خانه / داستان های واقعی / داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان

داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان را برای شما عزیزان قرار دادیم .

داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان
داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان

داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان,داستان کوتاه پندآموز,داستان کوتاه جالب درباره غلام و وزیر,داستان غلامی که وزیر شد,داستان پندآموز درباره لطف خداوند به بندگانش

داستان کوتاه پند آموز درباره غلام دانا و وزیر نادان

سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی، هستی وگرنه عزل میشوی.

سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟

وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا…!

اما خدا چه میخورد؟
خداوند غم بنده هایش را میخورد.
اینکه چه میپوشد؟
خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.

فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.

بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.

لینک کانال دعا و اذکار: https://telegram.me/doagooo

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *