راهها – که در آيات و روايات نسبت به آن سفارش فراوان شده – انفاق و بخشش به افراد تهيدست و نيازمند است. اين سياست خداپسندانه ي مالي – که در زندگي امامان (ع) در سطح گسترده و اعجاب برانگيزي به چشم مي خورد – علاوه بر جنبه هاي معنوي و آثار اخروي، عامل مهمي در فقر زدايي، کاهش فاصله ي طبقاتي در ميان جامعه ي اسلامي، تأليف قلوب افراد، حفظ شخصيت و علاقمند ساختن آنان به مکتب اهل بيت (ع) و جلوگيري از ارتباط برقرار کردن و نزديک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداري ائمه (ع) از اين خوي نيکو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه ي اميد، و خانه شان، مرکز نشر دانش، پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل آمد و شد انسانهاي مختلف، بويژه آنان که از راه دور مي آمدند، بود.
اين مسأله، هم براي عموم مردم جا افتاه بود؛ بگونه اي که وقتي فرد نيازمند و درمانده اي را مي ديدند او را به خانه ي امامان (ع) راهنمايي مي کردند؛ و هم براي خود افراد درمانده؛ بدين معني که به محض مواجه شدن با مشکلي بدون درنگ و بطور مستقيم سراغ «بيت امامت» را مي گرفتند.
امام هادي (ع) همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهي مقدار انفاقش به حدي از فزوني مي رسيد که دانشمندي مانند «ابن شهر آشوب» پس از نقل آن مي گويد:
اين مقدار انفاق، معجزه اي است که جز پادشاهان از عهده کسي ساخته نيست و تا کنون اين مقدار بخشش را از کسي سراغ نداريم.(37)
مورخان موارد زيادي از احسان و انفاق پيشواي دهم به نيازمندان و درماندگان را نقل کرده اند که ما به چند مورد بسنده مي کنيم.
– گروهي از بزرگان شيعه و ياران امام (ع) به نامهاي: ابو عمرو عثمان بن سعيد، احمد ابن اسحاق اشعري و علي بن جعفر همداني، به محضر آن حضرت شرفياب شدند. احمد بن اسحاق از سنگيني بدهکاري خويش نزد امام (ع) شکايت کرد.
امام هادي (ع) به وکيلش «ابو عمرو» فرمود: سي هزار دينار به او، و سي هزار دينار به علي بن جعفر بده؛ براي خود نيز سي هزار دينار بردار.(38)
امام (ع) با اين انفاق انبوه به زندگي اين بزرگان – که به کار مبارزه و نشر فرهنگ ناب تشيع همت گمارده بودند و شايد فرصت چنداني براي کار و تأمين نيازهاي زندگي خود نمي يافتند – گشايشي بخشيد و تنگدستي را از آنان برطرف ساخت.
* ابو هاشم جفري نقل مي کند : تنگدستي سختي بر من روي آورد . خدمت امام هادي (ع) رفتم . چون در محضرش نشستم فرمود :
اي ابو هاشم! شکر کداميک از نعمتهاي خدا را که به تو عطا کرده مي تواني بجاي آوري؟
– من سکوت کردم و ندانستم چه بگويم.
– خداوند به تو نعمت ايمان را ارزاني داشته و (در پرتو آن) بدنت را بر آتش دوزخ حرام کرده، و سلامتي و عافيت داده و بر اطاعت و بندگي اش ياريت نموده و قناعت داده است تا در پرتو آن از اسرافکاري مصون بماني. اي ابو هاشم! من بدين مطالب آغاز به سخن کردم، چون گمان مي کنم تو مي خواهي از کسي که اين همه نعمت به تو داده نزد من شکوه کني. من دستور دادم يکصد دينار به تو بدهند. آن را بگير!(39)
امام (ع) در اين داستان ضمن بخشش به ابو جعفر و رفع نياز او، نعمتهاي بزرگ الهي را که به او ارزاني داشته و هر يک از آن ها شکر خاص خود را مي طلبد، به او متذکر شده است. و اين درس بزرگ را به وي داد که وظيفه ي بندگي ايجاب مي کند که او به جاي لب به شکوه گشودن از تنگدستي که به وي روي آورده و شايد به مصلحت او هم بوده، بهتر است شکر آن همه نعمت خدادادي را بجا آورد.
* اسحاق جمال مي گويد: براي ابوالحسن (ع) گوسفندان زيادي خريدم؛ سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد که من آنجا را نمي شناختم؛ سپس تمامي آن گوسفندان را ميان کساني که آن حضرت دستور مي داد، توزيع کردم.(40)
در روايت ديگر، زمان خريد و توزيع گوسفندان روز «ترويه»(41) ذکر شده است.(42)
از اين روايت دو نکته ي مهم استفاده مي شود. نخست آن که امام (ع) در مسائل مالي و انفاقهاي جزئي هم، مسائل امنيتي و حفاظتي را رعايت مي کرده است و اين، بيانگر شدت محدوديت آن گرامي از سوي دستگاه خلافت است؛ با اين حال امام (ع) اين کار را تحت پوشش قرباني انجام داد تا هر گونه سوء ظني را نسبت به خود از بين ببرد.
دوم: آنکه اين اقدام حضرت بيانگر اهتمام آن بزرگوار به مسأله ي قرباني است. وي که مي ديد بستگان و خويشانش توانايي انجام اين عمل مستحب را ندارند و اگر او به آنان کمک نکند بناچار آن را ترک خواهند کرد، پيش از عيد قربان گوسفنداني براي ايشان مي فرستاد تا در روز عيد امکان قرباني برايشان فراهم باشد.

5 – بردباري

حلم و بردباري از ويژگيهاي مهمي است که مردان بزرگ، بويژه رهبران الهي که بيشترين برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيکو، افراد بسياري را بسوي خود جذب کردند.
بردباري نقش مهمي در پيشرفت کارها و موفقيت افراد دارد، تا آنجا که امام هادي (ع) فرموده است:
«ان الظالم الحالم يکاد ان يعفي علي ظلمه بحلمه، و ان الحق السفيه يکاد أن يطفي نور حقه بسفهه.»(43)
ستمگر بردبار چه بسا بخاطر بردباري اش مورد بخشودگي قرار گيرد و ممکن است انسان حق بجانب بي حلم، روشنايي نور حقش بخاطر سفاهتش خاموش گردد.
پيشواي دهم با اين بيان ظريف به پيروان خود هشدار مي دهد که مبادا با متخلق نشدن به اين فضليت اخلاقي ارزشمند، مشعل فروزان حق را در وجود خويش خاموش کنند.
امام (ع) با اين نگرش به «حلم» در عمل نيز همچون نيکان خود در برابر ناملايمات، بردبار بود و تا جايي که مصلحت ايجاب مي کرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت کنندگان به ساحت مقدسش، با بردباري برخورد مي کرد.
«بريحه ي» عباسي – که از سوي دستگاه خلافت به سمت پيشنمازي مکه و مدينه منصوب شده بود – از امام هادي (ع) نزد متوکل سعايت کرد و از وي خواست دست آن حضرت را از اين دو پايگاه مهم کوتاه کند.
متوکل – در پي اين سعايت – امام (ع) را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا (ص) به سامرا تبعيد کرد. «بريحه» در ميان راه رو به امام (ع) کرد و گفت: تو خود مي داني که عامل تبعيد تو من هستم. با سوگندهاي محکم و استوار، سوگند مي خورم که چنانچه شکايت مرا نزد اميرالمؤمينن يا يکي از درباريان و فرزندان او ببري، تمامي درختانت را (در مدينه) آتش مي زنم و بردگان و خدمتکارانت را مي کشم و چشمه هاي مزرعه هايت را کور خواهم کرد و يقين بدان که همه ي اين اقدامات را انجام مي دهم.
امام (ع) متوجه او شد و فرمود:
نزديکترين راه براي شکايت از تو اين بود که شب گذشته شکايت تو را نزد خدا بردم، و من شکايت از تو را که بر خدا عرضه کرده ام نزد غير او از بندگانش نخواهم برد.
«بريحه» چون اين سخنان را از امام (ع) شنيد و با اين موضع ملايم و بردبارانه ي آن گرامي مواجه شد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از محضرش تقاضاي بخشش نمود. امام (ع) در نهايت بزرگواري فرمود: تو را بخشيدم.(44)

6- هيبت در دلها

امامان (ع)، مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق، و منبع تجليات و انوار خاصه ي او هستند. بر اين اساس از يک قدرت معنوي فوق العاده و نفوذ و هيبت خاصي برخوردارند.
اين هيبت و شکوه و عظمت خدادادي را در زيارت جامعه و از زبان امام هادي (ع) چنين مي خوانيم:
«طاطاکل شريف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذل کل شيء لکم.»
هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بينيي به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني کرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.
روي اين جهت بارها اتفاق مي افتاد که حاکمان جور در غياب امامان (ع) تصميمهاي خطرناکي نسبت به آنان مي گرفتند، ولي به محض رويارو شدن با ايشان و نگاه به رخسار پر فروغشان، کابوس ترس و وحشت در دلهايشان سايه مي افکند؛ بگونه اي که مجبور مي شدند از تصميم خود برگردند.
فروغ اين هيبت و عظمت الهي در چهره ي امام هادي (ع) کاملا نمايان بود و دوست و دشمن، و به تعبير خود آن پيشواي معصوم، هر شريف و متکر و جباري را به خضوع در برابرش واداشته بود. اينک چند نمونه:
* محمد بن حسن اشتر علوي نقل مي کند: با پدرم بر در خانه ي متوکل بوديم و جمعي از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر نيز حضور داشتند. امام هادي (ع) وارد شد. تمامي آنان که بر در خانه ي متوکل حضور داشتند، به احترام آن حضرت از اسب پياده شدند. امام (ع) داخل خانه شد. بعضي از حاضران به بعضي ديگر گفتند: چرا بايد براي اين نوجوان از مرکب پياده شود؟ او نه از ما شريفتر است و نه سنش از ما بيشتر است. سوگند به خدا (در بازگشت) براي او پياده نخواهيم شد.
ابو هاشم جعفري – که در آنجا حضور داشت – گفت: به خدا سوگند وقتي نگاهتان به او بيفتد با کوچکي و خواري براي او پياده خواهيد شد.
طولي نکشيد که امام هادي (ع) از دربار متوکل بازگشت. چون نگاه حاضران به آن حضرت افتاد بي اختيار از اسبها پياده شدند. ابو هاشم گفت: مگر نگفتيد پياده نمي شويم؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستيم خودداري کنيم؛ بگونه اي که بي اختيار از مرکبها پياده شديم!(45)
* زيد بن موسي(46) چند بار به «عمر بن فرج رخجي» – حاکم مدينه – گوشزد کرد و از او خواست وي را بر فرزند برادرش – امام هادي (ع) – مقدم بدارد و مي افزود: او جوان است و من عموي پدر او هستم.
«عمر» سخن او را براي امام هادي (ع) نقل کرد. حضرت فرمود: يک بار اين کار را بکن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد.
روز بعد «عمر» امام (ع) را دعوت کرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ي ورود داد. «زيد» در برابر امام (ع) بر زمين نشست.
چون روز پنج شنبه شد، والي ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدد مجلس بنشيند؛ سپس از امام (ع) خواست وارد شود. امام (ع) داخل شد هنگامي که چشم زيد به حضرت افتاد و هيبت امامت را در رخسار ملکوتي اش مشاهده کرد، بي اختيار از جاي برخاست و امام (ع) را بر جاي خود نشانيد و خود در برابر او نشست.(47)
بدون شک منشأ اين همه هيبت و شکوه امام (ع)، قدرت مادي و سلطنت ظاهري او نبود؛ بلکه اطاعت خدا و پارسايي در دنيا و تقواي ديني و از همه مهمتر، ايمان آن بزرگوار بود، که او را از ذلت نافرماني حقتعالي خارج و به عزت اطاعت و بندگي او داخل کرده بود.

پي نوشت ها:

1- نام روستايي در شش کيلومتري مدينه که امام کاظم (ع) آن را تأسيس کرده بود (ر.ک: مناقب، ج 4، ص 382) ولي در معجمهاي مربوط به بلدان از چنين قريه اي اسم برده نشده است. بر همين اساس ضبط دقيق آن مشخص نيست. در برخي منابع نيز «صربا» ضبط شده است.
2- ر.ک: کافي، ج 1، ص 497؛ ارشاد، ص 327 ؛ تهذيب الاحکام، ج 6، ص 92؛ مناقب، ج 4، ص 401 و کامل، ج 7، ص 189.
3- عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 50 – 51، حديث 29.
4- از جمله اختصاصات امامان (ع) در روايات شيعه اين دانسته شده که آنان ختنه شده به دنيا مي آمدند ولي به عنوان استحباب و سنت، صورتي از عمل را انجام مي دادند (ر.ک: سفينة البحار، ج 2، ص 563).
5- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 15.
6- مناقب، ج 4، ص 401، القاب ديگري نيز براي آن حضرت ذکر شده است (ر.ک: دلائل الامامه، ص 217).
7- ر.ک: الفصول المهمه، ص 277.
8- مناقب، ج 4، ص 401.
9- به کنيزي گفته مي شود که از صاحب خود داراي فرزند مي شود و همين خصوصيت موجب آزادي وي پس از مرگ صاحبش مي گردد.
10- دلائل الامامة، ص 216.
11- همان.
12- حياة الامام علي الهادي (ع، ص 21 به نقل از: مأثر الکبراء في تاريخ سامرا، ج 3، ص 20 و جوهره الکلام في مدح ساده الاعلام، ص 151.
13- بين سامرا و بغداد و در فاصله ي حدود سي کيلومتري سامرا قرار دارد.
14- الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 137.
15- ر.ک: النجم الثاقب، ص 114.
16- کافي، ج 1، ص 326.
17- ر.ک: همان.
18- منتهي الآمال، ج 2، ص 387.
19- همان، ص 388.
20- مضمون سخن حضرت امير (ع) در آغاز خطبه ي سوم نهج البلاغه است:«ينحدر عني السيل و لا يرقي الي الطير.»
21- در زيارت جامعه، رسيده از امام هادي (ع) آمده است: «خلقکم الله أنوارا فجعلکم بعرشه محدقين حتي من علينا بکم.» خداوند، شما را نور آفريد و محيط بر عرش خويش قرار داد تا اين که به وسيله شما (و فرستادنتان به ميان ما) بر ما منت نهاد.
22- قرآن مي فرمايد: «ما کان محمد أبا احد من رجالکم ولکن رسول الله…» (احزاب (33)، آيه ي40).
23- يريد الله… و يطهرکم تطهيرا (احزاب، آيه 33).
24- بحارالانوار، ج 22، ص 407.
25- نهج البلاغه، خطبه ي 2، ص 47.
26-الفصول المهمه، ص 282.
27- البدايه و النهايه، ج 11، ص 15.
28- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 29. به نقل از: مرآه الجنان، ج 2، ص 160.
29- شذرات الذهب، ج 2، ص 128.
30- ائمتنا، ج 2، ص 257؛ حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 137.
31- الخرايج و الجرايح، ص 149.
32- ائمتنا، ج 2، ص 218.
33- بحارالانوار، ج 75، ص 369.
34- حياه الامام علي الهادي (ع)، ص 45.
35- تحف العقول، ص 358.
36- همان.
37- مناقب، ج 4، ص 409.
38- همان.
39- بحارالانوار، ج 50، ص 129.
40- کافي، ج 1، ص 498.
41- روز هشتم ذيحجه.
42- اعيان الشيعه، ج 2، ص 37.
43- تحف العقول، ص 358.
44- ر.ک: اثبات الوصيه، ص 196.
45- اعلام الوري، ص 360؛ مناقب، ج 4، ص 407؛ بحارالانوار، ج 50، ص 137.
46- ظاهرا وي همان زيد بن موسي بن جعفر است که به «زيد النار» معروف است و براساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
47- اعلام الوري، ص 365.

منبع: تاريخ اسلام در دوره امامت امام هادي (ع) ، امام عسگري (ع) و امام زمان (عج )

******************************************

امام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش می کرد و حتی گاه خودرا به مشقّت می انداخت. آن هم در دورانی که شدت سخت گیری های حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود.
 
امام هادی(ع) ویژگی های اخلاقی امام هادی(ع)

 
امام هادی(ع) نمونه ای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره می نویسد:

 

«امام هادی(ع) خوش خوترین و راست گوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک می دید، خوش برخوردترین انسان ها را دیده بود و اگر آوازه اش را از دور می شنید، وصف کامل ترین فرد را شنیده بود. هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرا می گرفت و هرگاه اراده گفتار می کردی، بزرگی و بزرگواری اش بر تو پرده در می انداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراث دار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت …».(1)

امام در تمام زمینه های فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. «ابن صباغ مالکی» در این راستا می نگارد:

 

«فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی(ع) بر زمین پرده گسترده و رشته هایش را به ستاره های آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمی نماید مگر آنکه گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده است … هر کار نیکی با وجود او رونق یافته. او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست و به او نمی رسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».(2)

نیکو و به جاست این قسمت از نوشتار، به زیبایی های طبع او آراسته گردد:

 

1. عبادت

ایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلی و عبادت فراوان، از ویژگی های برجسته امام هادی(ع) است. در این باره نوشته اند: «همواره ملازم مسجد بود و میلی نیز به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شب ها را در عبادت به صبح می رساند بی آنکه لحظه ای روی از قبله برگرداند. با پشمینه ای بر تن و سجاده ای از حصیر زیر پا به نماز می ایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمی شد. کمی می خوابید و دوباره برمی خاست و مشغول عبادت می شد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه می کرد و با صوتی محزون آیاتش را می خواند و اشک می ریخت که هرکس صدای مناجات او را می شنید، می گریست. گاه بر روی ریگ ها و خاک ها می نشست. نیمه شب ها را مشغول استغفار می شد و شب ها را به شب زنده داری می گذراند.(3) شبانگاه به سجده و رکوع می افتاد و با صدایی محزون و غمگین می گفت: خداوندا، این گناهکار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روی آورده، خدایا، رنج او را در این راه بی پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزش هایش درگذر».(4)

 

 

2. ساده زیستی

از دیگر ویژگی های برجسته اخلاقی امام هادی(ع)، ساده زیستی و دوری از دنیا بود. در این زمینه نیز آمده است: «از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. بنده ای وارسته از دنیا بود. در آن شبی که به خانه اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه ای که همیشه بر تن داشت و خانه ای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم گیری دیده نمی شد. کف خانه اش خاک پوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود».(5)

 

 

3. دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ ترین پشتوانه های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راه های نابودی رهایی می یابد. شخصیت علمی امام هادی(ع) از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظره های علمی، پاسخ گویی به شبهه های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته نمونه های برجسته ای از جایگاه والای علمی امام هادی(ع) است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می ماندند، حل می کرد. گنجینه ای پایان ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده اندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره های علمی تشکیل می دهد، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره ای نمی بیند. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف می کند و سر تسلیم فرود می آورد.(6)

با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان می شده همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم

39

آشکار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری می کرد. دشمنان، پرتو گیتی فروز آن آفتاب علم و معرفت را می دیدند و خفاش صفت با چشمانی شب زده به خیال شب پرستی، از فروزندگی اش چشم فرو می بستند و با شمعی به جنگ آفتاب می رفتند و مناظره به راه می انداختند. با این حال، امام با صبری بی پایان، لحظه ها را به کار می گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می زدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده خورشید تابنده علم می فرمود:

 

اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها یک حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او در هم پیچیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد. آن گاه زمین گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام این ها در یک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولی نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که یک حرف آن نزد خدا مانده [و بقیه را به ما داده[ که در خزانه دانش غیب او به خودش اختصاص دارد.(7)

او به تمامی زبان های عصر خود از قبیل هندی، ترکی، فارسی و… آگاه بود و حتی نوشته اند که در جمع فارسی زبانان به زبان خودشان سخن می گفت.(8)

اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام هادی(ع) بسیار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازه ای او را مجذوب خود کرده که در توصیف مقام علمی ایشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفریده ای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او (امام هادی(ع)) خواهد بود». این سخن نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود.(9)

 

 

4. آگاهی از اسرار

براساس روایات فراوان، امام معصوم(ع) هر گاه بخواهد از چیزی که بر او پوشیده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علی النقی(ع) نیز به سان دیگر پیشوایان، از غیب خبر می داد، آینده را به وضوح می دید. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را می دانست.

