در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com مقاله ای کامل و جامع درباره آیه تطهیر و عصمت اهل بیت (ع) را برای شما عزیزان قرار دادیم .
مقاله ای کامل و جامع درباره آیه تطهیر و عصمت اهل بیت (ع),آیه تطهیر و عصمت اهل بیت,آیه تطهیر,عصمت اهل بیت,دليل شيعه براي اثبات عصمت ائمه,دلایل عقلی و نقلی برای اثبات عصمت ائمه (ع),اهل بیت بودن همسران پیامبر
مقاله ای کامل و جامع درباره آیه تطهیر و عصمت اهل بیت (ع)
مقالهاي با عنوان «آيةُ التطهيرِ في كتابِ اللهِ و عِلاقتُها بِعِصمةِ الائمة» توسط دكتر عبدالهادي حسني نوشته شده است كه دلالت آيهي تطهير بر عصمت اهل بيت عليهم السلام را نفي ميكند و به اين ترتيب به گمان خودش زيربناي همهي اعتقادات شيعه را از بين ميبرد. من در اين مقاله نقدهاي ايشان را پاسخ دادهام.
ابتدا خلاصهاي از هر نقد ايشان را نوشتهام و سپس به پاسخ پرداختهام
نقد اول
امامت و عصمت امام در مكتب شيعه جزء اصول است؛ از اين رو اثبات آن دليل قاطع ميخواهد و دليل ظني كافي نيست. و اين دليل اولاً بايد از قرآن باشد. ثانياً بايد از محكمات آن باشد نه متشابهات.
عصمت ائمه از ديدگاه شيعة اماميه يکي از ضروريات ديني و جزو مسايل عقيدتي است، چون اصل عقيدة امامت بر پاية عصمت استوار است. و هرگاه پايه که عصمت است فرو ريزد امامت که بر آن مبتني است نيز فرو خواهد ريخت. به خاطر اين شيعيان در مورد آن بسيار سخت گرفته اند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جايي که منکر امامت را کافر و از دايرة دين اسلام خارج ساختهاند!!
اين سخن مستلزم اين است که بيش از يک ميليارد مسلمان که بدان معتقد نيستند کافر قلمداد شوند و حکام و فرمانروايانشان تکفير شوند و خلفاي راشدين بدون استثناء کافر قرار داده شوند علاوه بر نسلهاي مسلماني که پس از آنان پي در پي آمده اند. چنين اعتقادي مفاسد بي شماري را در پي دارد که کمترين آن حرام بودن ازدواج با آنهايي که معتقد به عصمت ائمه نيستند و حرام بودن ذبيحه شان، و فتواهايي که خون و اموال مسلمين را مباح ميدانند و جايز دانستن جنگيدن با مسلمانان و شورش عليه آنها مي باشد. چنين عقيدة خطرناکي بايد دلايل صريح و قاطعي داشته باشد که هيچ گونه شک و احتمالي به هيچ وجه بدان راه نيابد وگرنه دين بازيچة هر کسي قرار خواهد گرفت و پايه هاي آن در معرض دستخوش بازيگران قرار مي گيرند.
پاسخ نقد اول
امامت جزء اصول دين است. و در واقع ادامهي نبوت است و به تبع آن جزء اصول دين است. و منكر آن كافر است. و كثرت منكران اثري ندارد؛ همان طور كه اهل تسنن، چند ميليارد مسيحي را كافر ميدانند، شيعيان نيز يك ميليارد سني را كافر ميدانند. البته جنگ و ازدواج و … احكام و شرايط خاص خود را دارد و همهي كفار در اين موارد يكسان نيستند.
نقد دوم
تنها دليل شيعه براي اثبات عصمت ائمه، آيهي تطهير است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ (احزاب، 33). ولي اين آيه، آيهاي مستقل نيست و گذاشتن نام «آيهي تطهير» بر آن فريب و دروغي بيش نيست؛ زيرا اصلاً اين فقره، آيهاي جداگانه نيست.
پاسخ نقد دوم
اولاً تنها دليل اثبات عصمت ائمه (ع) آيهي تطهير نيست؛ بلكه دلايل عقلي و نقلي ديگري هم وجود دارد. ثانياً آيهي تطهير عبارت است از آيهي 33ي احزاب « وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». ولي از آن جا كه شاهد مثال و مورد استدلال، نيمهي دوم آيه است، هميشه آن قسمت را به عنوان آيهي تطهير ذكر ميكنند.
گذشته از آن، بعضي از مفسران مثل علامهي طباطبايي (ره) جملهي «انما يريد الله تا آخر آيه» را آيهاي جداگانه ميدانند.
الميزان، تفسير آيهي مورد بحث: «پس آيه مورد بحث از جهت نزول جزو آيات مربوط به همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و متصل به آن نيست. حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) دنبال آن آيات قرارش دادهاند؛ و يا بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اصحاب در هنگام تأليف آيات قرآنى در آن جا نوشتهاند. مؤيد اين احتمال اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزء آيهي «و قرن فى بيوتكن» است، از آن حذف شود، آيهي مزبور با آيهي بعدش كه مىفرمايد: «و اذكرن…» كمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش به هم نمىخورد.
پس معلوم مىشود جملهي مورد بحث نسبت به آيهي قبل و بعدش نظير آيهي «اليوم يئس الذين كفروا» است كه در وسط آياتى قرار گرفته كه آنچه را خوردنش حرام است مىشمارد، و در جلد پنجم اين كتاب در سورهي مائده گفتيم كه چرا آيهي مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته و اين بىنظمى از كجا ناشى شده است.»
نقد سوم
شيعيان معتقدند منظور از «اهل بيت»، افراد مشخصي هستند که نخستين آنها علي و سپس به ترتيب فاطمه و حسن و حسين ـرضي الله عنهمـ ميباشند. و تطهير و اذهاب رجس از آنها دلالت بر عصمت آنان دارد. ولي اين آيه بر عصمت كسي دلالت ندارد.
بررسي معناي آيه
معناي «ارادهي الهي» در جملهي «انما يريد …»:
اراده بر دو نوع است؛ تكويني و تشريعي. و در صورتي دلالت آيه بر عصمت تام خواهد بود كه معناي اراده در آيه، ارادهي تكويني باشد؛ ولي منظور از آن، ارادهي تشريعي است. و هيچ دليلي بر تكويني بودن اراده نيست. اضافه بر آن، قرينههايي وجود دارد كه مدعاي ما را اثبات ميكند:
ـ حديث کساء: در اين حديث آمده است كه پيامبر (ص) علي و فاطمه و حسن و حسين (رضي الله عنهم) را در زير كسا جمع كرد و برايشان دعا كرد.
حديث كسا را صاحب غايه المرام از عبدالله پسر احمد بن حنبل ، به سه طريق از ام سلمه نقل كرده است. تفسير ثعلبى نيز آن را روايت كرده است. ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و طبرانى و ابن مردويه همگى از ام سلمه همسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در خانهي او عبايى بافت خيبر به روى خود كشيده و خوابيده بود كه فاطمه (س) آمد در حالى كه ظرفى غذا با خود آورده بود. رسول خدا فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسين را صدا بزن. فاطمه برگشت و ايشان را با خود بياورد. در همان بين كه داشتند آن غذا را مىخوردند، اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله) زيادى جامهاى را كه داشت بر سر آنان كشيد. آن گاه دست خود را از زير كسا بيرون آورد و به آسمان اشاره كرد و عرضه داشت: بارالها اينها اهل بيت من و خاصگان من هستند، پس پليدى را از ايشان دور كن و تطهيرشان كن! و اين كلام را سه بار تكرار كرد.
ام سلمه مىگويد: من سر خود را در زير جامه بردم و عرضه داشتم: يا رسول الله، من هم با شمايم؟ حضرت دو بار فرمود: تو عاقبت به خيرى.
اگر ارادهي الهي تكويني بود، پيامبر براي آنها دعا نميكرد؛ چون آنها ديگر نيازي به دعاي او نداشتند؛ چرا که خداوند خواسته آنها معصوم باشند پس نيازي به دعاي پيامبر نبود.
جا دارد كه بپرسيم آيا ائمه قبل از دعاي پيامبر (ص) به عصمت رسيده بودند يا بعد از آن؟ اگر عصمت با دعاي پيامبر (ص) به دست آمده، پس آنها قبلاً معصوم نبودهاند و کسي که معصوم نيست، چگونه تبديل به معصوم ميشود؟ و اگر قبل از دعاي پيامبر (ص) معصوم بودهاند پس چرا پيامبر دعا کرد؟! و اين در واقع يكى از تناقضات اعتقادات اهل تشيع ميباشد.
ـ سياق کلام: جملات قبل و بعد از «انما يريد … تطهيراً» همهي اوامر و نواهي تشريعي هستند و اتحاد سياق ايجاب ميكند كه ارادهي مزبور در اين جمله نيز تشريعي باشد. و به اين ترتيب اين جمله نوعي تشويق براي عمل كردن به آن اوامر و نواهي است.
پاسخ نقد سوم، معناي اراده
منظور از اراده، در آيهي شريف، ارادهي تكويني است؛ زيرا ارادهي تشريعي خدا بر تطهير انسانها و اذهاب رجس از آنها اختصاص به كسي ندارد و براي همهي انسانها است درحالي كه اين آيه، آن را مختص اهل البيت ميداند.
عصمت مساوي با جبر نيست و با اختيار و دعا هيچ منافاتي ندارد. و اشكالات مذبور ناشي از عدم فهم صحيح عصمت است.
اما سياق كلام؛ اولاً گذشت كه جملهي «انما يريد … تطهيراً» آيهاي جداگانه است كه در بين اين آيه گنجانده شده است. علاوه بر آن، جملهي «انما يريد … تطهيراً» امر و نهي نيست كه تشريعي نبودن آن خللي به سياق وارد كند. اين جمله، مطلبي مبتني بر ارادهي تكويني خداوند را در خلال چند امر و نهي تشريعي بيان ميكند و اين كار هيچ اشكالي ندارد. اتفاقاً براي ايجاد انگيزه و تشويق براي عمل به اوامر و نواهي، مناسبتر اين است كه منظور از اراده، ارادهي تكويني باشد؛ مثل بسياري از آيات قرآن كه قبل يا بعد از ذكر اموري تكويني از قبيل آيات و نشانههاي خدا، دستوري تشريعي بيان كرده است مثل سورهي طارق، انفطار و …
شايد اين اشكال از اين جا نشأت گرفته باشد كه امر و نهي با عصمت جمع نميشود. كه تصور درست معناي عصمت اين اشكال را برطرف ميكند.
معناي «رجس»:
رجس در زبان قرآن هيچ ارتباطي با اشتباه و گناه ندارد. در هيچ جاي قرآن کلمهي «رجس» بر خطاي اجتهادي و اشتباه اطلاق نشده است بلکه رجس به معناي پليدي و تعفن و امثال آن ميباشد.
راغب اصفهاني در «مفردات ألفاظ القرآن» راجع به کلمة رجس مي گويد: رجس يعني چيز پليد، چنان که گفته ميشود: رجل رجس؛ يعني مرد پليد. و خداوند ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (المائده: 90).
و قرآن کافران را پليد ميداند، چون شرک زشتترين گناه است؛ خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾. (التوبه: 125).
و اشتباه اجتهادي را نميتوان پليدي يا نجاست و يا تعفن خواند بنابراين اشتباه اجتهادي پليدي نيست. پس هر کس که بگويد آيهي مذکور به منزه بودن اهل بيت و معصوم بودنشان از اشتباه و گناه تصريح کرده سخنش بر خلاف زبان عربي است.
پاسخ نقد سوم، معناي رجس
واژهي «رجس و پليدي» مانند بسياري واژههاي ديگر (مثل: حقير، عظيم، جميل، قبيح، سالم، شكسته، و …)، دو نوع مصداق دارد؛ حسي؛ معنوي. مصداق حسيِ آن، چيزهاي كثيف مثل مردار، فضولات، غذاي گنديده و … است. و مصداق معنوي آن اخلاق و افعال و روحيات زشت و آلوده است. همان طور كه در لغت بيان شده. «رجل رجس» هم ميتواند مصداق پليدي حسي باشد؛ يعني مردي كه به نظافت و تميزي ظاهري اصلاً توجه نميكند. و هم ميتواند مصداق پليدي معنوي باشد؛ يعني مردي كه اخلاق و افعال و باطني پليد دارد.
گناه و اشتباه هم از مصاديق پليدي معنوي است؛ همان طور كه خودتان در جملهي «و قرآن كافران را پليد ميداند؛ چون شرك زشتترين گناه است» به پليد بودن شرك و گناه اعتراف كردهايد.
اصلاً آيا «رجس» در آيههاي ياد شده، چيزي جز پليدي معنوي ميتواند باشد؟! آيا رجس بودن خمر و ميسر و انصاب و ازلام به خاطر اين است كه آنها از نظر بهداشتي آلوده به ميكروب يا چندشآور و حالبههمزن هستند؟ پس در اين صورت، اگر خمر از راه بهداشتي تهيه شد و آلات قمار و ازلام و انصاب، خوب ضدعفوني شدند، ديگر رجس نخواهند بود و استفاده از آنها مانعي نخواهد داشت. علاوه بر اين كه «ميسر» به فعل قمار ميگويند.
تصور اين كه «رجس» در آيهي 125 توبه، پليدي حسي باشد، نيز خندهدار است.
معناي «تطهير»:
«تطهير» به معناي معصوم بودن از گناه نيست. دليل روشن آن، اين است که اين کلمات براي غير از اهل بيت هم به کار گرفته شدهاند؛ مانند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾. (التوبه: 103). ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾. (النمل: 56). ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾. (التوبة: 108). ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴾ (البقرة: 222). و …
پس کلمهي تطهير را نميتوان به عصمت تفسير کرد.
پاسخ نقد سوم، معناي تطهير
كسي نگفته: طهارت مترادف با عصمت است. طهارت معناي عامي است كه عصمت يكي از مصاديق آن است. طهارت معنوي مراتبي دارد كه عصمت بالاترين مرتبهي آن است.
معنوي بودن طهارت در آيه واضح است. اما معناي عصمت به وسيلهي قرينههاي ديگري به دست ميآيد مانند: الف و لام جنس در الرجس كه هر گونه پليدي ريز و درشت را شامل ميشود و مفعول مطلق «تطهيراً» كه مبالغه در تطهير را ميرساند.
نقد چهارم) «اهل بيت»، منحصر در افراد مذكور نيست.
معناي «اهل»:
اهل در لغت به معني همسر مرد و کساني که با او در يک خانه زندگي ميکنند، ميباشد. و خويشاوندان را نميتوان اهل گفت مگر به صورت مجازي؛ به دليل اين که «اهل» به طور کلي به همراهاني گفته ميشود که همواره با او هستند. همان طور که خداوند متعال ميفرمايد: ﴿إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾. (ص: 64).
و «اهل الکتاب» و «اهل الذکر» يعني حاملان و ياران کتاب. و «اهل المدينه» و «اهل القري» يعني ساکنان شهر و کساني که همواره با مدينه هستند و در آن جا زندگي مينماييد.
راغب اصفهاني ميگويد: اهل مرد يعني کساني که با او در يک خانه زندگي مينمايند، سپس اين کلمه را تعميم دادهاند و به خويشاوندان هم اهل بيت گفتهاند.
پس اهل و اهل بيت يك شخص، يعني کساني که با او در يک خانه زندگي ميکنند.
در نصوص قرآني اهل به همين معني آمده است؛ چنان که خداوند متعال ميفرمايد: ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ﴾. (هود: 40).
حضرت يوسف (ع) گفت: ﴿وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ﴾. (يوسف: 93). و اهل و خانوادهي آنها كساني جز پدر يوسف (ع) و همسرِ پدرش و برادرانش نبودند. همان گونه که خداوند ميفرمايد: ﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ * وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً﴾. (يوسف: 99 ـ100).
خداوند مي فرمايد: ﴿وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾. (آل عمران: 121).
اين اهلي که پيامبر (ص) صبح از نزد آنها به سوي ميدان جنگ ميرود چه کساني هستند؟ آيا افرادي نيستند که با پيامبر در يک خانه زندگي مينمايند؟ آنها تنها همسران او هستند؛ نه افرادي ديگر که در خانهي او زندگي نميکنند.
خانة پيامبر مستقل بود و او در آن ميخوابيد و استراحت ميکرد و غذا ميخورد و هر آن چه که يک مرد در خانهاش انجام ميدهد، او هم آن را در خانة خود انجام ميداد. و در اين خانه فقط همسران او بودند نه کساني ديگر. همة فرزندان پيامبر (ص) قبل از نزول اين آيه وفات يافته بودند و از ميان دخترانش هم، بعضي وفات يافته و بعضي ازدواج کرده و از خانهي او بيرون رفته بودند. پيامبر به تعداد زنانش خانه داشت و هر زني براي خود خانهاي کوچک داشت. و خداوند گاهي اين خانهها را به زنان پيامبر (ص) نسبت ميدهد و گاهي به خود پيامبر. پس خانههاي پيامبر خانههاي زنان او هستند و خانههاي زنانش خانهي او ميباشند. پس چگونه يک خانه به فردي تعلق دارد ولي آن فرد از اهل بيت و از اهل خانه شمرده نميشود؟!
در اين آيه دقت کنيد که خداوند فرمود: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ». سپس فرمود: «اهل البيت» سپس فرمود: «وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ. پس اين بيت همان بيوت و اين بيوت همان بيت است.
در همهي اين شواهد قرآني ميبينيد که کلمهي «اهل» فقط بر کساني اطلاق ميشود که در يک خانه زندگي ميکنند. به هيچ عنوان خويشاوندان اهل به شمار نميآيند. پس در واقع اهل اين خانه، پيامبر و همسرانش بودهاند. پس به چه حقّي ما اين همسران پاک پيامبر و مادران مؤمنان را از «اهل بيت» پيامبر (ص) بيرون ميکنيم؟!
پاسخ نقد چهارم، معناي اهل
كلمهي «اهل البيت» هيچ گونه اختصاصي ندارد به افرادي كه در يك خانه زندگي ميكنند؛ بلكه به خويشاوندان ديگر نيز اهلبيت گفته ميشود. همان طور كه از راغب نقل شد اهل مرد يعني کساني که با او در يک خانه زندگي مينمايند، سپس اين کلمه را تعميم دادهاند و به خويشاوندان هم اهل بيت گفتهاند.
برداشت اين معنا از آيهي كشتي نوح (ع) و حضرت يوسف (ع) نيز بيدليل است.
اين آيه به تنهايي افراد اهل بيت را مشخص نميكند و شامل همهي خويشاوندان او ميباشد. دليل شيعه بر حصر اهل بيت در افراد خاصي، تفسير خود پيامبر (ص) است كه در روايات بسياري از طريق اهل سنت و شيعيان نقل شده است.
ذكر «بيت» به صورت مفرد در بين دو كلمهي «بيوتكن» نه تنها يكي بودن بيت و بيوت را ثابت نميكند؛ بلكه به تغاير بيت با بيوت اشعار دارد و تأييد كنندهي نظريهاي است كه جملهي «انما … تطهيراً» را آيهاي مستقل ميداند. و الا مناسب بود كه همهي عبارتها همشكل و يكسان باشد.
همسران پيامبر به دليل لغت و شرع و عرف و عقل جزء اهل البيت هستند.
زن از جملهي اهل بيت و بلکه اولين عضو خانه است. بنابراين به چهار دليل لغت، شرع، عرف، عقل، اهل مرد همسرش ميباشد.
ـ دليل لغت: راغب اصفهاني ميگويد: وقتي ميگويند: «اهل الرجل» يعني زنش. و «تأهل» يعني ازدواج کرد. اين از دليل لغوى!
ـ دليل شرعي: در اين آيات تأمل کنيد: ﴿فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ﴾. (القصص: 29). در آن وقت کسي جز همسرش همراه او نبود. همسر عزيز مصر خطاب به شوهرش گفت: ﴿قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءاً﴾. (يوسف: 25). پس اهل يعني زن.
ـ دليل عرف: اطلاق لفظ «اهل» و اين که منظور از آن همسر باشد تا به امروز متداول و متعارف است؛ مثلاً اگر کسي بگويد: «جاءت معي أهلي: اهل من به همراهم آمد»، منظورش زنش است و مردم هم مي فهمند که منظور او زنش مي باشد.
ـ دليل عقلي: هر مردي خانهاش را با همسرش آغاز ميکند. و هر خانوادهاي با پدر و مادر و مرد و زن شکل ميگيرد. و ميتوان قبل از آن که فرزندان به دنيا بيايند زن را اهل و خانواده ناميد؛ حتي اگر آن مرد، پدر و مادر و برادري نداشته باشد و تنها زنش باشد. پس زن اولين کسي هست که در خانه، کلمهي اهل بر او اطلاق ميگردد. پس به چه دليلي همسران پيامبر (ص) از اهل بيت او قرار نميگيرند؟! اين شيعيان با چه زباني سخن ميگويند؟!
پاسخ نقد چهارم، اهل بيت بودن همسران پيامبر
شمول كلمهي اهل بيت نسبت به همسر، واضح و روشن است و نيازي به دلايل چهارگانه نيست. بگذريم از اين كه اثبات اين گونه امور از دايرهي كار عقل و شرع بيرون است. و فقط ميتوان به عرف و لغت (كه او نيز چيزي غير از عرف نيست) استناد كرد.
گذشت كه در مكتب شيعه، تشخيص و تحديد معنا و مصاديق اهل بيت دليلي ديگر دارد كه عبارت است از فرمايشات خود پيامبر (ص) كه از طريق شيعه و سني به تواتر نقل شده است.
در اين باره بخشي از فرمايشات علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان را ميآوريم:
«حال بايد ديد اهل بيت چه كسانى هستند؟ به طور مسلم فقط زنان آن جناب اهل بيت او نيستند، براى اين كه هيچ گاه صحيح نيست ضمير مردان را به زنان ارجاع داد و به زنان گفت «عنكم»؛ بلكه اگر فقط همسران اهل بيت بودند، بايد مىفرمود: «عنكن». بنابراين يا بايد گفت: مخاطب، همسران پيامبر و ديگران هستند. و يا همان طور كه بعضى ديگر گفتهاند: مراد از اهل بيت، اهل بيت الحرام است. و بعضى ديگر گفتهاند: مراد، اهل مسجد رسول خدا (ص) است. و بعضى ديگر گفتهاند: همهي آن كسانى است كه در عرف جزء خاندان آن جناب به شمار مىروند؛ چه همسرانش و چه خويشاوندان و نزديكانش؛ يعنى آل عباس، آل عقيل، آل جعفر، و آل على. و احتمال دارد مراد خود رسول خدا (ص) و همسران او است.
بعضى ديگر گفتهاند: اهل بيت، غير از همسران آن جناب هستند و خطاب در «عنكم» متوجه اقرباى رسول خدا (ص) است يعنى آل عباس، آل على، آل عقيل، و آل جعفر.
و به هر حال، مراد از بردن رجس و تطهير اهل بيت همان تقواى دينى و اجتناب از نواهى و امتثال اوامر است. و بنابراين معناى آيه اين است كه خداى تعالى از اين تكاليف دينى كه متوجه شما كرده سودى نمىبرد، و نمىخواهد سود ببرد، بلكه مىخواهد شما را پاك كند و پليدى را از شما دور سازد. و بنابراين آيه شريفه در حد آيه «ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم» مىباشد.
اگر معنا اين باشد، آن وقت آيهي شريفه با هيچ يك از معنايى گذشته نمىسازد؛ چون اين معنا با اختصاص آيه به اهل بيت منافات دارد؛ زيرا خدا اين گونه تطهير را براى عموم مسلمانان و مكلفين به احكام دين مىخواهد؛ نه براى خصوص اهل بيت. و حال آن كه آيه شريفه دو انحصار را مىرساند. كلمهي «انما» انحصار خواست خدا را مىرساند و كلمهي «اهل البيت» چه اين كه صرفاً براى اختصاص باشد تا غير از اهل خانه، داخل در حكم نشوند، و چه اين كه اين كلمه نوعى مدح باشد، و چه اين كه نداء، على اى حالٍ دلالت دارد بر اين كه دور كردن رجس و پليدى از آنان و تطهيرشان، مسألهاى است مختص به آنان يعني مخاطبان كلمهي «عنكم». بنابراين در آيهي شريفه در حقيقت دو قصر و انحصار به كار رفته؛ يكى، انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور كردن پليدى و تطهير اهل بيت، دوم انحصار اين عصمت و دورى از پليدى در اهل بيت.
و اگر بگويى مراد از بردن رجس و تطهير كردن همانا تقواى شديد و كامل است و معناى آيه اين است كه اين تشديدى كه در تكاليف متوجه شما كرديم و در برابر، اجر دو چندان هم وعدهتان داديم، براى اين نيست كه خود ما از آن سودى ببريم؛ بلكه براى اين است كه مى خواهيم پليدى را دور نموده و تطهيرتان كنيم. كه در اين معنا هم اختصاص رعايت شده و هم عموميت خطاب به همسران رسول خدا (ص) و به ديگران. تنها چيزى كه هست در اول، خطاب را متوجه خصوص همسران آن جناب نمود و در آخر، يعنى در كلمه «عنكم» متوجه عموم. ليكن اين حرف هم صحيح نيست؛ براى اينكه در آخر، خطاب متوجه غير از ايشان شده. و اگر بگويى خطاب متوجه همه است چه همسران و چه غير آنان، مىگوييم: اين نيز باطل است؛ براى اين كه غير از همسران شريك در تشديد تكليف نبودند و اجر دو چندان هم ندارند. و معنا ندارد خداى تعالى بفرمايد: اگر به شما همسران رسول خدا (ص) تكاليف دشوارترى داديم، براى اين است كه خواستيم عموم مسلمانان و شما را پاك نموده و پليدى را از همه دور كنيم.
خواهى گفت: چرا جايز نباشد كه خطاب، متوجه همسران رسول خدا (ص) و خود آن حضرت باشد؟
در پاسخ مىگوييم: نبايد همسران آن جناب را با خود آن جناب مقايسه كرد؛ چون آن جناب مؤيد به داشتن عصمت خدايى است. و اين موهبتى است كه با عمل و اكتساب به دست نمىآيد، تا بفرمايد تكليف تو را تشديد كرديم و اجرت را مضاعف نموديم تا پاكت كنيم؛ چون معناى اين حرف اين است كه تشديد تكليف و دو چندان كردن اجر مقدمه و يا سبب است براى بدست آمدن عصمت. و به همين جهت، هيچ يك از مفسران اين احتمال را ندادهاند كه خطاب متوجه رسول خدا (ص) و همسرانش باشد و بس. و اگر ما آن را جزو اقوال ذكر كرديم، به عنوان اين است كه اين هم يك احتمال است. و خواستيم با ايراد اين احتمال نظريهي آن مفسرانى كه گفتهاند: مراد خصوص همسران آن جناب است تصحيح كنيم، نه اين كه بگوييم: كسى از مفسرين اين احتمال را هم داده.
با اين بيانى كه گذشت، آن رواياتى كه ميگويد آيهي شريفه در شأن رسول خدا (ص) و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) نازل شده است و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد، تأييد ميشود.
و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است. و اهل سنت آنها را از طرق بسيارى از ام سلمه، عايشه، ابى سعيد خدرى، سعد، وائله بن الاسقع، ابى الحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)، عبد الله بن جعفر، على، و حسن بن على (عليهماالسلام) كه تقريبا از چهل طريق نقل كردهاند.
و شيعه آن را از حضرت على ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (ع)، و از ام سلمه، ابى ذر، ابى ليلى، ابى الاسود دولى ، عمرو بن ميمون اودى، و سعد بن ابى وقاص، بيش از سى طريق نقل كردهاند.
حال اگر كسى بگويد: اين روايات بيش از اين دلالت ندارد كه على و فاطمه و حسنين (ع) نيز مشمول آيه هستند، و اين منافات ندارد با اين كه همسران رسول خدا نيز مشمول آن باشند، چون آيه شريفه در سياق خطاب به آنان قرار گرفته.
در پاسخ مىگوييم: بسيارى از اين روايات و به خصوص آنچه از ام سلمه – كه آيه در خانه او نازل شده – روايت شده است، تصريح دارد بر اين كه آيه مخصوص همان پنج تن است و شامل همسران رسول خدا (ص) نيست.
و اگر كسى بگويد: آن روايات بايد به خاطر ناسازگارى اش با صريح قرآن طرح شود، چون روايت هر قدر هم صحيح باشد، وقتى پذيرفته است كه با نص صريح قرآن منافات نداشته باشد، و روايات مذكور مخالف قرآن است، براى اين كه آيهي مورد بحث دنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همهي آنها به همسران رسول خدا (ص) است. پس بايد خطاب در اين آيه نيز به ايشان باشد.
در پاسخ مىگوييم: همهي حرفها در همين است كه آيا آيه مورد بحث متصل به آن آيات و تتمهي آنها است يا نه؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين را منكر است و مىفرمايد: آيهي مورد بحث به تنهايى و در يك واقعه جداگانه نازل شده و حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيه شريفه دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) نازل شده. و حتى احدى هم از مفسرين اين حرف را نزدهاند، حتى آنها هم كه گفتهاند: آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا (ص) است؛ مانند عكرمه و عروه، نگفتهاند كه: آيه در ضمن آيات نازل شده.
بنابر آنچه گفته شد، كلمهي «اهل البيت» در عرف قرآن، اسم خاص است كه هر جا ذكر شود، منظور از آن، اين پنج تن هستند، يعنى رسول خدا (ص) و على و فاطمه و حسنين (عليهم السلام)، و بر هيچ كس ديگر اطلاق نمى شود، هر چند كه از خويشاوندان و اقرباى آن جناب باشد، البته اين معنا، معنايى است كه قرآن كريم لفظ مذكور را بدان اختصاص داده ، و گر نه به حسب عرف عام، كلمهي مزبور بر خويشاوندان نيز اطلاق مى شود.
چند حديث از منابع اهل سنت براي استدلال به اين كه همسران پيامبر (ص) جزء اهل بيت نيستند:
و در غايه المرام از حموينى و او به سند خود از يزيد بن حيان روايت كرده كه گفت: داخل شديم بر زيد بن ارقم. او گفت: روزى رسول خدا (ص) ما را خطاب كرد و فرمود: آگاه باشيد كه من در بين شما امت اسلام دو چيز گرانبها مىگذارم و مىروم؛ يكى كتاب خداى عز و جل است كه هر كس آن را پيروى كند هدايت مىشود و هر كه آن را پشت سر اندازد، در ضلالت است؛ و سپس اهل بيتم. من خدا را به ياد شما مىآورم در باره اهل بيتم. و اين كلمه را سه بار تكرار كرد.
ما از زيد بن ارقم پرسيديم: اهل بيت رسول خدا (ص) چه كسانى بودند؟ آيا همسرانش بودند؟ گفت: نه؛ اهل بيت او، دودمان اويند كه بعد از آن جناب صدقه خوردن بر آنان حرام است، يعنى آل على، آل عباس، آل جعفر، و آل عقيل.
و نيز در همان كتاب از صحيح مسلم به سند خود از يزيد بن حيان از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من در بين شما دو چيز گرانبها و سنگين مىگذارم؛ يكى كتاب خدا است كه حبل الله است و هر كس آن را پيروى كند بر طريق هدايت و هر كس تركش گويد بر ضلالت است. و دومى اهل بيتم. پرسيديم: اهل بيت او كيست؟ همسران اويند؟ گفت: نه؛ به خدا قسم. همسر آدمى چند صباحى با آدمى است و چون طلاقش دهند به خانه پدرش برمىگردد و دوباره بيگانه مى شود. اهل بيت رسول خدا (ص) اهل او و عصبه و خويشاوندان اويند كه بعد از او صدقه برايشان حرام است.
نقد پنجم: قصهي كساء
مسلم در صحيح خود از عايشه روايت ميکند: پيامبر (ص) روزي به هنگام صبح بيرون آمد در حالي که چادري که از موي سياه بافته شده بود بر او بود آن گاه حسن بن علي آمد و پيامبر او را زير چادر خويش قرار داد. سپس حسين آمد او را نيز با خودش زير عبا برد. آنگاه فاطمه آمد او را نيز زير عبا برد. سپس علي آمد و او را هم با خود زير چادر برد و آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
در اين حديث آمده که پيامبر (ص) همسرش، ام سلمه را با آنها زير عبا نبرد بلکه به او گفت: تو از اهل بيت من هستي و تو بر خير و خوبي قرار داري.
و ما نميدانيم که اين حديث به خارج کردن امهات المؤمنين از آيه چه ربطي دارد؟ نهايت آنچه اين حديث ميرساند اين است که پيامبر مجموعهاي از خويشاوندانش را که در خانهاش زندگي نميکردند را در حکم آيه داخل کرده است. و به اين معني نيست که مفهوم آيه منحصر به آنها است و ديگران را شامل نمي شود؛ چون شرط داخل شدن اينها بيرون رفتن بقيه نيست، و رحمت الهي همه چيز را فرا گرفته و به خاطر آمدن کسي ديگر، براي کسي کم نميگردد.
اگر فرمودهي پيامبر (ص) مانع از دخول ديگران در زمرهي چهار نفري بشود که پيامبر فرمود از اهل بيت من هستند، پس چگونه نُه نفر ديگر از ائمه که در آن وقت اصلاً وجود نداشتند در زمرة اهل بيت قرار گرفتهاند؟!
اگر بگويند دلايلي براي اثبات اين مدعا است، در جواب گوييم: همة دلايل بر اين امر دلالت ميکنند که همسران پيامبر (ص) اهل بيت ويژة پيامبر هستند. بايد دانست دلايلي که اهل تشيع در اين زمينه ارائه داده اند، هيچ کدام از قرآن نيست، بلکه همگي از جملة رواياتي است که خود شان آن را جعل کرده اند.
علاوه بر آنچه گفته شد بايد بگوييم با دقت در اين مسأله معلوم ميشود که حديث کساء دليلي براي اثبات نظر ما، اهل سنت است و نمي تواند ادعاي اهل تشيع را مبني بر عصمت ائمه اثبات کند؛ چون اين حديث قرينهي واضح و روشني است بر اين که منظور از آيه همسران پيامبر هستند. چون اگر آيه در خصوص اصحاب عبا نازل ميشد دعاي پيامبر (ص) براي آنها معني نداشت، و در آن صورت انگيزهي آن، چه ميتوانست باشد با اين که بدون دعاي او از همان اساس قطعي و مسلم گرديده است؟!
پس پيامبر (ص) در دعاي خويش از خداوند ميخواهد که با لطف و رحمت بيکران خويش کساني را که پيامبر (ص) برايشان دعا کرده، مشمول حکم آيه قرار دهد، چون ميداند که آية خطاب به همسران او نازل شده است. و اگر پيامبر (ص) به طور قطعي ميدانست که آل عبا مشمول حکم آيه است، هرگز بر ايشان دعا نميکرد.
دعاي پيامبر (ص) ميتواند قرينه و بيانگر دو چيز براي ما باشد:
نخست، اين که قبل از همه چيز منظور و مراد آيه زنان پيامبر ميباشند. دوم، اين که از دعاي پيامبر (ص) ثابت ميشود که بقيهي اهل بيت هم مشمول حکم آيه هستند، و اگر دعاي پيامبر (ص) نميبود، ما نميتوانستيم به طور قطعي بدانيم که بقيهي اهل بيت مشمول حکم آيه هستند.
پاسخ نقد پنجم
تفسير الميزان: در الدر المنثور است كه طبرانى از ام سلمه روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) به فاطمه فرمود: همسرت و دو پسرانت را نزدم حاضر كن، فاطمه ايشان را به خانهي ما آورد، پس رسول خدا (ص) عبايى بافت فدك بر سر ايشان انداخت و دست خود را روى سر همگى آنان گذاشت و گفت: «بارالها! اينهايند اهل محمد». و در نقلى ديگر آمده «اينهايند آل محمد پس صلوات و بركات خود را بر آل محمد قرار ده همان طور كه بر آل ابراهيم قرار دادى و تو حميد و مجيدى» ام سلمه مىگويد: من عبا را بلند كردم كه من نيز جزء آنان باشم. رسول خدا (ص) عبا را از دستم كشيد، و فرمود: تو عاقبتبهخير هستى.
اين روايت را صاحب غايه المرام هم از عبد الله بن احمد بن حنبل ، از پدرش احمد، و او به سند خود از ام سلمه نقل كرده است.
در همان كتاب است : كه ابن مردويه ، از ام سلمه روايت كرده كه گفت : آيه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» در خانهي من نازل شد، و در خانه هفت نفر بودند؛ جبرئيل، ميكائيل، على، فاطمه، حسن، و حسين، و من كه دم در ايستاده بودم. عرضه داشتم: يا رسول الله، آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود تو عاقبتبهخيرى، تو از همسران پيغمبرى.
باز در همان كتاب است كه ابن جرير، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و طبرانى، و ابن مردويه همگى از ام سلمه همسر رسول خدا (ص) روايت كردهاند كه رسول خدا (ص) در خانهي او عبايى بافت خيبر به روى خود كشيده و خوابيده بود كه فاطمه از در درآمد در حالى كه ظرفى غذا با خود آورده بود. رسول خدا فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسين را صدا بزن. فاطمه برگشت و ايشان را با خود بياورد. در همان بين كه داشتند آن غذا را مى خوردند اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
پس رسول خدا (ص) زيادى جامهاى كه داشت بر سر آنان كشيد، آن گاه دست خود را از زير كسا بيرون آورد و به آسمان اشاره كرد و عرضه داشت: بارالها اينها اهل بيت من و خاصگان من هستند، پس پليدى را از ايشان ببر، و تطهيرشان كن. و اين كلام را سه بار تكرار كرد.
ام سلمه مىگويد: من سر خود را در زير جامه بردم و عرضه داشتم: يا رسول الله من هم با شمايم؟ حضرت دو بار فرمود: تو عاقبتبهخيرى.
اين حديث را صاحب غايه المرام از عبدالله پسر احمد بن حنبل به سه طريق از ام سلمه نقل كرده. و همچنين تفسير ثعلبى نيز آن را روايت كرده است.
و در همان كتاب است كه ابن مردويه و خطيب از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: روزى كه نوبت ام سلمه بود و رسول خدا (ص) در خانه او قرار داشت، جبرئيل بر آن جناب نازل شد، و آيهي «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» را نازل كرد. ابى سعيد سپس مىگويد: رسول خدا (ص) حسن و حسين و على و فاطمه را خواست. بعد از آن كه نزدش حاضر شدند، ايشان را به خود چسبانيد و جامهاى رويشان افكند. اين در حالى بود كه ام سلمه در پشت پرده قرار داشت. آن گاه گفت: بار الها اينان اهل بيت منند، پروردگارا پليدى را از ايشان ببر و آن طور كه خودت مىدانى پاكشان كن. امسلمه گفت: اى پيغمبر خدا، آيا من نيز با ايشان هستم؟ حضرت فرمود: تو جاى خود دارى و عاقبتت به خير است.
باز در آن كتاب آمده كه ابن جرير و ابن ابى حاتم و طبرانى از ابى سعيد خدرى روايت كرده: رسول خدا (ص) فرمود: آيهي «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» دربارهي پنج نفر نازل شد؛ من، على، فاطمه، حسن، و حسين.
اين روايت را صاحب غايه المرام نيز از تفسير ثعلبى نقل كرده.
و نيز در آن كتاب آمده كه ترمذى (وى حديث را صحيح دانسته) و ابن جرير و ابن منذر و حاكم (وى نيز حديث را صحيح دانسته) و ابن مردويه و بيهقى در سنن خود از چند طريق از ام سلمه روايت كردهاند كه گفت: آيهي «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت…» در خانهي من نازل شد و آن روز در خانهي من فاطمه، على، حسن، و حسين بودند كه رسول خدا (ص) ايشان را با عبايى پوشانيد آن گاه گفت: خدايا اينهايند اهل بيت من، پس پليدى را از ايشان ببر، و پاكشان گردان.
و در غايه المرام از حميدى روايت كرده كه گفت: شصت و چهارمين حديث متفقً عليه از احاديث بخارى و مسلم از مسند عايشه، از مصعب بن شيبه، از صفيه دختر شيبه از عايشه اين حديث است كه گفت: روزى صبح رسول خدا (ص) از اطاق بيرون شد در حالى كه بر تن خود مرط مرحل از مو و رنگ سياه داشت. در اين هنگام حسن بن على (ع) وارد شد. رسول خدا (ص) او را داخل جامه برد، پس از او حسين آمد، او را هم داخل كرد، سپس فاطمه آمد، او را هم درون برد، در آخر على آمد، او را نيز داخل برد، آن گاه فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».
اين حديث به طرق مختلفه از عايشه روايت شده.
رواياتى درباره اين كه رسول الله (ص) مدتى را هر صبح به در خانهي على (ع) مىآمد و ايشان را اهل البيت خطاب مىكرد و آيه تطهير را تلاوت مى فرمود:
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: چون على (ع) با فاطمه (س) ازدواج كرد، چهل روز صبح رسول خدا (ص) به در خانه او آمد، و گفت: «سلام بر شما اهل بيت و رحمت خدا و بركات او. وقت نماز است. خدا رحمتتان كند. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. من در جنگم با كسى كه با شما بجنگد و آشتى و دوستم با كسى كه با شما آشتى و دوست باشد.»
و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت: ما نه ماه همه روزه شاهد اين جريان بوديم كه رسول خدا (ص) هنگام هر نمازى به در خانهي فاطمه آمد و گفت: «سلام بر شما اهل بيت و رحمت خدا و بركات او. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».
و نيز اين روايت را الدر المنثور از طبرانى از ابى الحمراء نقل كرده اما به اين عبارت كه گفت: من شش ماه تمام رسول خدا (ص) را ديدم كه به در خانهي على و فاطمه مىآمد و مىگفت: «انما يريد الله…» و نيز از ابن جرير و ابن مردويه از ابى الحمراء نقل كرده كه چنين گفت: من از رسول خدا (ص) حفظ كردم درست هشت ماه در مدينه بر آن جناب گذشت كه حتى يك روز براى نماز صبح بيرون نشد مگر آن كه به در خانه على مىآمد و دست خود را بر دو طرف در مىگذاشت و سپس مىگفت: «نماز، نماز. انما يريد الله ليذهب…»
و نيز همين روايت را از ابن ابى شيبه، احمد، و ترمذى (وى حديث را حسن شمرد) و ابن جرير، ابن منذر، طبرانى، و حاكم (وى آن را صحيح دانسته) و ابن مردويه از انس نقل كرده كه عبارتش چنين است : رسول خدا (ص) همواره وقتى براى نماز صبح بيرون مىشد، به در خانهي فاطمه مىگذشت و مىگفت: «نماز، اى اهل بيت، نماز. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».
روايات در اين معانى از طرق اهل سنت و همچنين از طرق شيعه بسيار زياد است هر كس بخواهد بدان اطلاع يابد، بايد به كتاب غايه المرام بحرانى و كتاب عبقات مراجعه كند.
پايان نقل از تفسير الميزان.
بررسي اين احاديث چند چيز را به روشني تبيين ميكند:
ـ پيامبر در مقام تعيين مصاديق منحصر اهل بيت بودند؛ نه اين كه بخواهند تعدادي را به اهل بيت اضافه كنند.
ـ دعاي پيامبر اين نبود كه خدايا اينها را هم از اهل بيت من قرار بده؛ بلكه ميفرمود: خدايا، اينها اهل بيت منند…
ـ سخن پيامبر (ص) به ام سلمه (س) نوعي رد و انكار مؤدبانه بود؛ نه اين كه: تو نيازي به اين نداري.
ـ نظريهي اينكه فقرهي «انما يريد … تطهيراً» آيهاي جداگانه است، تأييد و تقويت ميشود.
عصمت نه امام ديگر از نسل امام حسين (ع) از اين آيه استنباط نميشود؛ بلكه دليل جداگانهاي دارد.
جا دارد از اهل تسنن بپرسيم اگر گفتهي شما صحيح باشد، چه توجيه عاقلانهاي براي كشيدن پارچه يا عبا بر سر چند نفر توسط پيامبر (ص) كه اعقل الناس بودند، وجود دارد. واضح است كه هيچ معنايي براي اين كار نميتوان يافت. ولي پاسخ شيعيان به اين مسأله اين است كه اين كار حضرت براي تعيين دقيق اهل بيت خود بود تا حد و مرزها كاملاً مشخص باشد و ديگر كسي ادعايي نداشته باشد.
نقد ششم
بر فرض كه آيهي تطهير، عصمت اهل بيت را ثابت ميكند، چرا شيعيان همهي اهل بيت زمان پيامبر را معصوم نميدانند؟ و چگونه ائمهي ديگر را كه در زمان پيامبر نبودند، در اهل بيت و عصمت آنها داخل ميكنند؟
كلمة اهل بيت، همة خاندان پيامبر –صلى الله عليه وسلم- را در بر مي گيرد که آل جعفر، آل عباس و آل عقيل همه از خاندان پيامبر –صلى الله عليه وسلم- مي باشند، و نيز چهار دختر پيامبر –صلى الله عليه وسلم- را شامل ميگردد. مگر دختران پيامبر –صلى الله عليه وسلم- از اهل بيت او نيستند؟! پسران پيامبر –صلى الله عليه وسلم- هم از اهل بيت او هستند. پس چگونه نص اين آيه فقط به اهل بيت علي- رضي الله عنه- اختصاص داده مي شود و حال آنکه آية تطهير به صراحت در مورد اهل بيت پيامبر –صلى الله عليه وسلم- آمده است؟! چون حديث آل عبا بر تخصيص دلالت مي کند. ايشان با اين ادعاي خود سخنان پوچي مي گويند، به علاوه فرزندان علي –رضي الله عنه- زيادند و محمد و عمر؟؟؟؟ از فرزندان او هستند پس چرا فقط دو نفر از فرزندان علي –رضي الله عنه- معصوم مي باشند؟! حسن -رضي الله عنه- فرزنداني داشته است و با اينکه از اهل بيت هستند يکي از آنها معصوم قرار داده نشده است، و حال آنکه پدرشان حسن از حسين -رضي الله عنهما- بزرگتر و برتر است. دليل اين امر چيست، و چرا عصمت فقط منحصر به يکي از فرزندان حسين –رضي الله عنه- است، و بعد از او در فرزندانش ادامه دارد، با اينکه همه از اهل بيت هستند، و همه از کساني هستند که به قول خود شيعيان آية تطهير در موردشان نازل شده است.
اگر اين آيه نصي دربارة عصمت است پس همة اهل بيت بايد معصوم باشند، و اگر چنين نيست پس آيه هيچ دلالتي بر عصمت ندارد. به ويژه وقتي که در حديث آل عبا براي چند نفر از آنها که علي و فاطمه و حسن و حسين -رضي الله عنهم- هستند دعا شده است و براي فرزندان و نوادگانشان که تا آن وقت هنوز به دنيا نيامده بودند دعا نشده است.
اهل تشيع معتقدند اينکه پيامبر –صلى الله عليه وسلم- به اين چهار نفر اشاره کرد. و فرمود که اينها از اهل بيت من هستند به اين معناست که بقيه، اهل بيت او نيستند و آيه منحصر به همين چهار نفر است، در جواب گوييم: اگر چنين باشد آن وقت تنها اين چهار نفر جزو اهل بيت پيامبر –صلى الله عليه وسلم- هستند و بقيه، جزو اهل بيت پيامبر –صلى الله عليه وسلم- نيستند. پس معلوم شد که نتيجه به زيان آنهاست، و اگر اهل تشيع براي اثبات عصمت ائمه به اين آيه استدلال مي کنند چگونه عصمت را به نفر پنجم و تا آخر مي رسانند؟! چه چيزي اين افراد را داخل نموده و زنان پيامبر –صلى الله عليه وسلم- را خارج کرده است؟! اين دوگانگي و انتخاب گزينشي براي چيست؟! آيا ضابطه و معياري ندارد؟!
پاسخ نقد ششم
آيهي شريف تطهير با بيانات گذشته، فقط بر عصمت پنج تن آل عبا دلالت دارد. و عصمت ساير ائمه (ع) با دلايل ديگر ثابت ميشود.
منبع : اینترنت