 

«ابوالعباس احمد ابی النصر» و «ابو جعفر محمد بن علویه» می گویند: «شخصی از شیعیان اهل بیت(ع) به نام عبدالرحمان در اصفهان می زیست. روزی از او پرسیدند: سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردی نیازمند، ولی سخنگو و با جرئت بودم. سالی با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده امام هادی(ع) را احضار کنند. پرسیدم: علی بن محمد کیست که متوکل چنین دستوری داده؟ گفتند: او از علویان است و رافضی ها او را امام خود می خوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد. باوقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی می کردند. به چهره اش که نگاه کردم، محبّتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه مند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا می کردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود: خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند.

 

وقتی سخنانش را شنیدم، از تعجب ـ که چگونه از دل من آگاه است؟ ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاء اللّه و چیزی به کسی نگفتم تا این که به خانه ام بازگشتم. دعای امام هادی(ع) در حق من مستجاب شد. خدا دارایی ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.(10)

«خیران اسباطی» نیز در زمینه آگاهی امام از اسرار می گوید: نزد ابوالحسن الهادی(ع)، در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسی) چه خبر داری؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیک تر است. اما الآن حدود ده روز است که او را ندیده ام. امام فرمود: مردم مدینه می گویند: او مرده است. گفتم: ولی من از همه او را بیشتر می بینم و اگر چنین بود، باید من هم آگاه می بودم. ایشان دوباره فرمودند: مردم مدینه می گویند او مرده! از تأکید امام براین کلمه فهمیدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.

 

سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسی) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترین شرایط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خلیفه است. سپس پرسید: ابن زیّات(11) (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: این قدرت برایش شوم بود. پس از مدتی سکوت فرمود: دستور خدا و فرمان های او باید اجرا شوند و گزیری از مقدّرات او نیست. ای خیران، بدان که واثق مرده، متوکل به جای او نشسته و ابن زیات نیز کشته شده است. عرض کردم: فدایت شوم، چه وقت؟! با اطمینان فرمود: شش روز پس از اینکه از آنجا خارج شدی».(12)

40

5 . سخنوری

گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. به گونه ای که آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه که لب به سخن می گشود، روح شنونده اش را تازگی می بخشید و چون او را عتاب می کرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جمله های نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه می کرد.

 

آن گاه که خصم برای عشرت طلبی خود از او می خواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن می گشاید، چند بیت می خواند و آن چنان آتشی از ترس در وجود او می اندازد که بزم و عیش اش را تباه می سازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار می کند. امام می سراید:

 

ـ بر بلندای کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی می کردند، ولی کوه های بلند هم به آنان کمکی نکرد.

 

ـ سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جایگاه های خویش به زیر کشیده شده و در گودال های قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.

 

ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج ها و زیور آلات و آن لباس های فاخرتان؟

 

ـ کجاست آن چهره های ناز پرورده و پرده نشین تان؟

 

ـ قبرهاشان به جای آنها ندا در می دهد: بر آن چهره های ناز پرورده اکنون کرم ها می خزند.

 

ـ چه بسیار خوردند و آشامیدند، ولی اکنون پس از آن همه شکم بارگی ها، خود، خوراک کرم ها می شوند.

 

مستی از سر متوکل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد. تلوتلوخوران از ترس فریاد می کشید. حاضران می گریستند و متوکل، سخت حیران و وحشت زده، آن قدر گریست که ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند.(13)

 

 

6. مهربانی

امام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش می کرد و حتی گاه خودرا به مشقّت می انداخت. آن هم در دورانی که شدت سخت گیری های حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت می کند: «من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیم تر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاورده ام، ناامیدانه از خانه ام بیرون رفت.

 

اندکی بعد فرستاده امام هادی(ع) به خانه ام آمد. او کیسه ای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:

 

ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد.

 

دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به کلی بهبود یافتم».(14)

 

 

7. احترام به اهل دانش

امام، به مردم به ویژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان می گذاشت. در تاریخ آمده است: روزی امام در مجلسی نشسته بودند و جمعی از بنی هاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندی از شیعیان وارد شد. او در مناظره ای اعتقادی و کلامی، تعدادی از ناصبیان و دشمنان اهل بیت: را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جای خود برخاست و به

 

نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید و با او مشغول صحبت شد. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری کنم، راضی می شوید؟ گفتند: آری. امام تلاوت فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز کنید. تا خداوند [رحمتش را [برایتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتبی [منزلت [مؤمنانتان و کسانی را که علم یافته اند بالا برد)(15) و نیز فرموده است: (آیا کسانی که دانشمند هستند با آنان که نیستند برابرند؟)(16) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غیر دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است. آیا به راستی آنکه می داند و آنکه نمی داند، مساوی است؟ پس چرا انکار و اعتراض می کنید؟ خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندی اش. او نیز با دلایلی محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.(17)

 

 

8 . بخشش

بخشندگی با خون و گوشت اهل بیت: آمیخته بود. آنان همواره با بخشش های خود، دیگران را به شگفتی وا می داشتند. گاه آن قدر می بخشیدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار می آمد، تا آنجا که در این مقام در توصیف حضرت هادی(ع) می گفتند: «انفاق امام هادی(ع) به قدری بود که جز پادشاهان کسی توانایی انجام آن را نداشت و مقدار بخشش های ایشان تا آن زمان از کسی دیده نشده بود و در جغرافیای اندیشه ها نمی گنجید».(18)

اسحاق جلاب می گوید: «برای ابوالحسن(ع) گوسفندان بسیاری خریدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جایی برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامی این گوسفندان را میان افرادی که خود دستور داده بود، پخش کنم».(19)

بی آنکه دیگران متوجه شوند، آنان را از نسیم بخشندگی خود می نواخت و مورد تفقد

41

قرار می داد. گوسفندانی را می خرید، با دست خود ذبح و بین نیازمندان توزیع می کرد.(20) گاه نیز در حد توان خود و به همان اندازه ای که شخص در خواست کرده بود، به آنان بخشش می کرد. «ابو هاشم جعفری» می گوید: «در تنگنای مالی بسیاری گرفتار آمده بودم تا آنجا که تصمیم گرفتم برای درخواست کمک نزد امام هادی(ع) بروم. هنگامی که خدمت امام رسیدم، پیش از آنکه سخنی بگویم، فرمود: ای اباهاشم! کدام یک از نعمت های خدا را می خواهی شکر کنی؛ ایمانی که به تو داده که به وسیله آن بدن خود را از آتش دوزخ دور سازی و یا سلامتی و عافیتی که به تو ارزانی داشته که از آن در راه عبادت و بندگی خدا بهره بری، یا از آن قناعتی که به شما هدیه کرده تا در پی آن، از درخواست از مردم بی نیازتان کند؟

 

ای ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم، آن است که گمان کردم می خواهی از برخی مشکلات خود شکایت کنی. دستور داده ام دویست دینار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازی. آن را بگیر و به همان مقدار بسنده کن».(21)

 

 

9. سخت کوشی

امام علی النقی(ع) پیشوای بزرگ شیعیان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهای اسلامی همه به دست او می رسید و می توانست از آن بهره مند شود؛ چرا که حق او بود، ولی به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گیرد و نیازهای زندگی اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علی بن حمزه» می گوید: «ابوالحسن(ع) را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ به گونه ای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! کارگران شما کجایند [که شما این گونه خود را به زحمت انداخته اید]؟

 

در پاسخ فرمود: ای علی بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار می گذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کیست؟ فرمود: رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار می کردند. کشاورزی ازجمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنها و شایستگان درگاه الهی است».(22)

 

 

10. بردباری

شکیبایی از برجسته ترین صفات مردان بزرگ الهی است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایت شان باید صبر پیشه سازند تا این گونه دروازه ای از رستگاری را به رویشان بگشایند.

 

«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از امام هادی(ع) نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را می خواهی، علی بن محمد(ع) را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی می کنند».

 

در اثر سعایت های بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا(ص) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.

 

در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر می دانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خورده ام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمت کارانت را بکشم و چشمه ها و قنات های مزرعه ات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود». امام(ع) با چهره ای

 

گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیک ترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کرده ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».

 

بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایت ها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»(23)

 

 

11. شکوه و هیبت

از آنجا که امام معصوم، کانون تجلی قدرت و عظمت پروردگار و معدن اسرار الهی و قطب عالم امکان است، قداست معنوی و شکوه و وقار بسیار دارد. در زیارت جامعه کبیره از زبان امام هادی(ع) می خوانیم:

 

«هر بزرگ و صاحب شرافتی در برابر بزرگواری شما و شرافتتان سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت شما گردن نهاده است. هر زورگویی در برابر برتری شما فروتن شده و همه چیز در برابر شما خوار و ذلیل است».(24)

«محمد بن حسن اشتر» می گوید: «من همراه پدرم، بیرون کاخ متوکل با جمعی از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم که امام هادی(ع) آمد. تمام مردم برای ادای احترام و بزرگداشت ایشان از مرکب های خود پایین آمدند و صبر کردند تا ایشان وارد کاخ شود. پس از آن، برخی زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسر بچه احترام بگذاریم و از مرکب هایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیشتر است و نه بزرگ سال تر از ماست. به خدا سوگند که وقتی بیرون آمد، دیگر از مرکب هایمان پیاده نمی شویم.

 

ابو هاشم جعفری در رد سخن آنها گفت: به خدا سوگند که همگی شما با خواری و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتی، امام از کاخ متوکل بیرون آمد. صدای تکبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگی مردم، حتی آنان که گله مند بودند، از اسب هایشان پیاده شدند. آن گاه ابو هاشم رو به آنان کرد و گفت: شما که گفتید به او احترام نمی گذارید

47

و سوگند یاد کردید که از مرکب هایتان پیاده نمی شوید؟! آنها که نتوانسته بودند هیبت و جلال امام را نادیده انگارند، سرافکنده پاسخ دادند: به خدا سوگند، بی اختیار از مرکب پیاده شدیم».(25)

 

 

پی نوشت ها:

1. مناقب آل ابی طالب، ابو جعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج 4، ص 401.

 

2. فصول المهمة فی معرفة الائمة، ابن صباغ مالکی، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق، ج 2، ص 268.

 

3. ائمتنا، علی محمد علی دخیلّ، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص (ع)21.

 

4. همان، ص 257.

 

5. همان، ص 217 ؛ اصول کافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 211.

 

6. الفصول المهمة، ص 267.

 

7. دلائل الامامة، محمد بن جریر بن رستم الطبری، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1369 ق، ص 219 ؛ اصول کافی، ج 1، ص 230 ؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4 ص 406.

 

8. بحار الانوار، ج 50، ص 130.

 

9. دلائل الامامة، ص 221.

 

10. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی جا، ج 2، ص 240.

 

11.او وزیر معتصم و واثق بود که مخالفان را در تنوری می انداخت که کف آن میخ های آهنی بزرگی قرارداشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوکل بعد از به قدرت رسیدن او را در همان تنور انداخت. علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، برگردان: ابوالقاسم پاینده، تهران،انتشارات علمی و فرهنگی، 0(ع)13، چاپ چهارم، ج 2، ص 489.

 

12. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان المفید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ کشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الاربلی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بی تا، ج 3، ص 236.

 

13. تذکرة الخواص، ابن الجوزی، تهران، مکتبة النینوی الحدیثه، ص 361 ؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.

 

14. الارشاد، ج 2، ص 433.

 

15. مجادلة: 11.

 

16. زمر: 9

 

17. الإحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، قم، انتشارات اسوه، 1416، چاپ دوم، ج 2، ص309.

 

18. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 409.

 

19. اصول کافی، ج 1، ص 498.

 

20. اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی تا، ج 2، ص 37.

 

21. بحار الانوار، ج 50، ص 129.

 

22. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالصعب، بی تا، ج 3، ص 216.

 

23. اثبات الوصیة، علی بن الحسین المسعودی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1343 ش، ص 196.

 

24. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات اسوه، 1379 ش، چاپ چهارم، زیارت جامعه کبیره.

 

25. حیاة الامام علی الهادی(ع)، باقر شریف قرشی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1402 ق، ص 24.

مجله پاسدار اسلام مرداد 1384 – شماره 284

لینک کانال دعا و اذکار : https://telegram.me/doagooo

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *