خانه / تفسیر سوره های قرآنی / تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران

تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران را برای شما عزیزان قرار دادیم .

تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران
تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران

تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران,تفسیر همه آیات سوره آل عمران,توضیحات و تفسیر تمام قسمتهای سوره آل عمران,تشریح و تفسیر جر به جز سوره آل عمران

تفسیر کامل سوره آل عمران شامل تفسیر و توضیح درباره همه آیات سوره آل عمران

این سوره در ((مدینه)) نازل شده و داراى 200 آیه است.

محتواى سوره :

1ـ بخش مهمى از این سوره از توحید و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى کند.

2ـ بـخـش دیگرى پیرامون جهاد و دستورات مهم آن و حیات جاویدان شهیدان راه خدا همچنین درسهاى عبرتى که در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى گوید.

3ـ در قسمتى از این سوره ، به یک سلسله احکام اسلامى در زمینه لزوم وحدت صفوف مسلمین و خـانه کعبه و فریضه حج و امر بمعروف و نهى از منکر وتولى و تبرى و مساله امانت ، و انفاق در راه خـد، تـرک دروغ و مـقـاومت و پایمردى درمقابل دشمن و صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات و آزمایشهاى مختلف الهى وذکر خداوند در هر حال ، اشارات پر معنایى شده است.

4ـ براى تکمیل این بحثه، بخشى از تاریخ انبیا از جمله آدم و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و سایر انبیا(ع) و داستان مریم و مقامات این زن بزرگ نیز ذکرشده است.

در مورد فضیلت این سوره در حدیثى از پیامبراکرم (ص) مى خوانیم : من قرسوره آل عمران اعطى بـکل آیه منها امانا على جسر جهنم : ((هر کس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آیات آن ، امانى بر پل دوزخ به او مى دهند)).

شـان نـزول : بـعـضـى از مفسران مى گویند: هشتاد و چند آیه از این سوره در باره فرستادگان و مسیحیان نجران نازل شده است.

فرستادگان شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى شدند، سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند ومسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آن سه نفر مراجعه مى کردند.

ایـن گـروه شـصت نفرى در لباس مردان قبیله بنى کعب به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر(ص) وارد شـدنـد، مـوقعى که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نـواخـتـنـد و مشغول نماز شدند پس از نماز ((عاقب))و ((سید)) که اولى امیر و رئیس قوم خود مـحـسـوب مى شد و دیگرى سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود خـدمـت پـیـامبر رسیدند وبا او آغاز سخن کردند پیامبر(ص) به آنها پیشنهاد کرد: به آیین اسلام درآیید و درپیشگاه خداوند تسلیم گردید.

عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم !.

پـیامبر(ص) فرمود: شما چگونه بر آیین حق هستید، با اینکه اعمالتان حاکى از این است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه براى خدا فرزند قائلید و عیسى راپسر خدا مى دانید، و صلیب را عبادت و پرستش مى کنید و گوشت خوک مى خورید، با این که تمام این امور مخالف آیین حق است !.

عاقب و سید گفتند: اگر عیسى پسر خدا نیست ، پس پدرش که بوده است ؟پیامبر(ص) فرمود: آیا شـما قبول دارید که هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟گفتند آرى فرمود: آیا اینطور نیست که خـداى ما به هر چیزى ، احاطه دارد و قیوم است و روزى موجودات با اوست ، گفتند: آرى ، همین طـور است ، فرمود: آیا عیسى این اوصاف را داشت ، گفتند: نه فرمود: آیا چنین نیست که عیسى را مـادرش مـانندسایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهاى دیگر، او را به دنیا آورد؟ وعیسى پس از ولادت ، چون اطفال دیگر غذا مى خورد ! گفتند: آرى چنین بودفرمود: پس چگونه عیسى پسر خداست با این که هیچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟!

سـخن که به اینجا رسید، همگى خاموش شدند، در این هنگام ، هشتاد و چندآیه از اوایل این سوره براى توضیح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گردید.

تفسیر: باز در آغاز این سوره به حروف مقطعه برخورد مى کنیم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن ، در اول سوره بقره ، توضیحات لازم گفته شد که نیازى به تکرارآن نیست.

(آیه 2)ـ در این آیه مى فرماید: ((خداوند تنها معبود یگانه یکتاى جاویدان وپایدار است که همه چیز بـه وجـود او بستگى دارد)) (اللّه لا اله الا هو الحى القیوم) ـشرح و تفسیر این آیه در سوره بقره آیه 255 گذشت.

(آیه 3)ـ در این آیه خطاب به پیامبر اسلام (ص) مى فرماید: خداوندى که پاینده و قیوم است ((قرآن را بر تو فرستاد که با نشانه هاى کتب آسمانى پیشین کاملاتطبیق مى کند همان خدایى که تورات و انـجیل را پیش از قرآن براى راهنمایى وهدایت بشر نازل کرد)) (نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه وانزل التوریه والا نجیل من قبل هدى للناس).

(آیـه 4)ـ سـپس مى افزاید: ((همچنین قرآن را که حق را از باطل جدا مى سازدنازل کرد)) (وانزل الفرقان).

سپس مى افزاید: بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعـوت پـیـامـبـران ، راهـى جز مجازات نیست ، و لذا در آیه مورد بحث به دنبال بحثى که در باره حـقـانیت پیامبر(ص) و قرآن مجید گذشت مى فرماید: ((کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند)) (ان الذین کفروابیات اللّه لهم عذاب شدید).

و بـراى روشـن سـاخـتـن ایـن که ، توانایى خداوند بر تحقق بخشیدن تهدیداتش اى تردید نیست ، مى افزاید: ((خداوند توانا و صاحب انتقام است)) (واللّه عزیزذوانتقام).

(آیـه 5)ـ ایـن آیـه در حقیقت ، تکمیل آیات قبل است ، مى فرماید: ((هیچ چیزدر زمین و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند)) (ان اللّه لا یخفى علیه شى فى الا رض ولا فى السما).

چگونه ممکن است چیزى بر او مخفى بماند در حالى که او در همه جاحاضر و ناظر است و به حکم ایـن کـه وجـودش از هـر نـظـر بـى پایان و نامحدود است جایى از او خالى نیست و به ما از خود ما نزدیکتر است ، بنابراین در عین این که محل و مکانى ندارد به همه چیز احاطه دارد و این احاطه به معنى علم و آگاهى اوبر همه چیز است.

(آیه 6)ـ سپس به گوشه اى از علم و قدرت خود که در حقیقت یکى ازشاهکارهاى عالم آفرینش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره کرده است مى فرماید: ((او کسى است که شما را در رحم (مادران) آن گونه که مى خواهد تصویرمى کند)) (هوالذى یصورکم فى الا رحام کیف یشا) ((آرى ! هیچ معبودى جز آن خداوند توانا و حکیم نیست)) (لا اله الا هوالعزیز الحکیم).

صـورتـبندى انسان در شکم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریک ظلمانى آن هم نقشهاى بـدیـع و عـجیب و پى درپى ، راستى شگفت آور است ،مخصوصا با آن همه تنوعى که از نظر شکل و صـورت و جـنـسـیـت و انـواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى بینیم معبودى جز اونیست به خاطر همین است ، که شایسته عبودیت جز ذات پاک او نمى باشد.

آیـه 7ـ شـان نـزول : در حـدیـثـى از امام باقر(ع) نقل شده که : چند نفر از یهود به اتفاق ((حى بن اخـطب)) و برادرش خدمت پیامبراسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه ((الم)) را دستاویز خود قرار داده گـفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى یک و لام مساوى 30 و میم مساوى 40 مى باشد و به این ترتیب خبر داده اى که ، دوران بقاى امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست !.

پـیـامـبر(ص) براى جلوگیرى از سؤاستفاده آنها فرمود: شما چرا تنها ((الم)) رامحاسبه کرده اید مـگـر در قرآن ((المص والر)) و سایر حروف مقطعه نیست ، اگر این حروف اشاره به مدت بقا امت مـن باشد چرا همه را محاسبه نمى کنید؟! (درصورتى که منظور از این حروف چیز دیگرى است) سپس آیه مورد بحث نازل شد.

تفسیر: 

محکم و متشابه در قرآن.

در آیـات پیشین سخن از نزول قرآن به عنوان یکى از دلایل آشکار نبوت پیامبراسلام (ص) به میان آمده بود، و در این آیه یکى از ویژگیهاى قرآن و چگونگى بیان مطلب در این کتاب بزرگ آسمانى آمده است ، نخست مى فرماید: ((او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن آیات مـحـکـم (صریح و روشن)است که اساس و شالوده این کتاب است (و آیات پیچیده دیگر را تفسیر مـى کند) وبخشى از آن متشابه است)) آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا جهات دیگر،در آغـاز پـیـچـیده بنظر مى رسد (هوالذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب واخر متشابهات).

ایـن آیـات متشابه محکى است براى آزمایش افراد که عالمان راستین وفتنه گران لجوج را از هم جـدا مـى سـازد، لـذا بـه دنـبال آن مى فرماید: ((اما کسانى که درقلوبشان انحراف است پیروى از متشابهات مى کنند تا فتنه انگیزى کنند و تفسیر(نادرستى بر طبق امیال خود) براى آن مى طلبند (تـا مـردم را گـمراه سازند) در حالى که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند)) (فاما الـذیـن فـى قـلـوبـهـم زیـغ ‌فـیـتـبـعون ما تشابه منه ابتغا الفتنه وابتغا تاویله وما یعلم تاویله الا اللّه والراسخون فى العلم).

سپس مى افزاید: آنها هستند که بر اثر درک صحیح معنى محکمات ومتشابهات ((مى گویند ما به هـمـه آنها ایمان آورده ایم (چرا که) همه از سوى پروردگارما است)) (یقولون آمنا به کل من عند ربنا).

آرى ! ((جز صاحبان فکر و خردمندان ، متذکر نمى شوند)) (وما یذکر الا اولواالا لباب).

از آیـه فـوق چـنـین استفاده مى شود که : آیات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آیات آن چـنـان روشـن اسـت کـه جـاى هـیـچ گـونـه انکار و توجیه وسؤاستفاده در آن نیست ، و آنها را ((مـحـکمات)) گویند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا گفتگو در باره عوالمى که از دسـتـرس ما بیرون است مانند عالم غیب ،و جهان رستاخیز و صفات خد، چنان هستند که معنى نهایى و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمى دارد که آنها را ((متشابهات)) گویند.

افـراد مـنحرف معمولا مى کوشند این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیرى برخلاف حق براى آنها درسـت کنند، تا در میان مردم ، فتنه انگیزى نمایند، و آنها را ازراه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم ، اسرار این آیات را مى دانند وبراى مردم تشریح مى کنند.

الـبـتـه آنـها که از نظر علم و دانش در ردیف اولند (همچون پیامبر و ائمه هدى)از همه اسرار آن آگـاهند در حالى که دیگران هر یک به اندازه دانش خود از آن چیزى مى فهمند، و همین حقیقت است که مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درک اسرار قرآن مى فرستد.

(آیه 8).

رهایى از لغزشها!

از آنـجـا که آیات متشابه و اسرار نهانى آن ممکن است لغزشگاهى براى افرادگردد، و از کوره این امـتـحـان ، سـیـه روى درآیـنـد راسـخون در علم و اندیشمندان باایمان ، علاوه بر به کار گرفتن سرمایه هاى علمى خود در فهم معنى این آیات به پروردگار خویش پناه مى برند و این آیه و آیه بعد کـه از زبـان راسـخـون در علم مى باشدروشنگر این حقیقت است آنها مى گویند: ((پروردگارا ! دلهاى ما را بعد از آن که ما راهدایت نمودى ، منحرف مگردان ، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زیـرا تـو بـسـیـاربـخـشـنـده اى)) (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب).

(آیـه 9)ـ و از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز براى کنترل امیال و هوسها مؤثرتر است ، راسخون در علم ، به یاد آن روز مى افتند، ومى گویند: ((پروردگارا! تو مردم را در آن روزى که تردیدى در آن نیست جمع خواهى کرد زیرا خداوند از وعده خود تخلف نمى کند)) (ربنا انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه ان اللّه لا یخلف المیعاد).

و بـه ایـن تـرتیب از هوى و هوسها و احساسات افراطى که موجب لغزش مى گردد خود را بر کنار مى دارند و مى توانند آیات خدا را آنچنانکه هست بفهمند!

(آیه 10)ـ در آیات گذشته وضع مؤمنان و غیرمؤمنان در برابر آیات محکم و متشابه بیان شده بود، در ادامـه این بحث از وضع دردناک کافران در روز قیامت پرده بر مى دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى سازد، مى فرماید:((کسانى که کافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خـداونـد بـى نـیـاز نـمـى کـند(و در برابر عذاب الهى به آنان کمک نمى نماید) و آنها آتشگیره دوزخـنـد)) (ان الـذیـن کفروا لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولا دهم من اللّه شیئا واولئک هم وقود النار).

(آیـه 11)ـ سپس به یک نمونه روشن از اقوامى که داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نـزول عـذاب ، ایـن امـور نـتـوانست مانع نابودى آنان گردداشاره کرده مى فرماید: ((وضع اینها هـمچون وضع آل فرعون و کسانى است که قبل ازآنها بودند، آیات ما را تکذیب کردند (و به فزونى امـوال و نفرات و فرزندان مغرورشدند)خداوند آنهارا به کیفرگناهانشان گرفت وخداوند کیفرش شـدیـداسـت)) (کـداب آل فـرعـون والـذین من قبلهم کذبوا بیاتنافاخذهم اللّه بذنوبهم واللّه شدید العقاب).

آیه 12ـ شان نزول : پس از جنگ ((بدر)) و پیروزى مسلمانان جمعى از یهودگفتند: آن پیامبر که مـا وصف او را در کتاب دینى خود (تورات) خوانده ایم که درجنگ مغلوب نمى شود همین پیغمبر اسـت ، بـعضى دیگر گفتند: عجله و شتاب نکنید تا نبرد دیگرى واقع شود، هنگامى که جنگ احد پـیـش آمد و ظاهرا به شکست مسلمانان پایان یافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پیامبرى که در کتاب مابشارت به آن داده شده این نیست در این هنگام آیه نازل شد و پاسخ دندانشکنى به آنها داد که نتیجه را در پایان کار حساب کنید و بدانید همگى مغلوب خواهید شد.

 

تـفـسـیـر: با توجه به شان نزول فوق معلوم مى شود کفارى که به اموال و ثروتهاو فرزندان مغرور بـودند انتظار شکست اسلام را داشتند; قرآن روى سخن را به پیامبرکرده ، مى فرماید: ((به کافران بـگو: به زودى مغلوب خواهید شد (در این دنیا خواروبى مقدار ودر قیامت) به سوى جهنم محشور ورانده خواهید شد وچه بد جایگاهى است دوزخ)) (قل للذین کفروا ستغلبون وتحشرون الى جهنم وبئس المهاد).

در قرآن مجید اخبار غیبى فراوانى است که از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى باشد و یک نمونه آن آیه فوق است که خداوند صریحا به پیامبر خود بشارت پیروزى بر همه دشمنان را مى دهد.

طـولى نکشید که مضمون آیه ، تحقق یافت ، یهودیان مدینه (بنى قریظه وبنى نضیر) درهم شکسته شـدنـد و در غـزوه خیبر مهمترین مرکز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشرکان نیز در فتح مکه براى همیشه مغلوب گشتند.

آیه 13ـ شان نزول : این آیه گوشه اى از ماجراى بدر را بازگو مى کند در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نـفـر بـود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها ازانصار بودند پرچم مهاجران به دست عـلـى (ع) و سعدبن عباده پرچمدار انصار بودآنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هـشـت شمشیر در این نبردشرکت کرده بودند با این که سپاه دشمن بیش از هزار نفر با اسلحه و تجهیزات کافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پیروزى کامل به مدینه مراجعت کردند.

 

تـفـسـیر: این آیه در حقیقت بیان نمونه اى است از آنچه در آیات قبل گذشت وبه کافران هشدار مـى دهـد کـه به اموال و ثروت و کثرت نفرات مغرور نشوند که سودى به حالشان ندارد یک شاهد زنـده این موضوع جنگ بدر است ، مى فرماید:((در آن دو جمعیت (که در میدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود)) (قد کان لکم آیه فى فئتین التقتا).

((یک گروه در راه خدا نبرد مى کرد و گروه دیگر کافر بود)) و در راه شیطان و بت (فئه تقاتل فى سبیل اللّه واخرى کافره).

سپس مى افزاید: ((آنها (مشرکان) این گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابرآنچه بودند مشاهده مى کردند)) (یرونهم مثلیهم راى العین).

خـدا مـى خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان کم جلوه کند تا با غرور و غفلت وارد جـنـگ شوند ـچنانچه در آیه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است ـ و پس از شروع جنگ ، دو بـرابـر جـلـوه کـند تا وحشت و اضطراب ، آنها رافرا گیرد و منتهى به شکست آنان گردد ولى به عـکـس خـداونـد عـدد دشمنان را درنظر مسلمانان ، کم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحیه آنها بیفزاید.

سـپس مى افزاید: ((خداوند هر کس را بخواهد با یارى خود تقویت مى کند))(واللّه یؤید بنصره من یـشـا) در پـایـان آیه مى فرماید: ((در این عبرتى است براى صاحبان چشم و بینش)) (ان فى ذلک لعبره لا ولى الا بصار).

آرى ! آنها که چشم بصیرت دارند، و حقیقت را آنچنان که هست مى بینند ازاین پیروزى همه جانبه افراد با ایمان درس عبرت مى گیرند و مى دانند سرمایه اصلى پیروزى ایمان است و ایمان.

(آیـه 14)ـ در آیـات گـذشته سخن از کسانى بود که تکیه بر اموال وفرزندانشان در زندگى دنیا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بى نیازدانستند، این آیه در حقیقت تکمیلى است بر آن سـخـن ، مـى فـرماید: ((امور موردعلاقه ، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز وچهارپایان و زراعت و کشاورزى در نظر مردم جلوه داد ه شده است)) تا به وسیله آن آزمـایـش شـونـد (زین للناس حب الشهوات من النسا والبنین والقناطیر المقنطره من الذهب والفضه والخیل المسومه والا نعام والحرث).

در تـفـسـیـر آیه آنچه صحیح بنظر مى رسد این است که زینت دهنده خداونداست زیرا اوست که عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ایجاد کرده تا اورا آزمایش کند و در مسیر تکامل و تربیت به پیش ببرد.

((ولـى ایـنـها سرمایه هاى زندگى دنیا است ، (و هرگز نباید هدف اصلى انسان راتشکیل دهد) و سـرانـجـام نـیـک (و زندگى جاویدان) نزد خداست)) (ذلک متاع الحیوه الدنیا واللّه عنده حسن المب).

درست است که بدون این وسایل ، نمى توان زندگى کرد، و حتى پیمودن راه معنویت و سعادت نیز بدون وسایل مادى غیرممکن است اما استفاده کردن از آنهادر این مسیر مطلبى است ، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهایى بودن مطلب دیگر ـ دقت کنید.

(آیـه 15)ـ بـا توجه به آنچه در آیه قبل در باره اشیا مورد علاقه انسان در زندگى مادى دنیا آمده بـود در ایـنـجا در یک مقایسه ، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند درجهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تکامل انسان کرده مى فرماید: ((بگو: آیا شمارا از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایه هاى مادى) بهتر است)) (قل اؤنبئکم بخیر من ذلکم).

سـپـس به شرح آن پرداخته مى افزاید: ((براى کسانى که تقوا پیشه کرده اند درنزد پروردگارشان بـاغـهـایـى از بـهـشـت اسـت که نهرها از زیر درختانش جارى است همیشه در آن خواهند بود، و هـمـسرانى پاکیزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوندنصیب آنها مى شود، و خدا به بندگان بینا است)) (للذین اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدین فیها وازواج مطهره ورضوان من اللّه واللّه بصیربالعباد).

قرآن مجید در این آیه ، به افراد با ایمان اعلام مى کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هرگونه عیب ونقص پاک و پاکیزه است نصیب آنها خواهد کرد.

(آیـه 16)ـ در ایـن آیـه به معرفى بندگان پرهیزکار که در آیه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى شمرد.

1ـ نـخـسـت این که : آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویشند و ایمان ،قلب آنها را روشن سـاخـته و به همین دلیل در برابر اعمال خویش به شدت احساس مسؤولیت مى کنند، مى فرماید: ((همان کسانى که مى گویند پروردگارا ! ما ایمان آورده ایم ، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار)) (الذین یقولون ربنااننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا وقنا عذاب النار).

2ـ ((آنها که صبر و استقامت دارند)) (الصابرین).

و در برابر حوادث سخت که در مسیر اطاعت پروردگار پیش مى آید، وهمچنین در برابر گناهان و بـه هـنـگام پیش آمدن شداید و گرفتاریهاى فردى واجتماعى ، شکیبایى و ایستادگى به خرج مى دهند.

3ـ ((آنـهـا کـه راسـتـگو و درست کردارند)) و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهربه آن عمل مى کنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت دورند (والصادقین).

4ـ ((آنها که خاضع و فروتن هستند)) و در طریق بندگى و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند (والقانتین).

5ـ ((آنها که در راه خدا انفاق مى کنند)) نه تنها از اموال ، بلکه از تمام مواهب مادى و معنوى که در اختیار دارند به نیازمندان مى بخشند (والمنفقین).

6ـ ((و آنها که سحرگاهان ، استغفار و طلب آمرزش مى کنند)) (والمستغفرین بالا سحار).

در آن هنگام که چشمهاى غافلان و بى خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرونشسته و به همین دلیل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصیل در قلب مردان خدا زنده مى شود به پا مى خیزند و در پیشگاه باعظمتش سجده مى کنند و از گناهان خود آمرزش مى طلبند و محو انوار جلال کبریایى او مى شوند.

در حدیثى از امام صادق (ع) در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود: ((هر کس در نماز وتر (آخرین رکـعـت نـماز شب) هفتاد بار بگوید (استغفراللّه ربى واتوب الیه)و تا یکسال این عمل را ادامه دهد خـداوند او را از استغفارکنندگان در سحر((والمستغفرین بالا سحار)) قرار مى دهد واورامشمول عفو ورحمت خود مى سازد)).

(آیـه 18)ـ بـه دنـبـال بحثى که در باره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود دراین آیه اشاره به گـوشـه اى از دلایـل توحید و خداشناسى و بیان روشنى این راه پرداخته مى گوید: ((خداوند (با ایـجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى دهد که معبودى جز او نیست)) (شهداللّه انه لا اله الا هو).

((و نیز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر کدام به گونه اى و با استنادبه دلیل و آیه اى) به این امر گواهى مى دهند)) (والملائکه واولوا العلم).

((ایـن در حالى است که خداوند قیام به عدالت در جهان هستى فرموده)) که این عدالت نیز نشانه بارز وجود اوست (قائما بالقسط).

آرى ! با این اوصاف که گفته شد ((هیچ معبودى جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است)) (لااله الا هوالعزیز الحکیم).

بنابراین شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شوید و نغمه توحید سر دهید.

ایـن آیـه از آیاتى است که همواره مورد توجه رسول اکرم (ص) بوده و کرارا درمواقع مختلف آن را تـلاوت مى فرمود زبیربن عوام مى گوید: ((شب عرفه در خدمت رسول خدا(ص) بودم ، شنیدم که مکررا این آیه را مى خواند)).

(آیه 19).

روح دین همان تسلیم در برابر حق است !.

بعد از بیان یگانگى معبود به یگانگى دین پرداخته مى فرماید: ((دین در نزدخد، اسلام است)) (ان الدین عنداللّه الا سلام).

یـعـنى آیین حقیقى در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست ، و درواقع روح دین در هر عصر و زمان چیزى جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهدبود.

سـپـس به بیان سرچشمه اختلافهاى مذهبى که على رغم وحدت حقیقى دین الهى به وجود آمده مى پردازد و مى فرماید: ((آنها که کتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آن که آگاهى و علم به سراغشان آمد و این اختلاف به خاطر ظلم و ستم در میان آنها بود)) (وما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاهم العلم بغیا بینهم).

بـنـابـرایـن ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانیا انگیزه اى جزطغیان و ظلم و حسد نداشت.

مثلا پیامبراسلام (ص) علاوه بر معجزات آشکار، از جمله قرآن مجید و دلایل روشنى که در متن این آیـیـن آمـده ، اوصـاف و مـشخصاتش در کتب آسمانى پیشین که بخشهایى از آن در دست یهود و نـصـارى وجـود داشـت بـیـان شـده بود و به همین دلیل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظـهورش را با شوق و تاکید فراوان مى دادند،اما همین که مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مـى دیـدنـد از روى طـغـیـان و ظـلم و حسد همه را نادیده گرفتند به همین دلیل در پایان آیه سرنوشت آنها و امثال آنهارا بیان کرده مى گوید: ((هر کس به آیات خدا کفر ورزد (خدا حساب او را مى رسدزیرا) خداوند حسابش سریع است)) (ومن یکفر بیات اللّه فان اللّه سریع الحساب).

آرى ! کـسـانى که آیات الهى را بازیچه هوسهاى خود قرار دهند، نتیجه کارخود را در دنیا و آخرت مى بینند.

(آیـه 20)ـ بـه دنـبال بیان سرچشمه اختلافات دینى به گوشه اى از این اختلاف که همان بحث و جـدال یـهود و نصارى ، با پیامبر اسلام (ص) بود در این آیه اشاره مى کند مى فرماید: ((اگر با تو، به گـفـتـگـو و سـتـیـز بـرخیزند (با آنها) مجادله نکن وبگو: من و پیروانم در برابر خداوند، تسلیم شده ایم)) (فان حاجوک فقل اسلمت وجهى للّه ومن اتبعن).

خـداوند در این آیه به پیامبرش دستور مى دهد که از بحث و مجادله با آنهادورى کن و به جاى آن بـراى راهـنمایى و قطع مخاصمه ((بگو: به آنها که اهل کتاب هستند (یهود و نصارى) و همچنین درس نـخـوانـده ها (مشرکان) آیا شما هم (همچون من که تسلیم فرمان حقم) تسلیم شده اید))؟ (وقل للذین اوتوا الکتاب والا میین اسلمتم).

((اگـر براستى تسلیم شوند هدایت یافته اند، و اگر روى گردان شوند و سرپیچى کنند بر تو ابلاغ (رسـالـت) اسـت)) و تـو مـسؤول اعمال آنها نیستى (فان اسلموا فقداهتدوا وان تولوا فانما علیک البلاغ).

بدیهى است منظور تسلیم زبانى و ادعایى نیست ، بلکه منظور تسلیم حقیقى و عملى در برابر حق است.

و در پایان آیه مى فرماید: ((خداوند به اعمال و افکار بندگان خود بیناست))(واللّه بصیر بالعباد).

از ایـن آیـه بـه خوبى روشن مى شود که روش پیامبر(ص) هرگز تحمیل فکر وعقیده نبوده است بـلـکـه کـوشـش و مجاهدت داشته که حقایق بر مردم روشن شود وسپس آنان را به حال خود وا مى گذاشته که خودشان تصمیم لازم را در پیروى از حق بگیرند.

(آیـه 21)ـ در تـعـقـیـب آیـه قـبـل که بطور ضمنى نشان مى داد یهود و نصارى ومشرکانى که با پـیـامـبـراسـلام (ص) بـه گفتگو و ستیز برخاسته بودند تسلیم حق نبودنددر این آیه به بعضى از نـشانه هاى این مساله اشاره مى کند مى فرماید: ((کسانى که به آیات خدا کافر مى شوند، و پیامبران را بـه نـاحـق مـى کـشـنـد و (هـمچنین) کسانى را ازمردم که امر به عدل و داد مى کنند به قتل مـى رسـانند، آنها را به مجازات دردناک (الهى) بشارت بده)) (ان الذین یکفرون بیات اللّه ویقتلون النبیین بغیر حق ویقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم).

در ایـن آیه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده که ثابت مى کند آنها تسلیم فرمان حق نیستند، بلکه صداى حق گویان را در گلو خفه مى کنند.

(آیـه 22)ـ در آیـه قـبل به یک کیفر آنها (عذاب الیم) اشاره شد، و در این آیه به دو کیفر دیگر آنها اشـاره مـى فـرماید: ((آنها کسانى هستند که اعمال نیکشان در دنیا وآخرت نابود گشته)) و اگر اعـمـال نـیـکى انجام داده اند تحت تاثیر گناهان بزرگ آنان اثرخود را از دست داده است (اولئک الذین حبطت اعمالهم فى الدنیا والا خره).

دیـگـر ایـن که ((آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هیچ یار و یاور (وشفاعت کننده اى) ندارند)) (وما لهم من ناصرین).

آیه 23ـ شان نزول : از ابن عباس نقل شده که : در عصر پیامبر(ص) زن ومردى از یهود مرتکب زناى مـحصنه شدند با این که در تورات دستور مجازات سنگباران در باره این چنین اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودندبزرگان یهود از اجراى این دستور در مورد آنها سر باز زدند و پیشنهاد شد که به پیامبراسلام (ص) مراجعه کرده داورى طلبند.

پـیـغمبر(ص) فرمود: همین تورات فعلى میان من و شما داورى مى کند آنهاپذیرفتند پیامبر(ص) دسـتـور داد قسمتى از تورات را که آیه ((رجم)) (سنگباران) در آن بود پیش روى دانشمند یهود ((ابـن صوریا)) بگذارند او که قبلا از جریان آگاه شده بودهنگامى که به این آیه رسید دست روى آن گـذاشـت و جـمله هاى بعد را خواند((عبداللّه بن سلام)) که نخست از دانشمندان یهود بود و سـپـس اسلام اختیار کرده بودفورا متوجه پرده پوشى ((ابن صوریا)) شد و برخاست و دست او را از روى ایـن جـمـلـه بـرداشـت و آن را از مـتـن تـورات قـرائت کرد، سپس پیامبر(ص) دستور داد مجازات مزبور طبق آیین آنها در مورد این دو مجرم اجرا شود جمعى از یهود خشمناک شدند و این آیه در باره وضع آنها نازل گردید.

تـفسیر: به دنبال آیات گذشته که سخن از محاجه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل کـتـاب بـه مـیـان آورد، در ایـنـجـا روشن مى سازد که آنها تسلیم پیشنهادهاى منطقى نبودند و انگیزه هاى این عمل و نتایج آن را نیز بازگو مى کند.

آیه نخست مى فرماید: ((آیا مشاهده نکردى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى داشتند و دعوت بـه سوى کتاب الهى شدند تا در میان آنها داورى کند ولى عده اى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند)) این در حالى بود که کتاب آسمانى آنها حکم الهى را بازگو کرده بود و آنها از آن آگـاهى داشتند (الم ترالى الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الى کتاب اللّه لیحکم بینهم ثم یتولى فریق منهم وهم معرضون).

از جمله ((اوتوا نصیبا من الکتاب)) بر مى آید که تورات و انجیلى که در دست یهود و نصارى در آن عـصـر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بیشتر از این دو کتاب آسمانى ، از میان رفته یا تحریف شده بود.

آرى ! آنـهـا بـه هـمـان حکم موجود در کتاب مذهبى خویش نیز گردن ننهادند وبا بهانه جویى و مطالب بى اساس از اجراى حدود الهى سرپیچى کردند.

(آیـه 24)ـ در این آیه دلیل مخالفت و سرپیچى آنها را شرح مى دهد که آنها براساس یک فکر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه که امروز نیزچنین فکر مى کنند) به همین دلیل بـراى خـود مـصـونـیتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند لذا قرآن مى گوید: این اعمال و رفتار بـه خاطر آن است که ((گفتند: جز چندروزى آتش دوزخ به ما نمى رسد)) و اگر مجازاتى داشته باشیم بسیار محدود است (ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات).

سـپس مى افزاید: آنها این امتیازات دروغین را به خدا نسبت مى دادند ((و این افترا و دروغى را که به خدا بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود))(وغرهم فى دینهم ما کانوا یفترون).

(آیـه 25)ـ در این آیه ، خط بطلان بر تمام این ادعاهاى واهى و خیالات باطل مى کشد و مى گوید: ((پـس چـگـونه خواهد بود هنگامى که آنها را در روزى که درآن شکى نیست جمع کنیم ، و به هر کس آنچه را به دست آورده ، داده شود و به آنهاستم نخواهد شد)) (فکیف اذا جمعناهم لیوم لا ریب فیه و وفیت کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون).

آرى ! در آن روز هـمـه در دادگـاه عدل الهى حاضر خواهند شد، وهرکس نتیجه کشته خود را درو مى کند، وآن روز است که مى فهمند هیچ امتیازى بر دیگران ندارند.

آیـه 26ـ شـان نـزول : هـنگامى که پیغمبراکرم (ص) مکه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودى کشور ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهدگرفت ، منافقان که دلهایشان به نور ایمان روشـن نـشده بود وروح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقى کرده و با تعجب گفتند: محمد(ص) به مدینه ومکه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد، در این هنگام آیه نازل شد.

تفسیر:

همه چیز به دست اوست.

در آیات قبل سخن از امتیازاتى بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) براى خودقائل بودند و خود را از خاصان خداوند مى پنداشتند، خداوند در این آیه و آیه بعدادعاى باطل آنان را با این بیان جالب ، رد مـى کـنـد مى فرماید: ((بگو: بار الها! مالک ملکها تویى ، تو هستى که به هر کس بخواهى و شایسته بـدانى حکومت مى بخشى واز هرکس بخواهى حکومت را جدا مى سازى)) (قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشا وتنزع الملک ممن تشا).

((هرکس را بخواهى بر تخت عزت مى نشانى ، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرار مى دهى)) (وتعز من تشا وتذل من تشا).

و در یک جمله ((کلید تمام خوبیها به دست تواناى توست ، زیرا تو به هر چیزتوانایى)) (بیدک الخیر انک على کل شى قدیر).

ناگفته پیداست که منظور از اراده و مشیت الهى در این آیه این نیست که بدون حساب و بى دلیل چـیـزى را بـه کـسى مى بخشد و یا از او مى گیرد بلکه مشیت او ازروى حکمت و مراعات نظام و مـصـلـحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است و گاه این حکومتها به خاطر شایستگیها است ، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امتهاست.

خـلاصـه ایـنـکه خواست خداوند همان است که در عالم اسباب آفریده تاچگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم.

(آیـه 27)ـ در ایـن آیـه براى تکمیل معنى فوق و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستى مى افزاید: ((شب را در روز داخل مى کنى و روز را درشب و موجودزنده را از مرده خارج مى سازى و مـرده را از زنـده ، و به هر کس اراده کنى بدون حساب روزى مى بخشى)) (تولج اللیل فى النهار وتولج النهار فى اللیل وتخرج الحى من المیت وتخرج المیت من الحى وترزق من تشا بغیر حساب) و اینهانشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.

منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغییر محسوسى است که در شب و روز در طول سال مشاهده مى کنیم ، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن که کمى بیش از 23 درجـه اسـت ، و تـفاوت زاویه تابش خورشیدمى باشد و این تدریجى بودن تغییر شب و روز آثار سـودمـنـدى در زنـدگـانى انسان وموجودات کره زمین دارد زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور وحرارت تدریجى آفتاب صورت مى گیرد.

مـنظور از بیرون آوردن ((زنده)) از ((مرده)) همان پیدایش حیات از موجودات بى جان است ، زیرا مى دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد موجودات زنده از مواد بى جان به وجود آمدند، از این گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم ، مواد بى جان ، جزو سلولها شده ، تبدیل به موجودات زنده مى گردند.

پیدایش مردگان از موجودات زنده ، نیز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.

(آیه 28).

پیوند با بیگانگان ممنوع !

در آیـات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداست و در این آیه به همین مناسبت مؤمنان را از دوستى با کافران شدیدا نهى مى کند، مى فرماید: ((افراد با ایمان نباید غـیـر از مـؤمـنـان (یعنى) کافران را دوست وولى و حامى خود انتخاب کنند)) (لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیا من دون المؤمنین).

((و هـر کـس چـنـیـن کند در هیچ چیز از خداوند نیست)) و رابطه خود را بکلى ازپروردگارش گسسته است (ومن یفعل ذلک فلیس من اللّه فى شى).

ایـن آیـه در واقـع یک درس مهم سیاسى ـاجتماعى به مسلمانان مى دهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامى و یار و یاور هرگز نپذیرند.

سـپـس بـه عـنـوان یـک استثنا از این قانون کلى مى فرماید: ((مگر این که از آنهابپرهیزید و تقیه کنید)) (الا ان تتقوا منهم تقیه).

هـمان تقیه اى که براى حفظ نیروها و جلوگیرى از هدر رفتن قوا و امکانات وسرانجام پیروزى بر دشمن است.

مساله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.

و در پـایـان آیـه ، هـشدارى به همه مسلمانان داده مى فرماید: ((خداوند شما رااز (نافرمانى) خود برحذر مى دارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست))(ویحذرکم اللّه نفسه والى اللّه المصیر).

دو جـمـلـه فـوق بـر مـسـاله تحریم دوستى با دشمنان خدا تاکید مى کند، از یک سو مى گوید از مـجـازات و خـشـم و غـضـب خـداوند بپرهیزید، و از سوى دیگرمى فرماید: ((اگر مخالفت کنید بازگشت همه شما به سوى اوست و نتیجه اعمال خودرا خواهید گرفت)).

(آیـه 29)ـ در آیه قبل ، دوستى و همکارى با کافران و دشمنان خدا شدیدامورد نهى واقع شده ، در این آیه به کسانى که ممکن است از حکم تقیه سؤاستفاده کنند، هشدار داده مى فرماید: ((بگو: اگر آنچه را در سینه هاى شماست ، پنهان سازیدیا آشکار کنید، خداوند آن را مى داند)) (قل ان تخفوا ما فى صدورکم او تبدوه یعلمه اللّه).

نـه تـنـهـا اسرار درون شما را مى داند بلکه ((آنچه را که در آسمانها و آنچه را درزمین است (نیز) مـى داند (و علاوه بر این آگاهى وسیع) خداوند بر هر چیزى تواناست)) (ویعلم ما فى السموات وما فى الا رض واللّه على کل شى قدیر).

(آیه 30)ـ این آیه تکمیلى است بر آنچه در آیه قبل آمد، و از حضور اعمال نیک و بد در قیامت پرده بـر مـى دارد، مـى فـرماید: ((به یاد آورید روزى را که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر مـى بـیـنـد و هـمچنین آنچه را از کار بد، انجام داده است)) (یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا وما عملت من سؤ).

((در حـالى که دوست مى دارد میان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زیادى باشد)) (تود لو ان بینها وبینه امدا بعیدا).

در پایان آیه ، باز براى تاکید بیشتر مى فرماید: ((خداوند شما را از (نافرمانى)خویش برحذر مى دارد و در عین حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است))(ویحذرکم اللّه نفسه واللّه رؤف بالعباد).

در واقـع این جمله معجونى است از بیم و امید، از یک سو اعلام خطر مى کندو هشدار مى دهد، از سوى دیگر بندگان را به لطفش امیدوار مى سازد تا تعادلى میان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است برقرار شود.

آیـه 31ـ شـان نـزول : جمعى در حضور پیغمبر(ص) ادعاى محبت پروردگارکردند، در حالى که ((عـمـل)) بـه برنامه هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، این آیه وآیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

محبت واقعى

ایـن آیـه مـفـهـوم دوسـتى واقعى را تبیین مى کند، نخست مى فرماید: ((بگو: اگرخدا را دوست مـى داریـد از مـن پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان راببخشد که خدا آمرزنده مهربان است)) (قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه ویغفرلکم ذنوبکم واللّه غفور رحیم).

یعنى محبت یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هرگونه اثر نیست ، بلکه بایدآثار آن ، در عمل انسان منعکس باشد.

ایـن آیـه نـه تنها به مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر(ص) پاسخ ‌مى گوید، بلکه یک اصل کـلـى در مـنطق اسلام براى همه اعصار و قرون است ; آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مى زنند اما در عمل ، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.

(آیـه 32)ـ در این آیه بحث را ادامه داده مى فرماید: ((بگو: اطاعت کنید خداو فرستاده او را)) (قل اطیعوااللّه والرسول).

بنابراین ، چون شما مدعى محبت او هستید باید با اطاعت از فرمان او وپیامبرش این محبت را عملا اثبات کنید.

سـپـس مـى افزاید: ((اگر آنها سرپیچى کنند، خداوند کافران را دوست ندارد))(فان تولوا فان اللّه لایحب الکافرین).

سـرپـیـچـى آنها نشان مى دهد که محبت خدا را ندارند بنابراین ، خدا هم آنها رادوست ندارد; زیرا محبت یکطرفه بى معنى است.

(آیه 33)ـ این آیه سرآغازى است براى بیان سرگذشت مریم و اشاره اى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار این محبت در عمل ، که در آیات گذشته به آن اشـاره شده بود، نخست مى فرماید:((خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر عالمیان برگزید)) (ان اللّه اصطفى آدم ونوحا وآل ابرهیم وآل عمران على العالمین).

ممکن است این گزینش ، تکوینى باشد و یا تشریعى ، به این معنى که خداوندآفرینش آنها را از آغاز، آفـریـنـش مـمـتـازى قـرار داد، هر چند با داشتن آفرینش ممتاز بااراده و اختیار خود راه حق را پـیـمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و کوشش در راه هدایت انسانه، امتیازهاى جدیدى کسب کردند که با امتیاز ذاتى آنها آمیخته شد.

(آیـه 34)ـ در ایـن آیه مى افزاید: ((آنها فرزندان و دودمانى بودند که بعضى ازبعضى دیگر گرفته شده بودند)) (ذریه بعضها من بعض).

ایـن بـرگـزیدگان الهى از نظر اسلام و پاکى و تقوا و مجاهده براى راهنمایى بشرهمانند یکدیگر بودند.

و در پـایـان آیـه اشـاره بـه این حقیقت مى کند که خداوند مراقب کوششها وتلاشهاى آنها بوده ، و سـخـنانشان را شنیده است و از اعمالشان آگاه است مى فرماید:((خداوند شنوا و داناست)) (واللّه سمیع علیم).

در آیـات فـوق عـلاوه بـر آدم ، بـه تمام پیامبران اولواالعزم اشاره شده است نام نوح صریحا آمده ، و آل ابراهیم هم خود او و هم موسى و عیسى و پیامبراسلام (ص)را شامل مى شود.

(آیـه 35)ـ بـه دنـبـال اشـاره اى که به عظمت آل عمران در آیات قبل آمده بوددر اینج، سخن از عمران و دخترش مریم به میان مى آورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى این بانوى بزرگ را بیان مى کند.

از بـعـضى روایات استفاده مى شود که خداوند به عمران وحى فرستاده بود که پسرى به او خواهد داد که به عنوان پیامبر به سوى بنى اسرائیل فرستاده مى شود اواین جریان را با همسر خود ((حنه)) در میان گذاشت لذا هنگامى که او باردار شدتصور کرد فرزند مزبور همان است که در رحم دارد بى خبر از این که کسى که در رحم اوست مادر آن فرزند (مریم) مى باشد و به همین دلیل نذر کرد کـه پـسـر را خدمتگزارخانه خدا ((بیت المقدس)) نماید، اما به هنگام تولد مشاهده کرد که دختر است.

در ایـن آیـه مى فرماید: به یاد آرید ((هنگامى را که همسر عمران گفت :خداوندا! آنچه را در رحم دارم بـراى تو نذر کردم که محرر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذیر که تو شنوا و دانایى)) (اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لک ما فى بطنى محررا فتقبل منى انک انت السمیع العلیم).

(آیـه 36)ـ سـپـس مـى افـزاید: ((هنگامى که فرزند خود را به دنیا آورد (او را دختریافت) گفت : پـروردگارا! من او را دختر آوردم)) (فلما وضعتها قالت رب انى وضعتهاانثى) ((البته خدا از آنچه او بـه دنـیـا آورده بود آگاهتر بود)) (واللّه اعلم بما وضعت)سپس افزود: ((تو مى دانى که دختر و پسر (براى هدفى که من نذر کرده ام) یکسان نیستند)) (ولیس الذکر کالا نثى)

دخـتـر، پـس از بـلوغ ، عادت ماهانه دارد و نمى تواند در مسجد بماند، به علاوه نیروى جسمى آنها یکسان نیست و نیز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل ، ادامه این خدمت را براى دختر مشکل مى سازد و لذا همیشه پسران را نذرمى کردند.

سـپـس افـزود: ((مـن او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه هاى)شیطان رجیم و رانـده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مى دهم)) (وانى سمیتها مریم وانى اعیذها بک وذریتها من الشیطان الرجیم).

مـریـم در لغت ، زن عبادتکار و خدمتگزار است و از آنجا که این نامگذارى به وسیله مادرش بعد از وضـع حـمـل انـجـام شـد، نهایت عشق و علاقه این مادر با ایمان را براى وقف فرزندش در مسیر بندگى و عبادت خدا نشان مى دهد.

(آیه 37)ـ این آیه ادامه بحث آیه قبل در باره سرگذشت مریم است ،مى فرماید: ((پروردگارش او را بـه طرز نیکویى پذیرفت و بطور شایسته اى (گیاه وجود) او را رویانید و پرورش داد)) (فتقبلها ربها بقبول حسن وانبتها نباتا حسنا).

جـمـلـه اخـیـر اشـاره بـه نـکته لطیفى دارد و آن اینکه کار خداوند، انبات ورویانیدن است یعنى هـمـان گونه که در درون بذر گلها و گیاهان استعدادهایى نهفته است ، در درون وجود آدمى و اعـمـاق روح و فـطرت او نیز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است که اگر انسان خود را تـحـت تـربـیـت مـربیان الهى که باغبانهاى باغستان جهان انسانیتند قرار دهد، به سرعت پرورش مى یابد و آن استعدادهاى خداداد آشکار مى شود.

سپس مى افزاید: ((خداوند زکریا را سرپرست و کفیل او قرار داد)) (وکفلهازکریا).

هـر چه بر سن مریم افزوده مى شد، آثار عظمت و جلال در وى نمایانترمى گشت و به جایى رسید که قرآن در ادامه این آیه در باره او مى گوید: ((هر زمان زکریا وارد محراب او مى شد غذاى جالب خاصى نزد او مى یافت)) (کلما دخل علیهازکریا المحراب وجد عندها رزقا).

زکریا از روى تعجب ، روزى ((به او گفت این غذا را از کجا آوردى))! (قال یامریم انى لک هذا).

مـریـم در جـواب ((گـفـت : ایـن از طـرف خـداسـت و اوسـت کـه هـر کـس راـب جعت ى ور زا ایرکز بخواهدبى حساب روزى مى دهد)) (قالت هو من عنداللّه ان اللّه یرزق من یشا بغیر حساب).

از روایات متعددى استفاده مى شود که آن غذا یک نوع میوه بهشتى بوده که در غیر فصل ، در کنار مـحراب مریم به فرمان پروردگار حاضر مى شده است و این موضوع جاى تعجب نیست که خدا از بنده پرهیزگارش این چنین پذیرایى کند!

(آیـه 38)ـ از ایـن به بعد گوشه اى از زندگى پیامبرالهى ، زکریا را در ارتباط باداستان مریم بیان مى کند.

هـمـسـر زکریا و مادر مریم خواهر یکدیگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا وعقیم بودند با این که سـالـیـان درازى از عـمر زکریا و همسرش گذشته و از نظرمعیارهاى طبیعى بسیار بعید به نظر مى رسید که صاحب فرزندى شود، با ایمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود میوه هاى تازه در غـیـر فـصل ، قلب او لبریز از امیدگشت که شاید در فصل پیرى ، میوه فرزند بر شاخسار وجودش آشکار شود، به همین دلیل هنگامى که مشغول نیایش بود از خداوند تقاضاى فرزند کرد، آن گونه کـه قـرآن در ایـن آیـه مـى گـویـد: ((در ایـن هـنـگـام زکـریـا پـروردگـار خـویش را خواند و گفت :پروردگارا! فرزند پاکیزه اى از سوى خودت به من (نیز) عطا فرما که تو دعا رامى شنوى)) و اجابت مى کنى (هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لى من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعا).

(آیه 39)ـ ((در این موقع فرشتگان به هنگامى که او در محراب ایستاده ومشغول نیایش بود، وى را صـدا زدنـد کـه خـداوند تو را به یحیى بشارت مى دهد، درحالى که کلمه خدا (حضرت مسیح) را تـصـدیـق مـى کـنـد و آقا و رهبر خواهد بود، ازهوى و هوس بر کنار و پیامبرى از صالحان است)) (فـنـادته الملائکه وهو قائم یصلى فى المحراب ان اللّه یبشرک بیحیى مصدقا بکلمه من اللّه وسیدا وحصورا ونبیا من الصالحین).

نـه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسیله فرشتگان خبر داد، بلکه پنج وصف از اوصاف این فرزند پاکیزه را بیان داشت.

(آیه 40)ـ زکریا از شنیدن این بشارت ، غرق شادى و سرور شد و در عین حال نتوانست شگفتى خود را از چـنـین موضوعى پنهان کند، ((عرض کرد پروردگارا!چگونه ممکن است فرزندى براى من بـاشد در حالى که پیرى به من رسیده وهمسرم نازاست)) (قال رب انى یکون لى غلام وقد بلغنى الکبر وامراتى عاقر).

در ایـنـجـا خـداونـد بـه او پـاسـخ داد و ((فرمود: این گونه خداوند هر کارى را که بخواهد انجام مى دهد)) (قال کذلک اللّه یفعل ما یشا).

و با این پاسخ کوتاه که تکیه بر نفوذ اراده ومشیت الهى داشت ، زکریا قانع شد.

(آیه 41)ـ در اینجا زکریا تقاضاى نشانه اى بر این بشارت مى کند، تا قلبش مالامال از اطمینان شود همان گونه که ابراهیم خلیل تقاضاى مشاهده صحنه معادبراى آرامش هر چه بیشتر قلب مى نمود زکریا عرضه داشت : ((پروردگارا ! نشانه اى براى من قرار ده)) (قال رب اجعل لى آیه).

در پـاسـخ خـداونـد بـه او ((گفت : نشانه تو آن است که سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نـخـواهـى گـفت)) و زبان تو بدون هیچ عیب و علت براى گفتگوى بامردم از کار مى افتد (قال آیتک الا تکلم الناس ثلثه ایام الا رمزا).

((ولـى پـروردگـار خـود را (بـه شکرانه این نعمت) بسیار یاد کن و هنگام شب وصبحگاهان او را تسبیح گوى)) (واذکر ربک کثیرا وسبح بالعشى والا بکار).

بـه این ترتیب خداوند درخواست زکریا را پذیرفت و سه شبانه روز زبان اوبدون هیچ عامل طبیعى از سـخـن گـفتن با مردم باز ماند در حالى که به ذکر خدا مترنم بود، این وضع عجیب نشانه اى از قـدرت پروردگار بر همه چیز بود، خدایى که مى تواند زبان بسته را به هنگام ذکرش بگشاید، قادر است از رحم عقیم و بسته ،فرزندى با ایمان که مظهر یاد پروردگار باشد به وجود آورد.

(آیـه 42)ـ قـرآن بار دیگر به داستان مریم باز مى گردد، و از دوران شکوفایى او سخن مى گوید و مقامات والاى او را بر مى شمرد.

نـخـسـت از گـفـتـگـوى فـرشتگان با مریم ، بحث مى کند، مى فرماید: به یاد آور((هنگامى را که فـرشـتـگـان گفتند: اى مریم ! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است)) (واذ قالت الملائکه یا مریم ان اللّه اصطفیک وطهرک واصطفیک على نسا العالمین).

و ایـن بـرگزیدگى و برترى مریم بر تمام زنان جهان ، نبود جز در سایه تقوا وپرهیزگارى آرى او برگزیده شده تا پیامبرى همچون عیساى مسیح به دنیا آورد.

(آیه 43)ـ در این آیه سخن از خطاب دیگرى از فرشتگان به مریم است ،مى گویند: ((اى مریم ! (به شکرانه این نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده کن وهمراه رکوع کنندگان رکوع نما)) (یا مریم اقنتى لربک واسجدى وارکعى مع الرکعین).

(آیـه 44)ـ ایـن آیـه اشاره به گوشه دیگرى از داستان مریم مى کند و مى گوید:((آنچه را در باره سـرگـذشـت مـریم و زکریا براى تو بیان کردیم از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى کنیم)) (ذلک من انبا الغیب نوحیه الیک).

زیـرا این داستانها به این صورت (صحیح و خالى از هرگونه خرافه) درهیچ یک از کتب پیشین که تحریف یافته است ، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.

سـپـس در ادامه این سخن مى گوید: ((در آن هنگام که آنها قلمهاى خود را براى (قرعه کشى و) تعیین سرپرستى مریم در آب مى افکندند، تو حاضر نبودى و نیز به هنگامى که (علماى بنى اسرائیل بـراى کـسـب افـتـخار سرپرستى او) با هم کشمکش داشتند حضور نداشتى)) و ما همه اینها را از طـریـق وحـى به تو گفتیم (وما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم وما کنت لدیهم اذ یختصمون).

از ایـن آیه و آیاتى که در سوره صافات در باره یونس آمده استفاده مى شود که براى حل مشکل و یا در هـنگام مشاجره و نزاع و هنگامى که کار به بن بست کامل مى رسد و هیچ راهى براى پایان دادن به نزاع دیده نمى شود مى توان از ((قرعه))استمداد جست.

(آیـه 45)ـ از ایـن آیـه به بعد به بخش دیگرى از زندگى مریم یعنى جریان تولدفرزندش حضرت مـسـیـح (ع) مى پردازد، نخست مى فرماید: ((به یادآور: هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم ! خـداونـد تـو را بـه کـلـمـه اى (وجود باعظمتى) ازسوى خودش بشارت مى دهد که نامش مسیح ، عـیـسـى (ع) پـسر مریم است)) (اذ قالت الملائکه یا مریم ان اللّه یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم).

((در حـالـى که هم در این جهان و هم در جهان دیگر، آبرومند و با شخصیت واز مقربان (درگاه خدا) خواهد بود)) (وجیها فى الدنیا والا خره ومن المقربین).

(آیه 46)ـ در این آیه به یکى از فضایل و معجزات حضرت مسیح (ع) اشاره مى کند مى گوید: ((او با مـردم در گـهواره ، و در حال کهولت (میانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است)) (ویکلم الناس فى المهد وکهلا ومن الصالحین).

ذکـر ((فى المهد)) و ((کهل)) ممکن است اشاره به این باشد که او در گهواره همان گونه سخن مـى گـفـت کـه در مـوقـع رسـیدن به کمال عمر، سخنانى سنجیده وپرمحتوا و حساب شده ، نه سخنانى کودکانه !.

(آیه 47)ـ باز در این آیه داستان مریم ادامه مى یابد، او هنگامى که بشارت تولد عیسى (ع) را شنید، چـنـیـن ((گفت : پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهدبود، در حالى که هیچ انسانى با من تماس نگرفته)) و هرگز همسرى نداشته ام (قالت رب انى یکون لى ولد ولم یمسسنى بشر).

ولـى خـداونـد بـه ایـن شگفتى حضرت مریم پایان داد و ((فرمود: این گونه خداهر چه را بخواهد مى آفریند)) (قال کذلک اللّه یخلق ما یشا).

سـپـس بـراى تکمیل این سخن مى فرماید: ((هنگامى که چیزى را مقرر کند (وفرمان وجود آن را صـادر نـماید) تنها به آن مى گوید: موجود باش ، آن نیز فورا موجودمى شود)) (اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون).

(آیـه 48)ـ بـه دنـبال صفات چهارگانه اى که در آیات قبل براى حضرت مسیح (ع) بیان شده بود (آبـرومند در دنیا و آخرت بودن ، از مقربان بودن ، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف دیگر آن پیامبر بزرگ اشاره مى کند.

نـخـسـت مـى فرماید: ((خداوند به او کتاب و دانش و تورات و انجیل مى آموزد))(ویعلمه الکتاب والحکمه والتوریه والا نجیل).

جـمـله فوق نخست به تعلیم کتاب و حکمت بطورکلى اشاره مى کند و بعد دومصداق روشن این کتاب و حکمت ، یعنى تورات و انجیل را بیان مى نماید.

(آیه 49)ـ در این آیه به معجزات حضرت مسیح اشاره کرده مى فرماید: ((و(خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائیل قرار مى دهد)) (ورسولا الى بنى اسرائیل).

سـپـس مـى افـزایـد: او مـامـور بود به آنها بگوید: ((من نشانه اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام)) (انى قد جئتکم بیه من ربکم).

 

نه یک نشانه بلکه نشانه هاى متعدد!

((مـن از گـل چـیـزى بـه شـکـل پرنده مى سازم ، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرنده اى مى گردد)) (انى اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراباذن اللّه).

سـپس به بیان دومین معجزه یعنى درمان بیماریهاى صعب العلاج یا غیرقابل علاج از طریق عادى پـرداخته مى گوید: ((من کور مادرزاد و مبتلا به برص (پیسى) رابهبودى مى بخشم)) (وابرئ الا کمه والا برص).

شـک نـیـسـت که این موضوعات مخصوصا براى پزشکان و دانشمندان آن زمان معجزات غیرقابل انکارى بوده است.

در سـومـین مرحله ، اشاره به معجزه دیگرى مى کند و آن این که : ((من مردگان را به فرمان خدا زنده مى کنم)) (واحى الموتى باذن اللّه).

چیزى که در هر عصر و زمانى جز معجزات و کارهاى خارق العاده است.

و در مرحله چهارم موضوعات خبردادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى کند، زیرا هرکس معمولا در زنـدگـى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد که دیگران از آن آگاه نیستند; مسیح مى گوید: ((من شما را از آنچه مى خورید و درخانه ها ذخیره مى کنید خبر مى دهم)) (وانبئکم بما تاکلون وما تـدخـرون فـى بـیـوتـکم)و در پایان به تمام این چهار معجزه اشاره کرده مى گوید: ((مسلما در اینهانشانه اى است براى شما اگر ایمان داشته باشید)) و در جستجوى حقیقت باشید (ان فى ذلک لا یه لکم ان کنتم مؤمنین).

از مفاد آیه فوق و آیات مشابه آن استفاده مى شود که فرستادگان و اولیاى خدا به اذن او مى توانند بـه هنگام لزوم در جهان تکوین و آفرینش تصرف کنند و برخلاف عادت و جریان طبیعى حوادثى بـه وجـود آورنـد و ایـن چیزى است بالاتر ازولایت تشریعى یعنى سرپرستى مردم که نام آن ولایت تکوینى است.

(آیـه 50)ـ ایـن آیـه نیز ادامه سخنان حضرت مسیح است ، و در واقع بخشى ازاهداف بعثت خود را شرح مى دهد مى گوید: ((من آمده ام تورات را تصدیق کنم ومبانى و اصول آن را تحکیم بخشم)) (ومصدقا لما بین یدى من التوریه).

و نـیـز آمـده ام تا پاره اى از چیزهایى که (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحریم شده بود (مانند ممنوع بـودن گـوشـت شـتر و پاره اى از چربیهاى حیوانات و بعضى ازپرندگان و ماهیها) بر شما حلال کنم)) (ولا حل لکم بعض الذى حرم علیکم).

سپس مى افزاید: ((من نشانه اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام))(وجئتکم بیه من ربکم).

و در پـایان آیه چنین نتیجه گیرى مى کند: ((بنابراین ، از (مخالفت) خداوندبترسید و مرا اطاعت کنید)) (فاتقوا اللّه واطیعون).

(آیـه 51)ـ در ایـن آیه ، از زبان حضرت مسیح براى رفع هرگونه ابهام و اشتباه و براى این که تولد اسـتـثـنـایـى او را دسـتـاویـزى براى الوهیت او قرار ندهند چنین نقل مى کند: ((مسلما خداوند پـروردگـار مـن و پـروردگار شماست ، پس او را پرستش کنید(نه من و نه چیز دیگر را) این راه مـسـتـقیم است)) راه توحید و یکتاپرستى نه راه شرک و دوگانه و چندگانه پرستى (ان اللّه ربى وربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم).

در آیـات دیگر قرآن نیز کرارا مى خوانیم که حضرت مسیح (ع) روى مساله عبودیت و بندگى خود در پـیـشـگـاه خـد، تـکیه مى فرمود، و بر خلاف آنچه درانجیلهاى تحریف یافته کنونى که از زبان مـسـیـح (ع) نقل شده که او غالبا کلمه پدر رادر باره خدا به کار مى برد قرآن مجید کلمه ((رب)) (پـروردگـار) و مـانند آن را از او نقل مى کند که دلیلى است بر نهایت توجه او نسبت به مبارزه با شـرک ، و یـا دعـوى الـوهـیـت حـضرت مسیح و لذا تا زمانى که حضرت مسیح (ع) در میان مردم بـودهـیـچ کـس جرات پیدا نکرد او را یکى از خدایان معرفى کند بلکه به اعتراف محققان مسیحى مساله تثلیث و اعتقاد به خدایان سه گانه از قرن سوم میلادى پیدا شد.

(آیـه 52)ـ مـطـابـق پـیشگویى و بشارت موسى (ع)، جمعیت یهود قبل ازآمدن عیسى (ع) منتظر ظـهـور او بـودند اما هنگامى که ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائیل به خـطـر افـتـاد، تـنـهـا گـروه محدودى گرد مسیح (ع) راگرفتند آیه مى گوید: ((هنگامى که عـیـسـى (ع) احـساس کفر (و مخالفت) از آنها کرد،گفت : چه کسانى یاور من به سوى خدا (براى تبلیغ آیین او) خواهند بود؟)) (فلمااحس عیسى منهم الکفر قال من انصارى الى اللّه).

در اینجا تنها گروه اندکى به این دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از این افرادپاک به عنوان.

((حواریون))

نـام بـرده اسـت ((حـواریون (شاگردان ویژه مسیح) گفتند: ما یاوران (آیین) خداهستیم ، به او ایـمان آوردیم و تو گواه باش که ما اسلام آورده و تسلیم آیین حق شده ایم)) (قال الحواریون نحن انصار اللّه آمنا باللّه واشهد بانا مسلمون).

حـواریون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما یاوران خداییم و آیین او را یارى مى کنیم و نگفتند ما یاور توایم !.

(آیه 53)ـ در این آیه جمله هایى نقل شده که بیانگر نهایت توحید واخلاص حواریون است آنها ایمان خویش را به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشتند و گفتند: ((پروردگارا ! ما به آنچه نازل کرده اى ایمان آوردیم و از فرستاده (توحضرت مسیح) پیروى نمودیم ، پس ما را در زمره گواهان بنویس)) (ربنا آمنا بماانزلت واتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین).

(آیه 54)ـ پس از شرح ایمان حواریون ، در این آیه اشاره به نقشه هاى شیطانى یهودکرده مى گوید: ((آنـها (یهود و سایر دشمنان مسیح براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئیـنـش) چـاره جـویـى کـرد، و خـداونـد بـهترین چاره جویان است)) (ومکروا ومکراللّه واللّه خیرالماکرین).

بدیهى است نقشه هاى خدا بر نقشه هاى همه پیشى مى گیرد، چرا که آنهامعلوماتى اندک و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بى پایان است.

(آیـه 55)ـ این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگى حضرت مسیح (ع)است معروف در میان مفسران اسلام ، به استناد آیه 157 سوره نس، این است که مسیح (ع) هرگز کشته نشد و خداوند او را به آسمان برد; آیه مورد بحث ناظر به همین معنى است ، مى فرماید: به یاد آورید! ((هنگامى را که خـدا بـه عـیسى گفت من تو را بر مى گیرم و به سوى خود بالا مى برم)) (اذ قال اللّه یا عیسى انى مـتـوفـیـک ورافـعـک الـى) سـپـس مـى افـزایـد: ((و تـو را از کـسـانـى کـه کـافـر شـدند پاک مى سازم))(ومطهرک من الذین کفروا).

مـنـظـور از ایـن پاکیزگى ، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بى ایمان است و یا ازتهمتهاى ناروا و توطئه هاى ناجوانمردانه ، که در سایه پیروزى آیین او حاصل شد.

سـپـس مـى افـزایـد: ((ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر کافران برترى مى دهیم))(وجاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الى یوم القیمه).

ایـن آیه یکى از آیات اعجازآمیز و از پیشگوییها و اخبار غیبى قرآن است که مى گوید پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند برترى خواهندداشت.

و در پایان آیه مى فرماید: ((سپس بازگشت همه شما به سوى من است ، و من در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى کنم)) (ثم الى مرجعکم فاحکم بینکم فیـما کنتم فیه تختلفون).

یعنى آنچه از پیروزیها گفته شد مربوط به این جهان است محاکمه نهایى وگرفتن نتیجه اعمال چیزى است که در آخرت خواهد آمد.

(آیه 56)ـ این آیه و آیه بعد خطاب به حضرت مسیح (ع) است مى فرماید:بعد از آن که مردم به سوى خـدا بـازگـشـتند و او در میان آنان داورى کرد، صفوف از هم جدا مى شود ((اما کسانى که کافر شـدنـد (و حـق را شـناختند و انکار کردند) آنها رامجازات شدیدى در دنیا و آخرت خواهم کرد و یاورانى ندارند)) (فاما الذین کفروافاعذبهم عذابا شدیدا فى الدنیا والا خره وما لهم من ناصرین).

(آیه 57)ـ سپس به گروه دوم اشاره کرده مى فرماید: ((اما کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انـجـام دادنـد، خـداونـد پاداش آنها را بطورکامل خواهد داد))(واما الذین آمنوا وعملوا الصالحات فـیـوفیهم اجورهم) و باز تاکید مى کند((خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد)) (واللّه لایحب الظالمین).

بنابراین ، خدایى که ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد کرد و اجر آنها را بطورکامل خواهد داد.

(آیـه 58)ـ پـس از شـرح داسـتـان مـسیح (ع)، در این آیه روى سخن را به پیامبراسلام (ص) کرده مـى گـویـد: ((ایـنها را که بر تو مى خوانیم از نشانه هاى حقانیت تو و یادآورى حکیمانه است)) که به صورت آیات قرآن بر تو نازل گردیده و خالى ازهرگونه باطل و خرافه است (ذلک نتلوه علیک من الا یات والذکر الحکیم).

ایـن در حـالـى اسـت کـه دیگران سرگذشت این پیامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغین و خرافات و بدعتها آلوده اند.

آیـه 59ـ شـان نـزول : قبلا گفتیم مقدار زیادى از آیات این سوره در پاسخ ‌گفتگوهاى مسیحیان نـجـران نـازل شده است ، آنها در یک هیات شصت نفرى براى گفتگو با پیامبر(ص) به مدینه وارد شـده بـودنـد از جـمـله مسائلى که در این گفتگومطرح شد این بود که آنها از پیامبراسلام (ص) پرسیدند ما را به چه چیز دعوت مى کنى ، پیامبر(ص) فرمود: به سوى خداوند یگانه و این که مسیح بـنـده اى از بـنـدگـان اوسـت و حـالات بـشـرى داشت ، آنها این سخن را نپذیرفتند و به ولادت عیسى (ع)بدون پدر اشاره کرده و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند آیه نازل شد و به آنها پاسخ ‌داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله کرد.

تـفـسـیـر: آیه ناظر به کسانى است که ولادت حضرت مسیح (ع) را بدون پدر،دلیل بر فرزندى او نـسـبت به خد، و یا الوهیتش مى گرفتند، آیه مى گوید: ((مثل عیسى نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود:موجود باش ، او نیز بلافاصله موجود شد)) (ان مثل عیسى عنداللّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون).

بـنـابـرایـن ، اگـر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جاى تعجب نیست ، زیرا موضوع آدم (ع) از این هم شگفت انگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد، سپس به غافلان مى فهماند که هر کارى در برابر اراده حق ، سهل و آسان است تنها کافى است بفرماید: موجود باش آن هم موجود مى شود!

(آیـه 60)ـ در ایـن آیه براى تاکید آنچه در آیات قبل آمد، مى فرماید: ((اینها را(که در باره حضرت مـسـیـح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مى خوانیم حقى است از سوى پروردگارت ، و چون حق است ، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش)) (الحق من ربک فلاتکن من الممترین).

آیـه 61ـ شـان نـزول : ایـن آیه و دو آیه قبل از آن در باره هیات نجرانى نازل شده است آنها خدمت پیامبر(ص) رسیدند و عرض کرند: آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیـه ان مـثل عیسى عنداللّه نازل شد و هنگامى که پیامبر(ص) آنها را به مباهله ((25)) دعوت کرد آنـهـا تـا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند فردا که شد پیامبر(ص) آمد در حالى که دست على بن ابیطالب (ع)را گرفته بود و حسن و حسین (ع) در پیش روى او راه مى رفتند و فاطمه (ع) پشت سرش بود.

در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت : ((من صورتهایى رامى بینم که اگر از خداوند تـقـاضا کنند کوهها را از جا بر کند چنین خواهد کرد; هرگز باآنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.

تـفـسیر: این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح (ع) شده بود، به پـیامبر(ص) دستور مى دهد: ((هرگاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) براى تو آمده (باز) کـسـانـى بـا تـو در آن بـه مـحاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود ر، مازنان خویش را دعوت مى نماییم ، شما هم زنان خود ر، ما از نـفـوس خـود (کسانى که به منزله جان ما هستند) دعوت مى کنیم ، شما هم از نفوس خود دعوت کـنـید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم)) ((26)) (فمن حاجک فیه من بعد ما جاک من العلم فقل تعالوا ندع ابنانا وابناکم ونسانا ونساکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین).

(آیـه 62)ـ پـس از شـرح زندگى مسیح در این آیه به عنوان تاکید هرچه بیشترمى فرماید: ((اینها سـرگـذشت واقعى (مسیح) است)) نه ادعاهایى همچون الوهیت مسیح یا فرزند خدا بودنش (ان هذا لهو القصص الحق).

نه مدعیان خدایى او سخن حقى مى گفتند و نه آنهایى که العیاذباللّه فرزندنامشروعش مى خوانند حـق آن اسـت کـه تـو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پیامبربود که با یک معجزه الهى از مادرى پاک ، بدون پدر تولد یافت.

باز براى تاکید بیشتر مى افزاید: ((و هیچ معبودى جز خداوند یگانه نیست))(وما من اله الا اللّه).

((و خـداوند یگانه قدرتمند و توانا و حکیم است)) و تولد فرزندى بدون پدر دربرابر قدرتش مساله مهمى نیست (وان اللّه لهو العزیز الحکیم).

آرى ! چنین کسى سزاوار پرستش است نه غیر او.

(آیـه 63)ـ در ایـن آیـه کـسـانـى را که از پذیرش این حقایق سر باز مى زنند موردتهدید قرار داده مى فرماید: ((اگر (با این همه دلایل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان که در جستجوى حـق نـیـسـتـند و فاسد و مفسدند) زیرا خداوند ازمفسدان آگاه است)) (فان تولوا فان اللّه علیم بالمفسدین).

(آیه 64).

دعوت به سوى وحدت !

در آیـات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصیات بود ولى در این آیه دعوت به نقطه هاى مـشترک میان اسلام و آیینهاى اهل کتاب است روى سخن رابه پیامبر کرده مى فرماید: ((بگو: اى اهل کتاب ! بیایید به سوى سخنى که میان ما وشما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چـیزى را شریک او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى دیگر را غیر از خداوند یگانه به خدایى نپذیرد)) (قـل یـا اهـل الـکـتاب تعالوا الى کلمه سوا بیننا وبینکم الا نعبد الا اللّه ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه).

بـا ایـن طـرز اسـتـدلال بـه مـا مى آموزد اگر کسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما هـمـکـارى کـنند بکوشید لااقل در اهداف مهم مشترک همکارى آنها راجلب کنید و آن را پایه اى براى پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.

سـپـس درپـایان آیه مى فرماید: ((اگر آنها (بعد ازاین دعوت منطقى به سوى نقطه مشترک توحید باز) سر تابند و روى گردان شوند بگویید گواه باشید که مامسلمانیم))و تسلیم حق هستیم و شما نیستید (فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون).

بـنابراین دورى شما از حق در روح ما کمترین اثرى نمى گذارد و ما همچون به راه خود یعنى راه اسـلام ادامـه خـواهـیـم داد تـنـها خدا را مى پرستیم و تنها قوانین او رابه رسمیت مى شناسیم و بشرپرستى به هر شکل و صورت درمیان ما نخواهد بود.

آیـه 65ـ شـان نـزول : در اخـبـار اسـلامـى آمـده اسـت که دانشمندان یهود ونصاراى نجران نزد پـیـامبر(ص) به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهیم برخاستند،یهود مى گفتند: او تنها یهودى بود و نصارى مى گفتند: او فقط نصرانى بود (به این ترتیب هر کدام مدعى بودند که او از ما است) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد وآنها را در این ادعاهاى بى اساس تکذیب کرد.

تـفـسـیـر: در ادامه بحثهاى مربوط به اهل کتاب در این آیه روى سخن را به آنهاکرده مى فرماید: ((اى اهـل کتاب چرا در باره ابراهیم به گفتگو و نزاع مى پردازید (وهرکدام او را از خود مى دانید) در حـالـى که تورات و انجیل بعد از او نازل شده (ودوران او قبل از موسى و مسیح بود) آیا اندیشه نـمـى کـنید؟)) (یا اهل الکتاب لم تحاجون فى ابرهیم وما انزلت التوریه والا نجیل الا من بعده افلا تعقلون).

(آیـه 66)ـ در ایـن آیـه از طـریـق دیگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مى فرماید: ((شما کسانى هـستید که در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتید بحث وگفتگو کردید ولى چرا در باره آنچه بـه آن آگـاهـى نـدارید، بحث و گفتگو مى کنید))؟ (هاانتم هؤلا حاججتم فیـما لکم به علم فلم تحاجون فیـما لیس لکم به علم).

یـعـنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان که از آن آگاهى داشتید بحث و گفتگو کردید و دیـدیـد که حتى در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شده ایدو چه اندازه از حقیقت دور افتاده اید (و در واقع علم شما جهل مرکب بود) با این حال چگونه در چیزى که از آن اطلاع ندارید بحث و گفتگو مى کنید!.

سپس براى تاکید مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آینده مى گوید:((خدا مى داند و شما نمى دانید)) (واللّه یعلم وانتم لاتعلمون).

آرى ، او مى داند که در چه تاریخى آیین خود را بر ابراهیم نازل کرده !.

(آیـه 67)ـ سـپس با صراحت تمام به این مدعیان پاسخ مى گوید که : ((ابراهیم نه یهودى بود و نه نـصرانى ، بلکه موحد خالص و مسلمان (پاک نهادى) بود)) (ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما).

خـداونـد پـس از تـوصیف ابراهیم (ع) به عنوان حنیف و مسلم ، مى فرماید: ((اوهرگز از مشرکان نبود)) (وما کان من المشرکین).

تا هرگونه ارتباطى میان ابراهیم و بت پرستان عرب را نفى کند.

(آیـه 68)ـ بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که ابراهیم پیرو هیچ یک از این آیینها نبوده ، تنها چیزى که در اینجا باقى مى ماند این است که چگونه مى توان خودرا پیرو این پیامبر بزرگ که همه پیروان ادیـان الـهـى بـراى او عـظـمـت قـائل هستنددانست ! در آیه مورد بحث به این معنى پرداخته و مـى گـویـد: ((سـزاوارتـریـن مـردم بـه ابـراهـیم آنها هستند که از او پیروى کردند و این پیامبر (پـیـامبراسلام) و کسانى که به اوایمان آورده اند مى باشند)) (ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبى والذین آمنوا).

اهـل کـتـاب بـا عقاید شرک آمیز خود که اساسى ترین اصل دعوت ابراهیم (ع)یعنى توحید را زیر پا گذارده اند، و یا بت پرستان عرب که درست در نقطه مقابل آیین ابراهیم (ع) قرار گرفته اند چگونه مى توانند خود را پیرو ابراهیم و در خط او بدانند!.

و در پایان آیه به آنها که پیرو واقعى مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت مى دهد که ((خداوند ولى و سرپرست مؤمنان است)) (واللّه ولى المؤمنین).

آیـه 69ـ شـان نـزول : جمعى از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاکدل چون ((معاذ)) و ((عمار)) و بعضى دیگر را به سوى آیین خوددعوت کنند و با وسوسه هاى شیطانى از اسلام بازگردانند آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد!.

تفسیر: این آیه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام ، به آنها یـادآور مى شود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند،مى فرماید: ((جمعى از اهل کتاب دوست داشتند شما را گمراه کنند)) (ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم).

غـافـل از این که تربیت مسلمانان در مکتب پیامبر(ص) به اندازه اى حساب شده و آگاهانه بود که احـتـمال بازگشت وجود نداشت ، آنها اسلام را با تمام هستى خود دریافته بودند بنابراین دشمنان نـمـى تـوانـستند آنها را گمراه سازند، بلکه به گفته قرآن در ادامه این آیه ((آنها تنها خودشان را گمراه مى کنند و نمى فهمند)) (وما یضلون الا انفسهم وما یشعرون).

زیـرا آنـهـا بـا القا شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پیامبر(ص) روح بدبینى را در روح خود پرورش مى دادند.

(آیه 70)ـ در ادامه گفتگو در باره فعالیتهاى تخریبى اهل کتاب در این آیه وآیه بعد روى سخن را بـه آنـهـا کـرده ، و بـه خاطر کتمان حق و عدم تسلیم در برابر آن ،آنها را شدیدا مورد سرزنش قرار مى دهد، مى فرماید: ((اى اهل کتاب چرا به آیات خدا کافر مى شوید در حالى که (به صحت و صدق آن) گواهى مى دهید)) (یا اهل الکتاب لم تکفرون بیات اللّه وانتم تشهدون).

شـما نشانه هاى پیامبراسلام (ص) را در تورات و انجیل خوانده اید و نسبت به آن آگاهى دارید، چرا راه انکار را در پیش مى گیرید؟.

(آیه 71)ـ در این آیه بار دیگر آنها را مخاطب ساخته مى گوید: ((اى اهل کتاب ! چرا حق را با باطل مـى آمـیزید و مشتبه مى کنید (تا مردم را به گمراهى بکشانیدو خودتان نیز گمراه شوید) و چرا حـق را پنهان مى دارید در حالى که مى دانید))! (یااهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل وتکتمون الحق وانتم تعلمون).

آیـه 72ـ شان نزول : نقل شده که : دوازده نفر از یهود با یکدیگر تبانى کردندکه صبحگاهان خدمت پـیـامـبـراکـرم (ص) بـرسـند و ظاهرا ایمان بیاورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از این آیین بـرگـردنـد و هنگامى که از آنها سؤال شود چراچنین کرده اند بگویند: ما صفات محمد(ص) را از نـزدیـک مـشاهده کردیم و دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است تطبیق نمى کند و لذا برگشتیم ، و به این وسیله بعضى از مؤمنان متزلزل مى گردند.

تـفـسـیـر: یـهـود براى متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیله اى استفاده مى کردند، تهاجم نـظـامـى ، سـیـاسـى و اقـتـصادى این آیه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد مى فرماید: ((گـروهـى از اهل کتاب گفتند: (بروید و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید (و کفر خودرا آشکار سازید) شاید آنها (مؤمنان) نیز متزلزل شده بـازگـردنـد)) (وقالت طائفه من اهل الکتاب آمنوا بالذى انزل على الذین آمنوا وجه النهار واکفروا آخره لعلهم یرجعون).

ایـن توطئه در افراد ضعیف النفس اثر قابل ملاحظه اى خواهد داشت به خصوص این که عده مزبور از دانـشـمـندان یهود بودند، و همه مى دانستند که آنهانسبت به کتب آسمانى و نشانه هاى آخرین پیامبر، آشنایى کامل دارند و این امرلااقل پایه هاى ایمان تازه مسلمانان را متزلزل مى سازد.

(آیه 73)ـ ولى براى این که پیروان خود را از دست ندهند تاکید کردند که ایمان شما باید تنها جنبه صـورى داشته و کاملا محرمانه باشد ((شما جز به کسى که ازآیینتان پیروى مى کند (واقعا) ایمان نیاورید)) (ولا تؤمنوا الا لمن تبع دینکم).

سپس در یک جمله معترضه که از کلام خداوند است ، مى فرماید: ((به آنهابگو: هدایت تنها هدایت الهى است)) و این توطئه هاى شما در برابر آن بى اثر است (قل ان الهدى هدى اللّه).

بار دیگر به ادامه سخنان یهود باز مى گردد، و مى فرماید: آنها گفتند ((هرگز باورنکنید به کسى هـمـانند شما (کتاب آسمانى) داده شود، (بلکه نبوت مخصوص شماست) و همچنین تصور نکنید آنـها مى توانند در پیشگاه پروردگارتان با شمابحث و گفتگو کنند)) (ان یؤتى احد مثل ما اوتیتم او یحاجوکم عند ربکم).

بـه این ترتیب روشن مى شود که آنها گرفتار خود برتربینى عجیبى بودند; خودرا بهترین نژادهاى جهان مى پنداشتند و همیشه در این فکر بودند که براى خودمزیتى بر دیگران قائل شوند.

در پـایـان آیـه خـداونـد جـواب مـحـکـمى به آنها مى دهد و با بى اعتنایى به آنهاروى سخن را به پیامبر(ص) کرده مى فرماید: ((بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هرکس بخواهد و شایسته ببیند مى دهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شایسته) مى باشد)) (قل ان الفضل بیداللّه یؤتیه من یشا واللّه واسع علیم).

یـعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنین موهبت عقل ومنطق و افتخارات دیگر همه از ناحیه اوست ، و به شایستگان مى بخشد.

(آیـه 74)ـ در ایـن آیه براى تاکید بیشتر مى افزاید: ((خدا هرکس را بخواهد (وشایسته بداند) ویژه رحمت خود مى کند و خداوند داراى فضل عظیم است)) وهیچ کس نمى تواند مواهب او را محدود سازد (یختص برحمته من یشا واللّه ذوالفضل العظیم).

بنابراین ، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مى شود نه بعضى دیگر، به خاطر محدود بودن آن نیست بلکه به خاطر تفاوت شایستگیهاست.

 

توطئه هاى کهن !

آیـات فوق که از آیات اعجازآمیز قرآن بوده و پرده از روى اسرار یهود ودشمنان اسلام برمى داشت امـروز هـم بـه مـسـلمانان در برابر این جریان هشدارمى دهد، زیرا در عصر ما نیز وسایل تبلیغاتى دشـمـن کـه از مجهزترین وسایل تبلیغاتى جهان است در این جهت به کار گرفته شده که عقاید اسلامى را در افکار مسلمین مخصوصا نسل جوان ویران سازند آنها در این راه از هر وسیله و هرکس در لـبـاسـهـاى ((دانـشـمـنـد، خـاورشـنـاس ، مـورخ و روزنامه نگار و حتى بازیگران سینما و)) اسـتـفاده مى کنند و این حقیقت را مکتوم نمى دارند که هدفشان این نیست که مسلمانان به آیین مسیح یا یهود درآیند; بلکه هدف آنها ویرانى افکار و بى علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آیین و سنتشان است !

آیه 75ـ شان نزول : این آیه در باره دو نفر از یهود نازل گردیده که یکى امین ودرستکار و دیگرى خائن و پست بود نفر اول ((عبداللّه بن سلام)) بود که مردثروتمندى 1200 اوقیه ((27)) طلا نزد او به امانت گذارد، عبداللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد کرد و به واسطه امانت دارى خداوند او را در آیـه مورد بحث مى ستایدنفر دوم ((فنحاص)) است که مردى از قریش یک دینار به او امانت سپرد ((فنحاص))در آن خیانت کرد خداوند او را بواسطه خیانت در امانت نکوهش مى کند

تفسیر:

خائنان و امینان.

جـمـعى از یهود عقیده داشتند که مسؤول حفظ امانتهاى دیگران نیستند،منطق آنها این بود که مـى گـفـتند ما اهل کتابیم ! و پیامبرالهى و کتاب آسمانى او درمیان ما بوده است ، ولى در مقابل اینها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق دیگران مى دانستند.

در ایـن آیه قرآن به هر دو گروه اشاره کرده حق هرکدام را ادا مى کند،مى فرماید: ((در میان اهل کـتاب کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مى گردانند (و بـه عـکس) کسانى هستند که اگر یک دینار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمى گردانند مـگـر تـا زمـانى که بالاى سر آنهاایستاده (و بر آنها مسلط) باشى)) (ومن اهل الکتاب من ان تامنه بقنطار یؤده الیک ومنهم من ان تامنه بدینار لا یؤده الیک الا مادمت علیه قائما).

به این ترتیب قرآن مجید به خاطر غلط کارى گروهى از آنه، همه آنها رامحکوم نمى کند و این یک درس مهم اخلاقى به همه مسلمین است.

ضـمـنـا نـشـان مـى دهـد آن گروهى که خود را در تصرف و غصب اموال دیگران مجاز و ماذون مـى دانستند هیچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذیرا نیستند ونمونه آن را بطور گسترده در دنـیـاى امـروز در صـهـیونیستها مشاهده مى کنیم و این درحقیقت از مسائل جالبى است که در قرآن مجید در آیه فوق پیشگویى شده ، و به همین دلیل مسلمانان براى استیفاى حقوق خود از آنان هیچ راهى جز کسب قدرت ندارند.

سپس در ادامه آیه منطق این گروه را در مورد غصب اموال دیگران بیان مى کند، مى فرماید: ((این بـه خـاطـر آن اسـت کـه آنها مى گویند ما در برابر ((امیین)) (غیراهل کتاب) مسؤول نیستیم)) (ذلک بانهم قالوا لیس علینا فى الا میین سبیل).

آرى ! آنها با این خود برتربینى و امتیاز دروغین به خود حق مى دادند که اموال دیگران را به هر اسم و عنوان تملک کنند، و این منطق از اصل خیانت آنها در امانت ،به مراتب بدتر و خطرناکتر بود.

قـرآن مجید در پاسخ آنها در پایان همین آیه با صراحت مى گوید: ((آنها به خدادروغ مى بندند در حالى که مى دانند)) (ویقولون على اللّه الکذب وهم یعلمون).

آنـها به خوبى مى دانستند که در کتب آسمانیشان به هیچ وجه اجازه خیانت درامانتهاى دیگران به آنان داده نشده ، در حالى که آنها براى توجیه اعمال ننگین خویش چنین دروغهایى را مى ساختند و به خدا نسبت مى دادند.

(آیـه 76)ـ این آیه ضمن نفى کلام اهل کتاب که مى گفتند: خوردن اموال غیراهل کتاب براى ما حـرام نـیـسـت ! و بـه همین دلیل براى خود آزادى عمل قائل بودندهمان آزادى که امروز هم در اعـمـال بـسـیارى از آنها مى بینیم که هرگونه تعدى و تجاوزبه حقوق دیگران را براى خود مجاز مـى دانـند، مى فرماید: ((آرى ، کسى که به پیمان خود وفا کند و پرهیزکارى پیشه نماید (خدا او را دوسـت دارد زیـرا) خـداونـدپرهیزکاران را دوست مى دارد)) (بلى من اوفى بعهده واتقى فان اللّه یحب المتقین).

یعنى معیار برترى انسان و مقیاس شخصیت و ارزش آدمى ، وفاى به عهد وعدم خیانت در امانت و تقوا و پرهیزکارى به طور عام است.

آیـه 77ـ شـان نزول : جمعى از دانشمندان یهود به هنگامى که موقعیت اجتماعى خود را در میان یهود در خطر دیدند کوشش کردند که نشانه هایى که درتورات در باره آخرین پیامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحریف نمایند و حتى سوگند یاد کنند که آن جمله هاى تحریف شده از ناحیه خداست ! آیه نازل شد و شدیدا به آنها اخطار کرد.

تـفـسـیـر: در ایـن آیـه بـه بخش دیگرى از خلافکاریهاى یهود و اهل کتاب اشاره شده مى فرماید: ((کـسـانـى که پیمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) بابهاى کمى معامله مى کنند بهره اى در آخرت نخواهند داشت)) (ان الذین یشترون بعهداللّه وایمانهم ثمنا قلیلا اولئک لا خلاق لهم فى الا خره).

البته آیه به صورت کلى ذکر شده هر چند شان نزول آن گروهى از علماى اهل کتاب است و قرآن در ایـن آیـه ، پـنـج مجازات براى آنها ذکر مى کند; نخست این که آنهااز مواهب بى پایان عالم دیگر بهره اى نخواهند داشت ـچنانکه در بالا ذکر شد.

دیگر این که ((خداوند در قیامت با آنها سخن نخواهد گفت)) (ولا یکلمهم اللّه) و نیز ((نظر لطف خود را در آن روز از آنها بر مى گیرد و نگاهى به آنها نمى کند))(ولا ینظر الیهم یوم القیمه).

روشن است که منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نیست زیراخداوند از جسم و جـسمانیات پاک و منزه است بلکه منظور سخن گفتن از طریق الهام قلبى و یا ایجاد امواج صوتى در فـضا است همانند سخنانى که موسى (ع) ازشجره طور شنید و همچنین نظر کردن خداوند به آنـان اشـاره بـه تـوجه و عنایت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى ـنچنان که بعضى ناآگاهان پـنـداشـتـه انـد وبـالاخـره مجازات چهارم و پنجم آنان این است ((خداوند آنان را (از گناه) پاک نمى کندو براى آنها عذاب دردناکى است)) (ولا یزکیهم ولهم عذاب الیم).

و از اینجا روشن مى شود که گناه پنهان ساختن آیات الهى و شکستن عهد وپیمان او و استفاده از سوگندهاى دروغین تا چه حد سنگین است که تهدید به این همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محرومیت کامل از الطاف و عنایات الهى شده است.

آیه 78ـ شان نزول : این آیه نیز در باره گروهى از علما یهود نازل شده که بادست خود چیزهایى بر خـلاف آنـچه در تورات آمده بود در باره صفات پیامبراسلام (ص) مى نوشتند و آن را به خدا نسبت مى دادند (و با زبان خود حقایق تورات را تحریف مى کردند).

تـفـسـیـر: بـاز در این آیه سخن از بخش دیگرى از خلافکاریهاى بعضى ازعلماى اهل کتاب است مـى فـرمـایـد: ((بـعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت کتاب خدا چنان مى پیچند و منحرف مـى کـنند که گمان کنید آنچه را مى خوانند ازکتاب خداست در حالى که از کتاب الهى نیست)) (وان منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب وما هو من الکتاب).

آنها به این کار نیز قناعت نمى کردند بلکه صریحا ((مى گفتند این از سوى خدانازل شده در حالى که از سوى خدا نبود)) (ویقولون هو من عنداللّه وما هو من عنداللّه).

سپس قرآن بر این امر تاکید مى کند که این کار به خاطر این نبود که گرفتاراشتباهى شده باشند بـلـکـه ((بـه خـدا دروغ مـى بـندند در حالى که عالم و آگاهند))(ویقولون على اللّه الکذب وهم یعلمون).

ضـمـنـا از ایـن آیـه و آیات قبل خطر مهم علما و دانشمندان منحرف براى یک امت و ملت روشن مى شود.

آیـه 79ـ شـان نزول : در باره شان نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که : کسى نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و اظهار داشت ما به تو همانند دیگران ((سلام)) مى کنیم درحالى که به نظر ما چنین احترافى کافى نیست ; تقاضا داریم به ما اجازه دهى امتیازى برایت قائل شویم و تو را سجده کنیم !.

پیامبر فرمود: ((سجده براى غیرخدا جایز نیست ، پیامبر خود را تنها به عنوان یک بشر احترام کنید ولى حق او را بشناسید و از او پیروى نمایید))!.

تـفـسـیر: این آیه همچنان افکار باطل گروهى از اهل کتاب را نفى و اصلاح مى کند، مخصوصا به مـسـیحیان گوشزد مى نماید که هرگز مسیح (ع) ادعاى الوهیت نکرد و نیز به درخواست کسانى کـه مـى خـواستند این گونه ادعاها را در باره پیامبراسلام (ص) تکرار کنند صریحا پاسخ مى گوید مـى فـرمـاید: ((براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد سـپـس او بـه مـردم بـگـویـد غـیـر از خـدا مرا پرستش کنید)) (ما کان لبشر ان یؤتیه اللّه الکتاب والحکم والنبوه ثم یقول للناس کونوا عبادا لى من دون اللّه).

نه پیامبراسلام و نه هیچ پیغمبر دیگرى حق ندارد چنین سخنى را بگوید واین گونه نسبتها که به انبیا داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور ازتعلیمات آنهاست.

سـپـس مـى افزاید: ((بلکه (سزاوار مقام او این است که بگوید) افرادى باشیدالهى آنگونه که تعلیم کـتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده اید)) و هرگز غیرخدا را پرستش نکنید (ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب وبما کنتم تدرسون).

آرى ! فـرسـتـادگـان الهى هیچ گاه از مرحله بندگى و عبودیت تجاوز نکردند وهمیشه بیش از هرکس در برابر خداوند خاضع بودند.

از جـمـله مزبور استفاده مى شود که هدف انبیا تنها پرورش افراد نبوده ، بلکه هدف تربیت عالمان ربـانـى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانندمحیطى را با علم و ایمان خود روشن سازند.

(آیـه 80)ـ ایـن آیـه تـکمیلى است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد مى گوید:همانطور که پیامبران مـردم را بـه پـرسـتش خویش دعوت نمى کردند، به پرستش فرشتگان و سایر پیامبران هم دعوت نـمـى نـمـودنـد مـى فـرماید: ((و سزاوار نیست این که به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود انتخاب کنید)) (ولا یامرکم ان تتخذوا الملائکه والنبیین اربابا).

این جمله از یکسو پاسخى است به مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدامى پنداشتند و نوعى ربوبیت براى آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آیین ابراهیم معرفى مى کردند.

و از سوى دیگر پاسخى است به صابئان که خود را پیرو یحیى (ع)مى دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سرحد پرستش بالا مى بردند.

و نیز پاسخى است به یهود و نصارا که عزیر یا مسیح (ع) را فرزند خدا معرفى مى کردند.

و در پـایان آیه براى تاکید بیشتر مى افزاید: ((آیا شما را به کفر دعوت مى کندپس از آن که (تسلیم فرمان حق گشته و) مسلمان شدید)) (ایامرکم بالکفر بعد اذ انتم مسلمون).

یـعنى ، چگونه ممکن است پیامبرى پیدا شود و نخست مردم را به ایمان وتوحید دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد!.

آیه ضمنا اشاره سربسته اى به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها ازمسیر فرمان خدا مى کند.

(آیه 81).

پیمان مقدس !

به دنبال اشاراتى که در آیات پیشین در باره وجود نشانه هاى روشن پیامبراسلام در کتب انبیا قبل آمده بود در اینجا اشاره به یک اصل کلى در این رابطه مى کند و مى فرماید: ((و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که خداوند پیمان مؤکد ازپیامبران (و پیروان آنها) گرفت که هرگاه کتاب و دانش به شـمـا دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شما است تصدیق مى کند (و نشانه هاى او موافق چیزى است که با شما است) حتما به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید)) (واذ اخذاللّه میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب وحکمه ثم جاکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه).

در آیـات قـرآن کرارا اشاره به وحدت هدف پیغمبران خدا شده است و این آیه نمونه زنده اى از آن مى باشد.

سـپس براى تاکید مى افزاید: خداوند به آنها فرمود: ((آیا اقرار به این موضوع دارید؟ و پیمان مؤکد مـرا بـر آن گـرفتید؟ گفتند: آرى ، اقرار داریم ; فرمود: بر این پیمان گواه باشید و من هم با شما گواهم)) (قال اقررتم واخذتم على ذلکم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معکم من الشاهدین).

(آیـه 82)ـ در ایـن آیـه قرآن مجید پیمان شکنان را مورد مذمت و تهدید قرارمى دهد و مى گوید: ((پس هر کس (بعد از این همه پیمانهاى مؤکد و میثاقهاى محکم) سرپیچى کند و روى گرداند (و بـه پـیـامبرى همچون پیامبراسلام که بشارات ظهورش همراه نشانه هاى او در کتب پیشین آمده ایـمـان نـیـاورد) فـاسـق و خـارج ازاطـاعـت فرمان خداست)) (فمن تولى بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون).

و مـى دانـیم که خداوند این گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدایت نمى کند ـهمان گونه که در آیه 80 سوره توبه آمده است ـ و کسى که مشمول هدایت الهى نشدسرنوشتش دوزخ و عذاب شدید الهى است.

(آیه 83).

برترین آیین الهى !

در ایـنجا بحث در باره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل کتاب و پیروان ادیان گذشته را به آن جلب مى کند.

نـخست مى فرماید: ((آیا آنها غیر از آیین خدا را مى طلبند))؟ آیین او همین اسلام است (افغیر دین اللّه یبغون).

سـپس مى افزاید: ((تمام کسانى که در آسمانها و زمینند چه از روى اختیار یااجبار اسلام آورده اند (و در بـرابر فرمان او تسلیمند) و همه به سوى او بازگردانده مى شوند)) بنابراین ، اسلام آیین همه جهان هستى و عالم آفرینش است (وله اسلم من فى السموات والا رض طوعا وکرها والیه یرجعون).

در ایـنـجـا قـرآن مجید ((اسلام)) را به معنى وسیعى تفسیر کرده و مى گوید: تمام کسانى که در آسمان و زمینند و تمام موجوداتى که در آنها وجود دارند مسلمانند.

یعنى در برابر فرمان او تسلیمند زیر، روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اخـتیار (طوعا) در برابر ((قوانین تشریعى)) او تسلیمند وگروهى بى اختیار (کرها) در برابر ((قوانین تکوینى)) او.

(آیـه 84)ـ در ایـن آیـه خداوند به پیامبر(ص) (و همه پیروان او) دستور مى دهد که نسبت به همه تـعـلـیـمـات انبیا و پیامبران پیشین ، علاوه بر آنچه بر پیغمبر اسلام نازل شده ایمان داشته باشند مى فرماید: ((بگو: ایمان به خدا آوردیم و به آنچه بر ما و برابراهیم و بر اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسـبـاط (پـیامبران تیره هاى بنى اسرائیل)نازل شده و آنچه به موسى و عیسى و همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نیز ایمان آورده ایم ما در میان آنها فرقى نمى گذاریم و ما در بـرابـر او (خـداونـد)تسلیم هستیم)) (قل آمنا باللّه وما انزل علینا وما انزل على ابرهیم و اسمعیل واسـحـق ویـعقوب والا سباط وما اوتى موسى و عیسى والنبییون من ربهم لا نفرق بین احدمنهم ونحن له مسلمون).

(آیـه 85)ـ و بالاخره در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى فرماید:((هر کس غیر از اسلام آیـینى براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و درآخرت از زیانکاران است)) (ومن یبتغ غیر الا سلا م دینا فلن یقبل منه وهو فى الا خره من الخاسرین).

آیـه 86ـ شـان نزول : یکى از انصار (مسلمانان مدینه) دستش به خون بى گناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مکه فرار کرد (و یازده نفر از پیروان او که مسلمان شده بودند نیز مرتد شدند) پس از ورود به مکه از کارخود سخت پشیمان گشت ، یک نفر را به سوى خویشان خود به مدینه فرستاد تا ازپیغمبر(ص) سؤال کنند آیا براى او راه بازگشتى وجود دارد یا نه ؟

 

آیه نازل شد و قبولى توبه او را با شرایط خاصى اعلام داشت.

تـفسیر: در آیات گذشته سخن از آیین اسلام بود که تنها آیین مقبول الهى است در اینجا سخن از کسانى است که اسلام را پذیرفته و سپس از آن برگشته اند که در اصطلاح مرتد نامیده مى شوند.

مـى فـرمـایـد: ((چـگونه خداوند جمعیتى را هدایت مى کند که بعد از ایمان وگواهى به حقانیت رسـول ، و آمـدن نـشـانـه هـاى روشـن بـراى آنـها کافر شدند و خداجمعیت ستمکاران را هدایت نـمـى کـند)) (کیف یهدى اللّه قوما کفروا بعد ایمانهم وشهدوا ان الرسول حق وجاهم البینات واللّه لایهدى القوم الظالمین).

چـرا خـداونـد آنـهـا را هـدایـت نـمى کند؟ دلیل آن روشن است ; آنها پیامبر را بانشانه هاى روشن شـناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند; بنابراین ، در بازگشت وعدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و کسى که آگاهانه ظلم و ستم مى کند لایق هدایت الهى نیست او زمینه هاى هدایت را در وجود خود از میان برده است.

(آیـه 87)ـ سـپـس مى افزاید: ((آنها کیفرشان این است که لعن خداوند وفرشتگان و همه مردم بر آنهاست)) (اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین).

(آیـه 88)ـ در ایـن آیـه مـى افزاید: ((این در حالى است که آنها همواره در این لعن و طرد و نفرت مـى مـانـند و مجازات آنها تخفیف نمى یابد و به آنها مهلت داده نمى شود)) (خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب ولاهم ینظرون).

در واقـع اگر این لعن و طرد جاودانى نبود و یا جاودانى بود و تدریجا تخفیف مى یافت و یا حداقل مـهـلـتـى به آنها داده مى شد تحملش آسانتر بود ولى هیچ یک ازاینها در باره آنها نیست عذابشان دردناک و جاودانى و غیرقابل تخفیف و بدون هیچ گونه مهلت است.

(آیه 89)ـ در این آیه راه بازگشت را به روى این افراد مى گشاید و به آنان اجازه توبه مى دهد چرا که هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربیت است.

مـى فرماید: ((مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و اصلاح نمایند و در مقام جبران برآیند (که توبه آنـان پذیرفته مى شود) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است))(الا الذین تابوا من بعد ذلک واصلحوا فان اللّه غفور رحیم).

از ایـن تـعـبـیر استفاده مى شود که گناه نقصى در ایمان انسان ایجاد مى کند که بعد از توبه باید تجدید ایمان کند تا این نقص برطرف گردد.

آیه 90ـ شان نزول : بعضى گفته اند این آیه در مورد اهل کتاب که قبل از بعث پیامبراسلام (ص) به او ایمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او کفر ورزیدند نازل شده است.

تفسیر:

توبه بى فایده.

در آیـات قـبـل سـخـن از کسانى در میان بود که از راه انحرافى خود پشیمان شده و توبه حقیقى نـمـوده بـودنـد و لذا توبه آنها قبول شد ولى در این آیه سخن از کسانى است که توبه آنها پذیرفته نیست ، مى فرماید: ((کسانى که بعد از ایمان آوردن کافرشدند سپس بر کفر خود افزودند (و در این راه اصرار ورزیدند) هیچ گاه توبه آنان قبول نمى شود (چرا که از روى ناچارى صورت مى گیرد) و آنها گمراهانند)) چرا که هم راه خدا را گم کرده اند و هم راه توبه را (ان الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادواکفرا لن تقبل توبتهم واولئک هم الضالون).

تـوبـه آنـهـا ظـاهـرى اسـت چرا که وقتى پیروزى طرفداران حق را ببینند از روى ناچارى اظهار پشیمانى وتوبه مى کنند وطبیعى است که چنین توبه اى پذیرفته نشود.

(آیه 91)ـ در این آیه به دنبال اشاره اى که در آیه قبل به توبه هاى بیهوده شدسخن از کفاره بیهوده مى گوید، مى فرماید: ((کسانى که کافر شدند و در حال کفر ازدنیا رفتند اگر تمام روى زمین پر از طـلا بـاشـد و آن را بـه عـنـوان ((فدیه)) (و کفاره اعمال زشت خویش) بپردازند هرگز از آنها پـذیرفته نخواهد شد)) (ان الذین کفروا وماتواوهم کفار فلن یقبل من احدهم مل الا رض ذهبا ولو افتدى به).

روشـن اسـت کفر تمام اعمال نیک انسان را بر باد مى دهد و اگر تمام روى زمین پر از طلا باشد و در راه خـدا انفاق کنند پذیرفته نخواهد شد و صد البته اگرچنین چیزى در قیامت در اختیار آنها باشد و بدهند پذیرفته نیست.

و در پـایـان آیه به نکته دیگرى اشاره فرموده مى گوید: ((آنها کسانى هستند که مجازات دردناک دارند و یاورى ندارند)) (اولئک لهم عذاب الیم وما لهم من ناصرین).

یعنى ، نه تنها فدیه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلکه شفاعت شفاعت کنندگان نیز شامل حال آنها نمى شود زیرا شفاعت شرایطى دارد که یکى ازمهمترین آنها ایمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.

آنـهـا هـرگز از چنین افراد نالایق شفاعت نمى کنند که شفاعت نیز لیاقتى لازم دارد چرا که اذن الهى شامل افراد نالایق نمى شود.

آغاز جز چهارم قرآن مجید.

(آیه 92)ـ در این آیه به یک نشانه ایمان اشاره کرده ، مى گوید: ((شما هرگز به حقیقت بر و نیکى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید در راه خدا انفاق کنید)) (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون).

((بر)) معنى وسیعى دارد که به تمام نیکیها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مى شود، چنانکه از آیه 177 سوره بقره استفاده مى شود که ((ایمان به خد، و روزجز، و پیامبران ، و کمک به نیازمندان ، و نـماز و روزه ، وفاى به عهد، و استقامت دربرابر مشکلات و حوادث)) همه از شعب ((بر)) محسوب مى شوند.

بنابراین رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى ، شرایط زیادى دارد که یکى از آنهاانفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است و این گونه انفاق مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت !

در پـایـان آیه براى جلب توجه انفاق کنندگان مى فرماید: ((آنچه در راه خداانفاق مى کنید (کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه) از همه آنها آگاه است)) (وما تنفقوا من شى فان اللّه به علیم).

و بنابراین هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.

نفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان.

نـفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مى گشت ، به عنوان نمونه در تواریخ و تفاسیر اسلامى در مورد آیه فوق چنین مى خوانیم :

1ـ یـکـى از یـاران پـیـامبر(ص) به نام ابوطلحه انصارى در مدینه نخلستان وباغى زیبا و پردرآمد داشـت ، پـس از نـزول آیـه فوق به خدمت پیامبر(ص) رسید وعرض کرد: مى دانى که محبوبترین امـوال من همین باغ است ، و من مى خواهم آن رادر راه خدا انفاق کنم تا ذخیره اى براى رستاخیز من باشد، پیامبر(ص) فرمود: بخ بخ ‌ذلک مال را بح لک : آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که بـراى تـو سـودمـندخواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مى دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خودبدهى ، ابوطلحه دستور پیامبر(ص) را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.

2ـ زبـیـده هـمـسر هارون الرشید قرآنى بسیار گرانقیمت داشت که آن را با زر و زیور وجواهرات تـزیین کرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت ، یک روز هنگامى که ازهمان قرآن تلاوت مى کرد به آیه لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون رسید، باخواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چـیـز مـثـل ایـن قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم ، کسى را به دنبال جـواهـرفروشان فرستاد وتزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بیابانهاى حجاز براى تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که مى گویند: امروز هم بقایاى آن چاه ها وجوددارد و به نام او نامیده مى شود.

آیه 93ـ شان نزول : در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از روایات استفاده مى شود که یهود، دو ایراد در گفتگوهاى خود به پیامبر(ص) کردند، نخست این که چگونه پیامبراسلام گوشت و شیر شتر را حـلال مـى دانـد بـا ایـن که در آیین ابراهیم (ع)حرام بوده ، و به همین دلیل یهود هم به پیروى از ابـراهـیم آنها را بر خود حرام مى دانند، نه تنها ابراهیم ، بلکه نوح هم اینها را تحریم کرده بود با این حال چگونه کسى که آنها را حرام نمى داند دم از آیین ابراهیم مى زند ؟!

دیـگـر این که چگونه پیامبر اسلام خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدامخصوصا ابراهیم (ع) مى داند در حالى که تمام پیامبرانى که از دودمان اسحاق فرزند ابراهیم بودند ((بیت المقدس)) را مـحـترم مى شمردند، و به سوى آن نمازمى خواندند، ولى پیامبراسلام از آن قبله روى گردانده و کعبه را قبله گاه خود انتخاب کرده است ؟!

آیـه مـورد بـحث به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى سازد، و آیات آینده به ایراد دوم پاسخ مى گوید.

تفسیر:

تهمت یهود بر پیغمبر خداـ

هـمـان گـونـه کـه در شـان نـزول خـوانـدیـم یـهود حلال بودن گوشت و شیر شتر را ازطرف پـیـامبراسلام (ص) منکر شده بودند قرآن با صراحت تمام تهمتهاى یهود درمورد تحریم پاره اى از غـذاهاى پاک ـمانند شیر و گوشت شترـ را رد مى کند ومى گوید: ((در آغاز، تمام این غذاها براى بـنـى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود تحریم کرده بود)) (کل الطعام حلا لبنى اسرآئیل الا ما حرم اسرائیل على نفسه من قبل ان تنزل التوریه).

در باره این که اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) چه نوع غذایى را بر خودتحریم کرده بود ؟ از روایات اسلامى بر مى آید که : هنگامى که یعقوب گوشت شترمى خورد بیمارى عرق النسا ((28)) بر او شدت مى گرفت و لذا تصمیم گرفت که ازخوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هـم در ایـن قـسـمـت به او اقتداکردند، و تدریجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تـحـریم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند قرآن در آیه فوق نسبت دادن این موضوع به خداوند رایک تهمت مى شمارد.

در جـمـله بعد خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که از یهود دعوت کندهمان تورات موجود نزد آنـهـا را بـیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود که ادعاى آنهادر مورد تحریم غذاها نادرست است ، مى فرماید: ((بگو: اگر راست مى گویید تورات را بیاورید و بخوانید)) این نسبتهایى که به پیامبران پـیـشـیـن مـى دهـیـد حتى در تورات تحریف شده شما نیست (قل فاتوا بالتوریه فاتلوها ان کنتم صادقین).

ولى آنها حاضر به چنین کارى نشدند، چون مى دانستند در تورات چنین چیزى وجود ندارد.

(آیـه 94)ـ در ایـن آیـه مى گوید، اکنون که آنها حاضر به آوردن تورات نشدندو افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد باید بدانند: ((آنها که بعد از این به خدا دروغ مى بندند ستمگرند)) زیرا از روى علم و عمد چنین مى کنند (فمن افترى على اللّه الکذب من بعد ذلک فاولئک هم الظالمون).

(آیـه 95)ـ در ایـن آیه روى سخن را به پیامبر کرده مى گوید: ((بگو: خدا راست گفته (و اینها در آیـین پاک ابراهیم نبوده است) بنابراین ، از آیین ابراهیم پیروى کنید که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود)) (قل صدق اللّه فاتبعوا مله ابرهیم حنیفا وماکان من المشرکین).

اکـنـون کـه مى بینید من در دعوت خود صادق و راستگویم ، پس از آیین من که همان آیین پاک و بـى آلایـش ابـراهیم است پیروى کنید او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آیین او مى دانند کاملا بى معنى است ، ((بت پرست)) کجا و((بت شکن)) کجا!.

(آیه 96).

نخستین خانه مردم !

ایـن آیـه و آیـه بعد به پاسخ دومین ایراد یهود که در باره فضیلت بیت المقدس و برترى آن بر کعبه بوده مى پردازد، نخست مى فرماید: ((نخستین خانه اى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شـده همان است که در سرزمین مکه است که پربرکت و مایه هدایت جهانیان است)) (ان اول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکاوهدى للعالمین).

بـه ایـن تـرتـیـب اگـر کـعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نیست ، زیرا نخستین خانه توحید است.

تـاریـخ و مـنابع اسلامى هم به ما مى گوید که خانه کعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسیب دید و به وسیله ابراهیم خلیل تجدید بنا شد.

جالب این که در آیه فوق خانه کعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و این بیانگر این حقیقت است که آنچه به نام خدا و براى خداست باید در خدمت مردم وبندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مى شود.

قـابل توجه این که در این آیه براى کعبه علاوه بر امتیاز ((نخستین پرستشگاه بودن)) به دو امتیاز ((مبارک)) و ((مایه هدایت جهانیان)) بودن آن نیز اشاره شده است.

(آیـه 97)ـ در ایـن آیـه بـه دو امتیاز دیگر آن اشاره کرده مى فرماید: ((در آن نشانه هاى روشن (از جمله) مقام ابراهیم است)) (فیه آیات بینات مقام ابرهیم).

و نـشانه دیگر آن آرامش و امنیت حاکم بر این شهر است چنانکه قرآن مى گوید: ((و هرکس داخل آن شود در امان خواهد بود)) (ومن دخله کان آمنا).

در جـمله بعد دستور حج به همه مردم داده مى گوید: ((و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کـنـنـد آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند)) (وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیل).

از این دستور تعبیر به یک بدهى و دین الهى شده که بر ذمه عموم مردم مى باشد، زیرا فرموده است ((وللّه على الناس)) ((براى خدا بر مردم است)).

فـریـضـه حـج از زمـان آدم (ع) تـشـریـع شـده بود، ولى رسمیت یافتن آن بیشترمربوط به زمان ابراهیم (ع) است.

تـنـهـا شـرطـى که در آیه براى وجوب حج ذکر شده مساله استطاعت و توانایى است که از جمله داشتن زاد و توشه و مرکب ، و توانایى جسمى را شامل مى شود.

ضـمـنا از آیه فوق استفاده مى شود که این قانون مانند سایر قوانین اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه همه موظفند آن را انجام بدهند.

در پـایان آیه براى تاکید و بیان اهمیت مساله حج مى فرماید: ((و هرکس کفربورزد (و حج را ترک کند به خود زیان رسانیده زیرا) خداوند از همه جهانیان بى نیازاست)) (ومن کفر فان اللّه غنى عن العالمین).

واژه ((کـفـر)) در اصـل بـه مـعـنـى پوشانیدن است و از نظر اصطلاح دینى معنى وسیعى دارد و هرگونه مخالفت با حق ، چه در مرحله عقاید و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مى شود، لذا در آیه فوق در مورد ((ترک حج)) به کار رفته است.

در بـاره اهمیت فوق العاده حج در حدیثى از پیامبرا کرم (ص) مى خوانیم که به على (ع) فرمود: اى عـلـى ! کـسـى کـه حـج را تـرک کـند با این که توانایى دارد کافرمحسوب مى شود، زیرا خداوند مـى فـرمـاید: بر مردمى که استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بیاورند و کسى که کفر بورزد (آن را ترک کند) به خود زیان رسانیده است ، و خداوند از آنان بى نیاز است ، اى عـلـى ! کـسـى کـه حج رابه تاخیر بیاندازد تا این که از دنیا برود خداوند او را در قیامت یهودى یا نصرانى محشور مى کند!

آیـه 98ـ شان نزول : در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از مجموع آنچه در کتب شیعه و اهل تسنن نـقـل شـده چـنـیـن استفاده مى شود که : یکى از یهودیان به نام ((شاس بن قیس)) که پیرمردى تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزى از کنار مجمع مسلمانان مى گذشت ، دید جمعى از طـایـفـه ((اوس)) و ((خـزرج)) کـه سالها با هم جنگهاى خونینى داشتند، مجلس انسى به وجود آورده اند، با خود گفت اگر اینهاتحت رهبرى محمد(ص) از همین راه پیش روند موجودیت یهود بـکـلـى در خطرمى افتد در این حال یکى از جوانان یهودى را دستور داد که به جمع آنها بپیوندد، وحوادث خونین ((بغاث)) (محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد)را به یاد آنها بیاورد.

اتفاقا این نقشه ، مؤثر واقع گردید و جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند، چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین بار دیگر شعله ورگردد.

خبر به پیامبر(ص) رسید، فورا با جمعى از مهاجرین به سراغ آنها آمد، و بااندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت.

جـمـعیت چون سخنان آرام بخش پیامبر(ص) را شنیدند، سلاحها را بر زمین گذاشته ، و دانستند ایـن از نـقـشـه هـاى دشـمـنـان اسلام بوده است ، و صلح و صفا وآشتى بار دیگر کینه هایى را که مى خواست زنده شود شستشو داد.

در ایـن هنگام چهار آیه نازل شد که در دو آیه نخست ، یهودیان اغوا کننده رانکوهش مى کند، و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار مى دهد.

 

تفسیر:

نفاق افکنان.

در این آیه نخست روى سخن را به اهل کتاب (یهود) نموده و خداوند به پیغمبرش فرمان مى دهد کـه بـا زبـان مـلامت و سرزنش از آنها بپرسد انگیزه آنها در کفرورزیدن به آیات خدا چیست ؟ در حـالـى که مى دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است مى فرماید: ((بگو: اى اهل کتاب ! چرا به آیات خـدا کـفـر مى ورزید با آن که خدا گواه است بر اعمالى که انجام مى دهید)) (قل ی اهل الکتاب لم تکفرون بیات اللّه واللّه شهید على ما تعملون).

(آیـه 99)ـ در ایـن آیـه آنـها را ملامت مى کند و مى فرماید: ((بگو: اى اهل کتاب ! چرا افرادى را که ایـمـان آورده انـد از راه خـدا بـاز مـى دارید و مى خواهید این راه را کج سازید در حالى که شما (به درسـتى این راه) گواه هستید)) (قل ی اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل اللّه من آمن تبغونها عوجا وانتم شهدآ).

چـرا عـلاوه بـر انـحراف خود بار سنگینى مسؤولیت انحراف دیگران را نیز بردوش مى کشید ؟ در حـالـى که شما باید نخستین دسته اى باشید که این منادى الهى را((لبیک)) گویید، زیرا بشارت ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید.

در پـایان آیه آنها را تهدید مى کند که : ((خداوند هرگز از اعمال شما غافل نیست)) (وما اللّه بغافل عما تعملون).

(آیه 100)ـ در این آیه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده کرده مى گوید:((اى کسانى که ایمان آورده ایـد ! اگـر از جـمـعـى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى وشعله ور ساختن آتش کینه و عداوت در میان شماست) اطاعت کنید شما را پس ازایمان آوردن به کفر باز مى گردانند)) (ی ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین).

بنابراین به وسوسه هاى آنها ترتیب اثر ندهید و اجازه ندهید در میان شمانفوذ کنند.

(آیـه 101)ـ در ایـن آیه به صورت تعجب از مؤمنان سؤال مى کند: ((و چگونه ممکن است شما کافر شـویـد با این که (در دامان وحى قرار گرفته اید) و آیات خدا برشما خوانده مى شود و پیامبر او در میان شماست)) (وکیف تکفرون وانتم تتلى علیکم آیات اللّه وفیکم رسوله).

بنابراین ، اگر دیگران گمراه شوند زیاد جاى تعجب نیست ، تعجب در این است افرادى که پیامبر را در میان خود مى بینند و دائما با عالم وحى در تماس هستند چگونه ممکن است گمراه گردند و مـسـلـمـا اگـر چـنـین اشخاصى گمراه شوندمقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود.

در پایان آیه به مسلمانان توصیه مى کند که براى نجات خود از وسوسه هاى دشمنان ، و براى هدایت یافتن به صراط مستقیم ، دست به دامن لطف پروردگاربزنند، و به ذات پاک او و آیات قرآن مجید مـتـمـسک شوند، مى فرماید: ((و هر کس به خدا تمسک جوید به راه مستقیم هدایت شده است)) (ومن یعتصم باللّه فقد هدى الى صراط مستقیم).

آیـه 102ـ شـان نـزول : در شـان نزول این آیه و آیه بعد گفته اند: روزى دو نفر ازقبیله ((اوس)) و ((خـرزج)) بـه نـام ((ثعلبه بن غنم)) و ((اسعدبن زراره)) در برابر یکدیگرقرار گرفتند، و هرکدام افـتـخـاراتى را که بعد از اسلام نصیب قبیله او شده بود برمى شمرد، ((ثعلبه)) گفت : خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین) و حنظله (غسیل الملائکه) که هرکدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنین عاصم بن ثابت ، و سعدبن معاذ از ما مى باشند.

در برابر او ((اسعدبن زراره)) که از طایفه خزرج بود گفت : چهار نفر از قبیله مادر راه نشر و تعلیم قـرآن خـدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن کعب ، و معاذبن جبل ، وزیدبن ثابت ، و ابوزید، به علاوه ((سعدبن عباده)) رئیس و خطیب مردم مدینه ازماست.

کـم کم کار به جاى باریک کشید، و قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند، ودست به اسلحه کرده ، در بـرابـر یکدیگر قرار گرفتند، بیم آن مى رفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعله ور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود!.

خـبـر بـه پـیـامبر رسید، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بیان و تدبیرخاص خود به آن وضع خطرناک پایان داد، و صلح و صفا را در میان آنها برقرار نمودآیه نازل گردید و به صورت یک حکم عمومى همه مسلمانان را با بیان مؤثر ومؤکدى دعوت به اتحاد نمود.

تفسیر:

دعوت به تقوى.

در ایـن آیـه نـخـسـت دعوت به تقوى شده است تا مقدمه اى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقیقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از یک ریشه اخلاقى وعقیده اى بى اثر و یا بسیار کم اثر است ، بـه هـمـین دلیل در این آیه کوشش شده است تا عوامل ایجادکننده اختلاف و پراکندگى در پرتو ایمان و تقوى تضعیف گردند لذاافراد با ایمان را مخاطب ساخته ، مى گوید: ((اى کسانى که ایمان آورده ایـد ! آن گونه که حق تقوى و پرهیزکارى است از خدا بپرهیزید)) (ی ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه حق تقاته).

((حـق تـقوى)) آخرین و عالیترین درجه پرهیزکارى است ، که پرهیز از هرگونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق و نیز اطاعت از فرمان خداوند و شکرنعمتهاى او را شامل مى شود.

در پـایـان آیـه به طایفه اوس و خزرج و همه مسلمانان جهان هشدار مى دهد که به هوش باشند، تا عـاقـبـت و پـایـان کـار آنها به بدبختى نگراید، لذا با تاکید مى فرماید:((و از دنیا نروید مگر این که مسلمان باشید)) باید گوهر ایمان را تا پایان عمر حفظکنید (ولا تموتن الا وانتم مسلمون).

(آیه 103).

دعوت به سوى اتحاد!

در ایـن آیـه بـحـث نـهایى که همان ((مساله اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه)) باشدمطرح شده ، مى فرماید: ((و همگى به ریسمان الهى چنگ بزنید، و از هم پراکنده نشوید)) (واعتصموا بحبل اللّه جمیعا ولا تفرقوا).

در باره ((حبل اللّه)) (ریسمان الهى) مفسران احتمالات مختلفى ذکر کرده اند ودر روایات اسلامى نـیـز تـعـبـیرات گوناگونى دیده مى شود ولى هیچ کدام با یکدیگراختلاف ندارند زیرا منظور از ((ریـسمان الهى)) هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است ، خواه این وسیله اسلام باشد، یا قرآن ، یا پیامبر و اهل بیت او.

سـپـس قـرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره کرده و مسلمانان را به تفکردر وضع اندوهبار گـذشـتـه ، و مـقایسه آن ((پراکندگى)) با این ((وحدت)) دعوت مى کند،مى گوید: ((و نعمت (بـزرگ) خـدا را بـر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگربودید و او در میان دلهاى شما الفت ایـجـاد کـرد، و به برکت نعمت او برادر شدید))(واذکروا نعمت اللّه علیکم اذ کنتم اعدآ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا).

در ایـنـجـا مساله تالیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده مى گوید: ((خدا در میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد)) با این تعبیر، اشاره به یک معجزه اجتماعى اسلام نموده ، زیرا اگر سابقه دشمنى و عـداوت پـیـشین عرب را درست بررسى کنیم خواهیم دید که چگونه یک موضوع جزئى و ساده کـافـى بود آتش جنگ خونین درمیان آنها بیفروزد و ثابت مى گردد که از طرق عادى امکان پذیر نبود که از چنان ملت پراکنده و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.

اهـمـیـت وحـدت و بـرادرى در مـیـان قـبـایل کینه توز عرب حتى از نظردانشمندان و مورخان غیرمسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن یادکرده اند!

سپس قرآن مى افزاید: ((شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بودید که هر آن ممکن بود در آن سقوط کنید و همه چیز شما خاکستر گردد)) (وکنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها).

امـا خـداونـد شـمـا را نـجـات داد و از این پرتگاه به نقطه امن و امانى که همان نقطه ((برادرى و محبت)) بود رهنمون ساخت.

((نـار)) (آتـش) در آیـه فـوق کـنایه از جنگها و نزاعهایى بوده که هر لحظه دردوران جاهلیت به بهانه اى در میان اعراب شعله ور مى شد.

در پـایان آیه براى تاکید بیشتر مى گوید: ((خداوند این چنین آیات خود را برشما روشن مى سازد شاید قبول هدایت کنید)) (کذلک یبین اللّه لکم آیاته لعلکم تهتدون).

بنابراین ، هدف نهایى هدایت و نجات شماست ، پس باید به آنچه گفته شداهمیت فراوان دهید.

(آیه 104).

 

دعوت به حق و مبارزه با فساد!

در ایـن آیـه دسـتـور داده شـده که : ((همواره در میان شما مسلمانان باید امتى باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نیکیها دعوت کنند، و از بدیها باز دارند)) (ولتکن منکم امه یدعون الى الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر).

و در پـایـان آیـه تـصـریـح مـى کند که فلاح و رستگارى تنها از این راه ممکن است ((و آنها همان رستگارانند)) (واولئک هم المفلحون).

پـیامبر گرامى اسلام (ص) در ضمن یک مثال جالب ، منطقى بودن وظیفه امربه معروف و نهى از مـنـکـر را مـجـسـم سـاخـتـه و حـق نظارت فرد بر اجتماع را یک حق طبیعى که ناشى از پیوند سرنوشتهاست ، بر شمرده و مى فرماید: ((یک فرد گنهکار،در میان مردم همانند کسى است که با جـمعى سوار کشتى شود، و هنگامى که دروسط دریا قرار گیرد تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد، و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خـود تـصـرف مـى کـنم ! اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند ؟ طولى نمى کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده و یکباره همگى در دریا غرق مى شوند)).

(آیه 105)ـ در این آیه مجددا پیرامون مساله اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق بحث مى کند، مى فرماید: ((و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند)) (ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا).

اصـرار قرآن در این آیات در باره اجتناب از تفرقه و نفاق ، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزى زیاد اصرار نموده اشاره به وقوع و پیدایش آن مى باشد.

لـذا در پـایان آیه مى فرماید: ((کسانى که با بودن ادله روشن در دین چنان اختلاف کنند به عذاب عظیم و دردناکى گرفتار مى گردند)) (من بعد ما جهم البینات اولئک لهم عذاب عظیم).

جـامـعـه اى کـه اسـاس قـدرت و ارکان همبستگیهاى آنان با تیشه هاى تفرقه درهم کوبیده شود، سـرزمین آنان براى همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است !.

(آیه 106).

چهره هاى نورانى و تاریک !

بـه دنبال هشدارى که در آیات سابق در باره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثاردوران کفر وجاهلیت داده شـد در ایـن آیـه و آیه بعد به نتایج نهایى آن اشاره مى کند که چگونه کفر موجب روسیاهى و اسـلام ، و ایمان موجب روسفیدى است ، مى فرماید:((در روز رستاخیز چهره هایى سفید و نورانى و چهره هایى تاریک و سیاه خواهد بود))(یوم تبیض وجوه وتسود وجوه).

سـپس مى فرماید: به آنها که چهره هاى سیاه و تاریک دارند گفته مى شود:((چرا بعد از ایمان ، راه کـفر را پیمودید(؟) و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام ، راه نفاق و جاهلیت را پیش گرفتید)) ؟ (فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم).

در پایان آیه به عذابى که در انتظار آنهاست اشاره کرده ، مى گوید: ((پس (اکنون) بچشید عذاب را در برابر آنچه کفر ورزیدید)) (فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون).

(آیـه 107)ـ ولـى در مقابل مؤمنان متحد غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زنـدگى آرام بخش به سر مى برند چنانکه قرآن مى گوید:((و اما آنها که چهره هایشان سفید شده در رحـمـت خـداونـد خـواهند بود، و جاودانه در آن مى مانند)) (واما الذین ابیضت وجوههم ففى رحمه اللّه هم فیها خالدون).

(آیـه 108)ـ ایـن آیه اشاره به بحثهاى مختلف گذشته در باره اتحاد و اتفاق وایمان و کفر و امر به مـعـروف و نهى از منکر و نتایج و عواقب آنها کرده مى فرماید:((اینها آیات خداست که به حق بر تو مى خوانیم)) (تلک آیات اللّه نتلوها علیک بالحق).

سـپـس مـى افـزایـد: آنـچه بر اثر تخلف از این دستورات دامنگیر افراد مى شود،نتیجه اعمال خود آنـهاست ((و خداوند (هیچ گاه) ستمى براى (احدى از) جهانیان نمى خواهد)) (وما اللّه یرید ظلما للعالمین).

بلکه این آثار شوم ، همان است که با دست خود براى خود فراهم ساختند.

(آیـه 109)ـ ایـن آیـه مـشـتـمل دلیل بر عدم صدور ظلم و ستم از ناحیه خداست ، مى فرماید: ((و (چگونه ممکن است خدا ستم کند در حالى که) آنچه درآسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و هـمـه کـارهـا به سوى او باز مى گردد)) و به فرمان او است (وللّه ما فى السموات وما فى الا رض والى اللّه ترجع الا مور).

(آیه 110).

باز هم مبارزه با فساد و دعوت به حق !

در ایـن آیـه بـار دیگر به مساله امر به معروف و نهى از منکر و ایمان به خدابازگشته و مى فرماید: ((شـمـا بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدید (چه این که) امر به معروف مى کنید و نـهى از منکر، و به خدا ایمان دارید)) (کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر وتؤمنون باللّه).

جالب این که دلیل بهترین امت بودن مسلمانان ((امر به معروف و نهى از منکرکردن ، و ایمان بخدا داشـتـن)) ذکـر گـردیده ، و این مى رساند که اصلاح جامعه بشرى بدون ایمان و دعوت به حق و مـبـارزه بـا فساد ممکن نیست به علاوه انجام این دوفریضه ، ضامن گسترش ایمان و اجراى همه قوانین فردى و اجتماعى مى باشد وضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است.

سـپـس اشـاره مى کند که مذهبى به این روشنى و قوانینى با این عظمت منافعش براى هیچ کس قـابل انکار نیست ، بنابراین ((اگر اهل کتاب (یهود و نصارى)ایمان بیاورند به سود خودشان است (امـا مـتـاسـفـانـه تـنها) اقلیتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده اند و اسلام را با آغوش باز پذیرفته اند در حالى که اکثریت آنهااز تحت فرمان پروردگار خارج شده اند)) (ولو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون واکثرهم الفاسقون).

آیـه 111ـ شـان نـزول : در شـان نـزول ایـن آیـه و آیه بعد نقل شده : هنگامى که بعضى از بزرگان روشن ضمیر یهود همچون عبداللّه بن سلام با یاران خود آیین پیشین را ترک گفته و به آیین اسلام گـرویـدنـد، جمعى از رؤساى یهود به نزد آنها آمدند و زبان به سرزنش و ملامت آنان گشودند و حتى آنها را تهدید کردند که چرا آیین پدران ونیاکان خود را ترک گفته و اسلام آورده اند ؟ آیه به عنوان دلدارى و بشارت به آنها وسایر مسلمانان نازل گردید.

تـفـسـیر: این آیه و آیه بعد در حقیقت متضمن چند پیشگویى و بشارت مهم به مسلمانان است که همه آنها در زمان پیامبراکرم (ص) عملى گردید:

1ـ ((اهل کتاب هیچ گاه نمى توانند ضررمهمى به شما (مسلمانان) برسانند، وزیانهاى آنها جزئى و زودگذر است)) (لن یضروکم الا اذى).

2ـ ((هرگاه در جنگ با شما روبرو شوند سرانجام شکست خواهند خورد و پیروزى نهایى از آن شما (مـسلمانان) است و کسى به حمایت از آنان برنخواهد خاست))(وان یقاتلوکم یولوکم الا دبار ثم لا ینصرون).

(آیه 112)ـ سوم : آنها هیچ گاه روى پاى خود نمى ایستند، و همواره ذلیل وبیچاره خواهند بود، مگر این که در برنامه خود تجدیدنظر کنند و راه خدا پیش گیرندیا به دیگران متوسل شوند و موقتا از نیروى آنها استفاده کنند (ضربت علیهم الذله اینماثقفوآ).

طولى نکشید که این سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پیامبراسلام (ص) تحقق یافت.

سـپـس در ذیـل این جمله این مى فرماید: تنها در دو صورت است که مى تواننداین مهر ذلت را از پـیـشانى خود پاک کنند، نخست ((بازگشت و پیوند با خدا و ایمان به آیین راستین او)) (الا بحبل من اللّه).

((و یا وابستگى به مردم و اتکا به دیگران)) (وحبل من الناس).

بـنابراین ، یا باید در برنامه زندگى خود تجدیدنظر کنند و به سوى خدا بازگردند و خاطره خیال شـیـطـنـت و کـیـنـه توزى را از افکار خود بشویند، و یا از طریق وابستگى به این و آن به زندگى نفاق آلود خود ادامه دهند.

سـپس قرآن به ذلتى که یهود بدان گرفتار آمده اشاره کرده ، مى گوید: ((و درخشم خدا مسکن گزیده اند، و مهر بیچارگى بر آنها زده شده)) (وبؤا بغضب من اللّه وضربت علیهم المسکنه).

بـه ایـن تـرتـیـب یهود بر اثر خلافکاریها نخست از طرف دیگران مطرود شدند وبه خشم خداوند گرفتار آمدند و سپس تدریجا این موضوع به صورت یک صفت ذاتى ((احساس حقارت)) درآمد.

در پـایـان آیـه دلـیـل ایـن سـرنوشت شوم یهودیان را بیان مى کند، مى فرماید: اگرآنها به چنین سرنوشتى گرفتار شدند، نه به خاطر نژاد و یا خصوصیات دیگرآنهاست ، بلکه به خاطر اعمالى است کـه مرتکب مى شدند، ((چرا که آنها به آیات خدا کفر مى ورزیدند)) (ذلک بانهم کانوا یکفرون بیات اللّه).

و دوم ایـن که : اصرار در کشتن رهبران الهى و پیشوایان خلق و نجات دهندگان بشر یعنى انبیاى پروردگار داشتند ((و پیامبران را به ناحق مى کشتند)) (ویقتلون الا نبی بغیر حق).

و سـوم ایـن که : آلوده به انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى به حقوق دیگران و تجاوز به مـنافع سایر مردم بوده اند و اگر چنین ذلیل شدند ((به خاطر آن است که گناه کردند و به حقوق دیگران تجاوز مى نمودند)) (ذلک بما عصوا وکانوایعتدون).

و مسلما هر قوم و ملتى که داراى چنین اعمالى باشند سرنوشتى مشابه آنهاخواهند داشت.

آیه 113ـ شان نزول : در شان نزول این آیه و دوآیه بعد، گویند هنگامى که ((عبداللّه بن سلام)) که از دانشمندان یهود بود با جمع دیگرى از آنها اسلام آوردندیهودیان و مخصوصا بزرگان آنها از این حـادثـه بـسـیـار نـاراحـت شدند، و در صددبرآمدند که آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار یـهودیان ، پست جلوه کنند، وعمل آنها سرمشقى براى دیگران نشود، لذا علماى یهود این اشعار را در مـیـان آنـهـاپـخـش کـردنـد کـه تنها جمعى از اشرار ما به اسلام گرویده اند ! اگر آنها افراد درستى بودند آیین نیاکان خود را ترک نمى گفتند و به ملت یهود خیانت نمى کردند، آیه نازل شد و از این دسته دفاع کرد.

تفسیر:

روح حق جویى اسلام.

بـه دنـبـال مذمتهاى شدیدى که در آیات گذشته از قوم یهود به عمل آمد، قرآن در این آیه براى رعـایـت عدالت و احترام به حقوق افراد شایسته و اعلام این حقیقت که همه آنها را نمى توان با یک چشم نگاه کرد مى گوید: ((اهل کتاب همه یکسان نیستند، و در برابر افراد تبهکار، کسانى در میان آنـها یافت مى شوند که در اطاعت خداوند و قیام بر ایمان ثابت قدمند)) (لیسوا سوآ من اهل الکتاب امه قئمه).

صـفت دیگر آنها این است که : ((پیوسته در دل شب آیات خدا را تلاوت مى کنند)) (یتلون آیات اللّه آنا اللیل).

و در پـایـان آیـه از خـضـوع آنها یاد مى کند و مى فرماید: ((و در برابر عظمت پروردگار به سجده مى افتند)) (وهم یسجدون).

(آیه 114)ـ در این آیه اضافه مى کند: ((به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند))(یؤمنون باللّه والیوم الا خر).

((و به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام مى کنند)) (ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر).

((و در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت مى گیرند)) (ویسارعون فى الخیرات).

و بالاخره ((آنها از افراد صالح و با ایمان هستند)) (واولئک من الصالحین).

(آیـه 115)ـ در ایـن آیه که در حقیقت مکمل آیات قبل است ، به عاقبت افراد صالح و با ایمان اشاره کـرده و مى فرماید: ((و (این دسته از اهل کتاب) آنچه ازاعمال نیک انجام مى دهند هرگز کفران نخواهد شد)) و پاداش شایسته همه آن رامى بینند (وما یفعلوا من خیر فلن یکفروه).

یـعـنـى : هرچند در گذشته مرتکب خلافهایى شده باشند اکنون که در روش خود تجدید نظر به عـمـل آورده اند و در صف متقین و پرهیزکاران قرار گرفته اند،نتیجه اعمال نیک خود را خواهند دید و هرگز از خد، ناسپاسى نمى بینند!.

بـا ایـن که خداوند به همه چیز آگاهى دارد در پایان آیه مى فرماید: ((خداوند ازپرهیزکاران آگاه است)) (واللّه علیم بالمتقین).

بنابراین اعمال نیک آنه، کم باشد یا زیاد، هرگز ضایع نمى شود.

(آیـه 116)ـ نـقـطـه مقابل افراد با ایمان و حق جویى که وصف آنها در آیه قبل آمد افراد بى ایمان و سـتـمگرى هستند که در این آیه و آیه بعد توصیف شده اندنخست مى فرماید: ((آنها که راه کفر را پـیـش گـرفتند هرگز نمى توانند در پناه ثروت وفرزندان متعدد خویش از مجازات خدا در امان بمانند)) (ان الذین کفروا لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولادهم من اللّه شیئا).

در ایـن کـه از امـکـانات مادى تنها اشاره به ثروت و فرزندان شده ، به خاطر آن است که مهمترین سـرمـایـه هـاى مـادى ، یـکـى نـیروى انسانى است که به عنوان فرزندان ذکر شده است و دیگرى سرمایه هاى اقتصادى مى باشد و بقیه امکانات مادى از این دو سرچشمه مى گیرد.

قـرآن با صراحت مى گوید: امتیازهاى مالى ، و قدرت جمعى ، به تنهایى نمى تواند در برابر خداوند، امتیازى محسوب شود، و تکیه کردن بر آنها اشتباه است ، مگر هنگامى که در پرتو ایمان و نیت پاک در مـسـیـرهـاى صـحیح به کار گرفته شوند، در غیر این صورت ((آنها (صاحبان اموال) اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود)) (اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون).

(آیـه 117)ـ در ایـن آیـه اشاره به وضع بذل و بخششها و انفاقهاى ریاکارانه آنها نموده و ضمن یک مـثـال جـالـب سـرنوشت آن را تشریح مى کند و مى گوید: ((آنچه آنها در این زندگى دنیا انفاق مـى کـنند همانند باد سوزانى است که به زراعت قومى که بر خود ستم کرده اند (و در غیر محل یا وقـت مـنـاسـب کشت نموده اند) بوزد و آن رانابود سازد)) (مثل ما ینفقون فى هذه الحیوه الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموآ انفسهم فاهلکته).

افـراد بـى ایـمـان و آلـوده چـون انـگیزه صحیحى در انفاق خود ندارند روح خودنمایى و ریاکارى همچون باد سوزان و خشک کننده اى بر مزرعه انفاق آنهامى وزد و آن را بى اثر مى سازد.

در پـایان مى فرماید: ((خداوند به آنها ستمى نکرده ، بلکه آنها خودشان ستم به خویشتن کرده اند)) (وما ظلمهم اللّه ولکن انفسهم یظلمون).

بـه این ترتیب سرمایه هاى خود را بیهوده از بین مى برند، زیرا عمل فاسد جزاثر فاسد چه نتیجه اى مى تواند داشته باشد؟

آیـه 118ـ شـان نـزول : از ابـن عـبـاس نـقل شده این آیه ودو آیه بعد هنگامى نازل شد که عده اى از مـسلمانان با یهودیان ، به سبب قرابت ، یاهمسایگى ،یا حق رضاع ، و یاپیمانى که پیش از اسلام بسته بـودنـد، دوستى داشتند وبه قدرى باآنها صمیمى بودند که اسرار مسلمانان را به آنان مى گفتند، بـه دیـن وسـیـلـه قـوم یـهـود کـه دشمن سرسخت اسلام ومسلمین بودند وبه ظاهر خودرادوست مـسـلـمـانـان قـلـمدادمى کردند،از اسرار مسلمانان مطلع مى شدند، آیه نازل شد و به آن عده از مسلمانان هشدار دادکه چون آنها در دین شما نیستند، نباید آنان را محرم اسرار خود قرار دهید.

تفسیر:

بیگانگان را محرم اسرار خود نسازیدـ

ایـن آیـه بـه دنبال آیاتى که مناسبات مسلمانان را با کفار بیان کرد به یکى ازمسائل حساس اشاره کرده و ضمن تشبیه لطیفى به مؤمنان هشدار مى دهد،مى گوید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید ! غیر از هم مسلکان خود براى خود،دوست و همرازى انتخاب نکنید، و بیگانگان را از اسرار و رازهاى درونى خود باخبر نسازید)) (ی ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانه من دونکم لا یالونکم خبالا).

هرگز سوابق دوستى و رفاقت آنها با شما مانع از آن نیست که به خاطر جدایى در مذهب و مسلک آرزوى زحـمت و زیان شما را در دل خود نپرورانند، بلکه ((پیوسته علاقه آنها این است که شما در رنج و زحمت باشید)) (ودوا ما عنتم).

آنها براى این که شما از مکنونات ضمیرشان آگاه نشوید، و رازشان فاش نگردد، معمولا در سخنان و رفـتار خود مراقبت مى کنند، و با احتیاط و دقت حرف مى زنند، ولى با وجود این ((آثار عداوت و دشمنى از لابلاى سخنان آنها آشکاراست)) (قد بدت البغض من افواههم).

خلاصه این که خداوند بدین وسیله طریقه شناسایى باطن دشمنان را نشان داده ، و از ضمیر باطن و راز درونیشان خبر مى دهد و مى فرماید: ((آنچه از عداوت ودشمنى در دل خود پنهان کرده اند، به مراتب از آنچه بر زبان مى آورند بزرگتر است))(وما تخفى صدورهم اکبر).

سپس اضافه نموده : ((ما براى شما این آیات را بیان کردیم ، که اگر در آن تدبرکنید)) به وسیله آن مى توانید دوست خود را از دشمن تمیز دهید، و راه نجات را ازشر دشمنان پیدا کنید (قد بینا لکم الا یات ان کنتم تعقلون).

(آیـه 119)ـ در ایـن آیـه مـى فـرمـایـد: ((شما اى جمعیت مسلمانان آنان را روى خویشاوندى و یا همجوارى و یا به علل دیگر دوست مى دارید، غافل از این که آنهاشما را دوست نمى دارند، در حالى کـه شـما به تمام کتابهایى که از طرف خداوندنازل شده (اعم از کتاب خودتان و کتابهاى آسمانى آنها) ایمان دارید، ولى آنان به کتاب آسمانى شما ایمان ندارند)) (ه انتم اولا تحبونهم ولا یحبونکم وتؤمنون بالکتاب کله).

سـپـس قرآن چهره اصلى آنها را معرفى کرده ، مى گوید: ((این دسته از اهل کتاب منافق هستند، چون با شما ملاقات کنند، مى گویند ما ایمان داریم و آیین شمارا تصدیق مى کنیم ، ولى چون تنها شـوند، از شدت کینه و عداوت و خشم سرانگشتان خود را به دندان مى گیرند)) (واذا لقوکم قلوا آمنا واذا خلوا عضواعلیکم الا نامل من الغیظ).

اى پـیـامـبـر ! ((بـگو: با همین خشمى که دارید، بمیرید)) و این غصه تا روز مرگ دست از شما بر نخواهد داشت (قل موتوا بغیظکم).

شما از وضع آنها آگاه نبودید، و خدا آگاه است ((زیرا خداوند از اسرار درون سینه ها باخبر است)) (ان اللّه علیم بذات الصدور).

(آیـه 120)ـ در ایـن آیـه یـکـى از نشانه هاى کینه و عداوت آنها بازگو شده است که ((اگر فتح و پـیروزى و پیشامد خوبى براى شما رخ دهد، آنها ناراحت مى شوند، و چنانچه حادثه ناگوارى براى شما رخ دهد خوشحال مى شوند)) (ان تمسسکم حسنه تسؤهم وان تصبکم سیئه یفرحوا بها).

((امـا اگـر در بـرابـر کـیـنـه تـوزیهاى آنها استقامت کنید، و پرهیزکار وخویشتن دارباشید، آنان نـمـى تـوانـنـد بـه وسیله نقشه هاى خائنانه خود به شما لطمه اى وارد کنند،زیرا خداوند به آنچه مى کنید کاملا احاطه دارد)) (وان تصبروا وتتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا ان اللّه بما یعملون محیط).

(آیـه 121)ـ از ایـن بـه بعد آیاتى شروع مى شود که در باره یک حادثه مهم وپردامنه اسلامى یعنى جنگ ((احد)) نازل شده.

در آغـاز اشـاره بـه بـیـرون آمـدن پـیـامبر از مدینه براى انتخاب لشکرگاه در دامنه احدکرده و مـى گـویـد: ((به خاطر بیاور اى پیامبر ! آن روز را که صبحگاهان از مدینه از میان بستگان و اهل خـود بـیـرون آمـدى تا براى مؤمنان پایگاههایى براى نبرد با دشمن آماده سازى و خداوند شنوا و داناست)) (واذ غدوت من اهلک تبوئ المؤمنین مقاعد للقتال واللّه سمیع علیم).

سـپس به گوشه دیگرى از این ماجرا اشاره کرده مى فرماید: ((در آن هنگام دوطایفه از مسلمانان (کـه طـبـق نـقل تواریخ ((بنوسلمه)) از قبیله اوس و ((بنوحارثه)) ازقبیله خزرج بودند) تصمیم گـرفتند که سستى به خرج دهند و از وسط راه به مدینه بازگردند)) (اذ همت طئفتان منکم ان تفشلا).

عـلت این تصمیم شاید این بود که آنها از طرفداران نظریه ((جنگ در شهر))بودند و پیامبر با نظر آنها مخالفت کرده بود، اما چنانکه از ذیل آیه استفاده مى شودآن دو طایفه به زودى از تصمیم خود بازگشتند، و به همکارى با مسلمان ادامه دادند، لذا قرآن مى گوید: ((خداوند یاور و پشتیبان این دو طـایـفه بود و افراد با ایمان باید بر خدا تکیه کنند)) (واللّه ولیهما وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون) ((29)).

(آیه 123)ـ از اینجا به بعد آیاتى است که براى تقویت روحیه ،شکست خورده مسلمانان در یک حالت بـحـرانى نازل گردید، نخست در آن اشاره به پیروزى چشمگیر مسلمانان در میدان بدر شده تا با یادآورى آن خاطره ، به آینده خویش دلگرم شوند و لذا مى فرماید: ((خداوند شما را در بدر پیروزى داد در حـالـى کـه نـسـبـت بـه دشـمـن ضـعـیـف ، و از نظر عده و تجهیزات قابل مقایسه با آنها نبودید))(ولقد نصرکم اللّه ببدر وانتم اذله).

عدد شما 313 نفر با تجهیزات کم ، و مشرکان بیش از هزار نفر و با تجهیزات فراوان بودند.

((حـال کـه چـنـیـن اسـت ، از خدا بپرهیزید، و از تکرار مخالفت فرمان پیشواى خود، یعنى پیامبر اجتناب کنید تا شکر نعمتهاى گوناگون او را بجاى آورده باشید))(فاتقوا اللّه لعلکم تشکرون).

(آیـه 124)ـ سـپـس خـاطره یارى مسلمانان را در میدان بدر به وسیله فرشتگان یادآورى کرده و مى گوید: ((در آن هنگام که تو، به مؤمنان مى گفتى : آیاکافى نیست پروردگارتان شما را به سه هـزار نـفـر از فـرشتگان که (از آسمان) فرود آیندیارى کند)) !(اذ تقول للمؤمنین الن یکفیکم ان یمدکم ربکم بثلثه آلاف من الملائکه منزلین).

(آیه 125)ـ ((آرى ! امروز هم اگر استقامت به خرج دهید و به استقبال سپاه قریش بشتابید، و تقوا را پـیـشـه کنید، و مانند روز گذشته ، با فرمان پیامبر مخالفت ننمایید، اگر در این حال مشرکان بـه سـرعـت بـه سـوى شـما برگردند، خداوند به وسیله پنج هزار نفر از فرشتگان که همگى داراى نشانه هاى مخصوصى هستند شما را یارى خواهد کرد)) (بلى ان تصبروا وتتقوا ویاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین).

(آیـه 126)ـ ((امـا توجه داشته باشید که آمدن فرشتگان به یارى شم، تنهابراى تشویق و بشارت و اطـمینان خاطر و تقویت روحیه شماست ، وگرنه پیروزى تنها از ناحیه خداوندى است که بر همه چیز قادر و در همه کار حکیم است)) هم راه پیروزى را مى داند و هم قدرت بر اجراى آن دارد (وما جعله اللّه الا بشرى لکم ولتطمئن قلوبکم به وما النصر الا من عنداللّه العزیز الحکیم).

(آیه 127)ـ در این آیه خداوند مى فرماید: ((این که به شما وعده داده شده است که فرشتگان را در بـرخـورد جدید با دشمن به یارى شما بفرستد، براى این است که قسمتى از پیکر لشکر مشرکان را قطع کند، و آنها را با ذلت و رسوایى بازگرداند)) (لیقطع طرفا من الذین کفروا او یکبتهم فینقلبوا خئبین).

آیه 128ـ شان نزول : پس از آن که دندان و پیشانى پیامبر(ص) در جنگ ((احد)) شکست و آن همه ضـربـات سخت بر پیکر مسلمین وارد شد، پیامبر از آینده مشرکان نگران گردید و پیش خود فکر مـى کـرد چـگونه این جمعیت قابل هدایت خواهند بود و فرمود: ((چگونه چنین جمعیتى رستگار خـواهـنـد شـد کـه با پیامبر خودچنین رفتار مى کنند در حالى که وى آنها را به سوى خدا دعوت مى کند)).

آیه نازل شد و به پیامبر دلدارى داد که تو مسؤول هدایت آنها نیستى بلکه تنها موظف به تبلیغ آنها مى باشى.

تـفسیر: در تفسیر این آیه سخن بسیار رفته است ولى این موضوع مسلم است که پس از جنگ احد نازل شده و مربوط به حوادث آن است.

بـه هـر حال آیه مى گوید: ((در باره سرنوشت (کافران یا مؤمنان فرارى ازجنگ)کارى از دست تو سـاخـتـه نـیست مگر این که خدا بخواهد آنها را ببخشد یابه خاطر ستمى که کرده اند مجازاتشان کند)) (لیس لک من الا مر شى او یتوب علیهم او یعذبهم فانهم ظالمون).

(آیـه 129)ـ این آیه در حقیقت تاکیدى است براى آیه قبل ، مى گوید: ((وآنچه در آسمانها و زمین اسـت از آن خـداسـت ، هرکس را بخواهد (و شایسته بداند)مى بخشد و هر کس را بخواهد مجازات مى کند)) (وللّه ما فى السموات ومافى الا رض یغفر لمن یشا ویعذب من یشا).

سـپس مى افزاید: در عین حال که مجازات او شدیداست ((او آمرزنده ومهربان است)) و رحمت او بر غضب او پیشى مى گیرد (واللّه غفور رحیم).

(آیه 130).

تحریم رباخوارى !

ایـن آیه و هشت آیه بعد از آن محتوى یک سلسله برنامه هاى اقتصادى ،اجتماعى و تربیتى است در این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده ، مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید ! ربا (و سود پول) را چند برابر نخورید)) (ی ایها الذین آمنوا لا تاکلوا الربوا اضعافا مضاعفه).

عـرب در زمان جاهلیت آلودگى شدیدى به رباخوارى داشت ، به همین دلیل قرآن براى ریشه کن ساختن رباخوارى حکم تحریم را تدریجا و در چهار مرحله بیان کرده است :

1ـ در آیه 39 سوره روم در باره ((ربا)) به یک پنداخلاقى قناعت شده.

2ـ در آیه 161 سوره نسا ((ربا)) به عنوان یک عادت زشت یهود موردسرزنش قرار گرفته است.

3ـ در آیـات 275 تـا 279 سوره بقره ، نیز هرگونه رباخوارى را ممنوع و درحکم جنگ با خدا ذکر نموده است.

4ـ و بـالاخره در آیه موردبحث ، حکم تحریم ربا صریحا ذکر شده ، اما تنها به یک نوع از انواع ربا که نوع شدید و فاحش آن است اشاره شده است.

مـنظور از ((رباى فاحش)) این است که سرمایه به شکل تصاعدى در مسیر رباسیر کند یعنى سود در مرحله نخستین با اصل سرمایه ضمیمه شود و مجموعا موردربا قرار گیرند.

در پـایـان آیـه مـى فرماید: ((اگر مى خواهید رستگار شوید باید تقوى را پیشه کنید و از این گناه بپرهیزید)) (واتقواللّه لعلکم تفلحون).

(آیه 131)ـ در این آیه ، مجددا روى حکم تقوى تاکید کرده ، مى فرماید: ((و ازآتشى بپرهیزید، براى کافران آماده شده است)) (واتقوا النار التى اعدت للکافرین).

از تعبیر ((کافرین)) استفاده مى شود که اصولا رباخوارى با روح ایمان سازگارنیست و رباخواران از آتشى که در انتظار کافران است سهمى دارند.

(آیـه 132)ـ تهدید آیه قبل با تشویقى که در این آیه براى مطیعان وفرمانبرداران ذکر شده تکمیل مى گردد، مى فرماید: ((فرمان خدا و پیامبر را اطاعت کنید و رباخوارى را ترک گویید تا مشمول رحمت الهى شوید)) (واطیعوا اللّه والرسول لعلکم ترحمون).

(آیه 133).

مسابقه در مسیر سعادت !

به دنبال آیات گذشته که بدکاران را تهدید به مجازات آتش و نیکوکاران راتشویق به رحمت الهى مى کرد، در این آیه کوشش و تلاش نیکوکاران را تشبیه به یک مسابقه معنوى کرده که هدف نهایى آن آمـرزش الـهـى و نعمتهاى جاویدان بهشت است ، مى فرماید: ((براى رسیدن به آمرزش الهى بر یکدیگر سبقت بگیرید))(وسارعوا الى مغفره من ربکم).

از آنـجا که رسیدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممکن نیست ، هدف این مسابقه معنوى در درجه اول مغفرت و دومین هدف آن بهشت قرار داده شده ((بهشتى که وسعت آن ، پهنه آسمانها و زمین است)) (وجنه عرضهاالسموات والا رض).

در پـایـان آیـه تصریح مى کند که : ((این بهشت ، با آن عظمت ، براى پرهیزکاران آماده شده است)) (اعدت للمتقین).

(آیه 134).

سیماى پرهیزکاران !

از آنـجـا کـه در آیـه قبل وعده بهشت جاویدان به پرهیزکاران داده شده در این آیه پرهیزکاران را معرفى مى کند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذکرنموده است :

1ـ ((آنـهـا در هـمـه حـال انـفـاق مى کنند چه موقعى که در راحتى و وسعتند و چه زمانى که در پریشانى و محرومیتند)) (الذین ینفقون فى السرا والضرا).

جالب توجه این که در اینجا نخستین صفت برجسته پرهیزکاران ((انفاق)) ذکرشده ، زیرا این آیات نقطه مقابل صفاتى را که در باره رباخواران و استثمارگران درآیات قبل ذکر شد، بیان مى کند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترین نشانه مقام تقواست.

2ـ ((آنها بر خشم خود مسلطند)) (والکاظمین الغیظ).

3ـ ((آنها از خطاى مردم مى گذرند)) (والعافین عن الناس).

فـرو بـردن خـشم بسیار خوب است اما به تنهایى کافى نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قـلـب انـسـان ریشه کن نکند، در این حال براى پایان دادن به حالت عداوت باید ((کظم غیظ)) با ((عفو و بخشش)) توام گردد.

4ـ آنها نیکوکارند ((و خداوند نیکوکاران را دوست دارد)) (واللّه یحب المحسنین).

در اینجا اشاره به مرحله عالیتر از عفو شده ، که انسان با نیکى کردن در برابربدى (آنجا که شایسته است) ریشه دشمنى را در دل طرف بسوزاند و قلب او رانسبت به خویش مهربان گرداند.

(آیـه 135)ـ پـنـجـم : ((و آنـها که وقتى مرتکب عمل زشتى شوند یا به خودستم کنند به یاد خدا مـى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى کنند)) (والذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم).

از آیه فوق استفاده مى شود که انسان تا به یاد خداست مرتکب گناه نمى شود، اما این فراموشکارى و غـفـلـت در افـراد پـرهـیزکار دیرى نمى پاید، به زودى به یاد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند ((و کیست جز خدا که گناهان راببخشد)) ؟ (ومن یغفر الذنوب الا اللّه).

در پایان آیه براى تاکید مى گوید: ((آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى ورزند و تکرار گناه نمى کنند)) (ولم یصروا على ما فعلوا وهم یعلمون).

(آیـه 136)ـ در ایـن آیـه پـاداش پـرهیزکارانى که صفات آنها در دو آیه گذشته آمد توضیح داده ، مـى گوید: ((آنها پاداششان آمرزش پروردگار و بهشتهایى است که اززیر درختانش نهرها جارى است (و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شود) بهشتى که بطور جاودان در آن خواهند بود)) (اولئک جزاؤهم مغفره من ربهم وجنات تجرى من تحتها الا نهار خالدین فیها).

و در پـایـان آیه مى گوید: ((این چه پاداش نیکى است براى آنها که اهل عمل هستند)) (ونعم اجر العاملین).

نه افراد واداده و تنبل که همیشه از تعهدات و مسؤولیتهاى خویش مى گریزند(آیه 137).

بررسى تاریخ گذشتگان !

قـرآن مـجـیـد پیوند فکرى و فرهنگى نسل حاضر با گذشتگان براى درک حقایق ، لازم و ضرورى مى داند، زیرا از ارتباط و گره خوردن این دو زمان (گذشته وحاضر) وظیفه و مسؤولیت آیندگان روشـن مـى شود، در آیه مورد بحث مى فرماید:((خداوند سنتهایى در اقوام گذشته داشته که این سـنـن هـرگـز جـنبه اختصاصى ندارد وبه صورت یک سلسله قوانین حیاتى در باره همگان اجرا مى شود)) (قد خلت من قبلکم سنن).

در ایـن سـنـن پیشرفت و تعالى افراد با ایمان و مجاهد و متحد و بیدارپیش بینى شده و شکست و نـابـودى مـلتهاى پراکنده و بى ایمان و آلوده به گناه نیزپیش بینى گردیده که در تاریخ بشریت ثبت است.

روى ایـن جـهـت قرآن مجید به مسلمانان دستور مى دهد ((بروید در روى زمین بگردیدو در آثار پیشینیان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنکش و جبار دقت کنید، و بنگرید پایان کار آنـهـا کـه کافر شدند، و پیامبران خدا را تکذیب کردند و بنیان ظلم و فساد را در زمین گذاردند، چـگـونـه بـود ؟ و سـرانجام کار آنها به کجا رسید))؟(فسیروا فى الا رض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین).

(آیـه 138)ـ در ایـن آیـه مـى گوید: ((آنچه در آیات فوق گفته شد بیانیه روشنى است براى همه انـسـانها و وسیله هدایت و اندرزى است براى همه پرهیزکاران)) (هذابیان للناس وهدى وموعظه للمتقین).

یعنى در عین این که این بیانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهیزکاران و افراد با هدف از آن الهام مى گیرند و هدایت مى شوند.

آیـه 139ـ شـان نزول : در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد از آن روایات متعددى وارد شده که از آنها استفاده مى شود این چند آیه دنباله آیاتى است که درباره جنگ احد داشتیم ، و این آیات تجزیه و تـحـلـیـلـى اسـت روى نـتایج جنگ احد،زیرا همانطور که گفتیم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عـدم انضباط نظامى جمعى ازسربازان اسلام ، در پایان به شکست انجامید و جمعى از شخصیتها و چهره هاى برجسته اسلام از جمله ((حمزه)) عموى پیامبر، در این میدان شربت شهادت نوشیدند.

پـیامبر همان شب با یاران خود به میان کشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهدا بر سر جنازه یکایک آنها مى نشست و اشک مى ریخت و طلب آمرزش مى نمود، و سپس اجساد همه آنها در دامنه کوه احد در میان اندوه فراوان به خاک سپرده شد، در این لحظات حساس که مسلمانان نیاز شدید به تقویت روحى و هم استفاده معنوى از نتایج شکست داشتند این آیات نازل گردید.

تفسیر:

نتایج جنگ احدـ.

در ایـن آیـه بـه مـسـلـمـانان هشدار داده ، مى گوید افراد بیدار همانطور که ازپیروزیها استفاده مـى کـنند از شکستها نیز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى راکه سرچشمه شکست شده ، پـیدا مى کنند و با برطرف ساختن آن براى پیروزى نهایى آماده مى شوند، لذا آیه شریفه مى فرماید: ((و سـسـت نـشـوید و غمگین مگردیدشما برترید اگر ایمان داشته باشید)) (ولا تهنوا ولا تحزنوا وانتم الا علون ان کنتم مؤمنین) یعنى ، شکست شما در حقیقت به خاطر از دست دادن روح ایمان و آثار آن بوده.

(آیه 140)ـ در این آیه درس دیگرى براى رسیدن به پیروزى نهایى به مسلمانان داده شده است که : ((اگـر بـه شما جراحتى رسید به آنها هم جراحتى همانند آن رسید)) (ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله).

بنابراین ، سستى و اندوه شما براى چیست ؟!

سـپس اشاره به یکى از سنن الهى شده است که در زندگى بشر حوادث تلخ وشیرین رخ مى دهد کـه هیچ کدام پایدار نیست ، و ((خداوند این ایام را در میان مردم بطور مداوم گردش مى دهد)) تا سنت تکامل از لابلاى این حوادث آشکار شود(وتلک الا یام نداولها بین الناس).

و سـپـس اشاره به نتیجه این حوادث ناگوار کرده ، مى فرماید: ((اینها به خاطرآن است که افراد با ایمان ، از مدعیان ایمان شناخته شوند)) (ولیعلم اللّه الذین آمنوا).

((و یـکـى از نتایج این شکست دردناک این بود که شما شهیدان و قربانیانى ، درراه اسلام بدهید)) (ویتخذ منکم شهدآ).

اصـولا مـلـتـى کـه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد همیشه آنها را کوچک مى شمرد اما به هنگامى که قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آینده او، به دیده عظمت به آن مى نگرند.

در پـایـان آیـه مـى فـرمـاید: ((خداوند ستمگران را دوست نمى دارد)) (واللّه لایحب الظالمین) و بنابراین از آنها حمایت نخواهد کرد.

(آیه 141)ـ در این آیه به یکى دیگر از نتایج طبیعى شکست جنگ احداشاره شده است و آن این که ایـن گـونـه شـکستها نقاط ضعف و عیوب جمعیتها راآشکار مى سازد و وسیله مؤثرى است براى شـسـتـشـوى این عیوب ، قرآن مى گوید:((خدا مى خواست در این میدان جنگ ، افراد با ایمان را خالص گرداند و نقاطضعفشان را به آنها نشان بدهد و کافران را تدریجا نابود سازد)) (ولـیمحص اللّه الذین آمنوا ویمحق الکافرین).

(آیه 142)ـ در این آیه قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحیح یک اشتباه فکرى مسلمانان اقدام مـى کند و مى گوید: ((آیا شما چنین پنداشتید که بدون جهاد واستقامت در راه خدا مى توانید در بـهشت برین جاى گیرید (شما گمان کردید داخل شدن در آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و یا عقیده بدون عمل ممکن است ؟) در حالى که هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مـشـخـص نـسـاخـتـه اسـت)) (ام حـسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یعلم اللّه الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین).

(آیه 143)ـ بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات مى نشستند و پـیـوسته آرزوى شهادت مى کردند که اى کاش این افتخار در میدان بدر نصیب ما نیز شده بود، مـطـابـق مـعـمول در میان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو، اما چیزى طول نـکـشـیـد کـه جـنـگ وحـشتناک احد پیش آمد، مجاهدان راستین با شهامت جنگیدند و شربت شـهـادت نوشیدند و به آرزوى خود رسیدند اما جمعى از دروغگویان هنگامى که آثارشکست را در ارتـش اسـلام مـشـاهـده کـردند از ترس کشته شدن فرار کردند، این آیه آنها را سرزنش مى کند، مـى گـویـد: ((و شـمـا تـمـنـاى مرگ (و شهادت در راه خدا) راپیش از آن که با آن روبرو شوید مى کردید، سپس آن را با چشم خود دیدید در حالى که به آن نگاه مى کردید)) و حاضر نبودید به آن تـن در دهـید، چقدر میان گفتار و کردارشما فاصله است !(ولقد کنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رایتموه وانتم تنظرون).

آیه 144ـ شان نزول : این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احداست و آن این که : در همان حـال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت : محمد را کشتم محمد راکشتم !.

جـمـعـى کـه اکـثـریـت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مـى شـدنـد، اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (ع)و ابودجانه و طلحه و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند.

آیه در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.

 

تفسیر:

فردپرستى ممنوع.

مـساله فردپرستى یکى از بزرگترین خطراتى است که مبارزات هدفى راتهدید مى کند، وابستگى بـه شخص معین اگرچه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت ، به هـنـگـام از دسـت رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است.

قـرآن در آیـه مـورد بـحـث بـا صـراحت مى گوید: ((محمد تنها فرستاده خداست ،پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود بایدشما سیر قهقرایى کنید ؟ و بـه آیـین بت پرستى باز گردید)) ؟ (وما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم).

سپس مى فرماید: ((آنها که عقب گرد کنند وبه دوران کفر وبت پرستى باز گردندتنها به خود زیان مى رسانند نه به خدا)) (ومن ینقلب على عقبیه فلن یضر اللّه شیئا).

زیرا با این عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلکه آنچه را به دست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد.

در پایان آیه به اقلیتى که در جنگ احد على رغم همه مشکلات و انتشار خبرشهادت پیغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهاى آنها را مى ستایدو آنها را به عنوان شاکران و کسانى که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفى مى کند مى گوید: ((خداوند این شاکران را پاداش نیک مى دهد)) (وسیجزى اللّه الشاکرین).

(آیه 145)ـ همان طور که گفتیم شایعه بى اساس شهادت پیامبر در احد عده زیادى از مسلمانان را بـه وحـشـت افـکـند تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم بـرگـردنـد، در ایـن آیه مجددا براى تنبیه و بیدارى این دسته مى فرماید: ((مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هرکس اجلى مقررشده است که نمى تواند از آن فرار کند)) (وما کان لنفس ان تموت الا باذن اللّه کتابامؤجل).

بـنابراین اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت مى نوشید چیزى جز انجام یافتن یک سنت الهى نبود.

از سـوى دیـگـر فـرار از مـیـدان جنگ نمى تواند از فرارسیدن اجل جلوگیرى کندهمان طور که شرکت در میدان جهاد نیز اجل انسان را جلو نمى اندازد.

در پـایـان آیـه مـى فرماید: سعى و کوشش انسان هیچ گاه ضایع نمى شود ((اگرهدف کسى تنها نـتـیـجه هاى مادى و دنیوى باشد (و همانند بعضى از رزمندگان احدتنها به خاطر غنیمت تلاش کـند) بالاخره بهره اى از آن به دست مى آورد اما اگر هدف عالیتر بود، و کوششها در مسیر حیات جـاویـدان و فضایل انسانى به کار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسید)) (ومن یرد ثواب الدنیا نؤته منها ومن یرد ثواب الا خره نؤته منها).

بـنـابـرایـن ، حـالا کـه رسـیـدن بـه دنـیا یا آخرت هر دو نیازمند به کوشش است ، پس چرا انسان سرمایه هاى وجودى خود را در مسیر دوم که یک مسیر عالى و پایداراست به کار نیندازد؟.

سپس بار دیگر تاکید مى کند که ((پاداش شاکران را به زودى خواهیم داد))(وسنجزى الشاکرین).

(آیه 146).

مجاهدان پیشین !

بـه دنـبال حوادث احد با یادآورى شجاعت و ایمان و استقامت مجاهدان ویاران پیامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداکارى و پایدارى تشویق مى کندو در ضمن آن دسته اى را که از میدان احد فرار کردند سرزنش مى نماید و مى گوید:((پیامبران بسیارى بودند که خداپرستان مبارزى در صف یاران آنها قرار داشتند، آنهاهیچ گاه در برابر آنچه (از تلفات سنگین و جراحات سخت) در راه خدا به آنان مى رسید سست نشدند و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند)) (وکاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لم اصابهم فى سبیل اللّه وما ضعفوا وما استکانوا).

((بـدیهى است خداوند هم ، چنین افرادى را دوست دارد که دست از مقاومت برنمى دارند)) (واللّه یحب الصابرین).

(آیه 147)ـ آنها به هنگامى که احیانا بر اثر اشتباهات یا سستى ه، یالغزشهایى گرفتار مشکلاتى در بـرابـر دشـمـن مى شدند، به جاى این که میدان را به اوبسپارند و یا تسلیم شوند و یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغز آنها پیدا شود،روى به درگاه خدا مى آوردند و ((گفتار آنها فقط این بود کـه پـروردگـارا ! گـناهان ما راببخش ، و از تندرویهاى ما در کارها صرفنظر کن ، قدمهاى ما را اسـتـوار بـدار، و مـا را برجمعیت کافران پیروز گردان)) ! (وما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبناواسرافنا فى امرنا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین).

(آیه 148)ـ آنها با این طرز تفکر و عمل به زودى پاداش خود را از خدامى گرفتند ((لذا خداوند هم پـاداش ایـن جـهـان کـه فـتح و پیروزى بر دشمن بود و هم پاداش نیک آن جهان را به آنها داد)) (فتیهم اللّه ثواب الدنیا وحسن ثواب الا خره).

و در پـایـان آیه آنها را جز نیکوکاران شمرده و مى فرماید: ((خدا نیکوکاران رادوست دارد)) (واللّه یحب المحسنین).

(آیه 149).

اخطارهاى مکرر!

بـعـد از پـایـان جنگ احد دشمنان اسلام با یک سلسله تبلیغات مسموم کننده در لباس نصیحت و دلـسـوزى تخم تفرقه در میان مسلمانان مى پاشیدند و آنها رانسبت به اسلام بدبین مى کردند در ایـن آیـه بـه مسلمانان اخطار مى کند و از پیروى آنها برحذر مى دارد و مى گوید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده ایـد ! اگـر از کفار پیروى کنید شما را به عقب برمى گردانند (و پس از پیمودن راه پـرافـتـخـار تکامل معنوى ومادى در پرتو تعلیمات اسلام) به نقطه اول که نقطه کفر و فساد بود سـقـوط مى دهندو در این موقع بزرگترین زیانکارى دامنگیر شما خواهد شد)) (ی ایها الذین آمنوا ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم على اعقابکم فتنقلبوا خاسرین).

چه زیانى از این بالاتر که انسان اسلام را با کفر، و سعادت را با شقاوت ، وحقیقت را با باطل معاوضه کند.

(آیـه 150)ـ در ایـن آیـه تـاکید مى کند که ((خدا پشتیبان و سرپرست شماست و اوبهترین یاوران است)) (بل اللّه مولـیکم وهو خیر الناصرین).

یـاورى است که هرگز مغلوب نمى شود و هیچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حالى که یاوران دیگر ممکن است گرفتار شکست و نابودى شوند.

(آیه 151)ـ در این آیه اشاره به نجات معجزه آساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى کند و مى فرماید: ((مـا بـه زودى در دل کـفار رعب و وحشت مى افکنیم))یعنى ، همان طور که در پایان جنگ احد افکندیم و نمونه آن را با چشم خود دیدید(سنلقى فى قلوب الذین کفروا الرعب).

و در جمله بعد، علت افکندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنین بیان مى کند: ((به این جهت که آنها چیزهایى را بدون دلیل شریک خدا قرار داده بودند))(بم اشرکوا باللّه ما لم ینزل به سلطانا).

در پـایـان آیـه بـه سرنوشت این افراد اشاره کرده ، مى فرماید: این افراد به خود واجتماع خود ستم کـرده انـد ((و بـنابراین جایگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بدجایگاهى است)) (وماویهم النار وبئس مثوى الظالمین).

(آیه 152).

شکست پس از پیروزى !

در مـاجـراى جـنـگ احد گفتیم : مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصى جنگیدند، و به زودى پیروز شدند، ولى نافرمانى جمعى از تیراندازان که سنگر خود را رها کردند و به جمع آورى غـنـایـم مـشـغـول شدند سبب شد که ورق برگردد و شکست سختى به لشکر اسلام وارد گردد هـنـگـامـى کـه مـسـلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگینى به مدینه باز مى گشتند با یکدیگر مـى گـفـتـنـد مـگـر خداوندبه ما وعده فتح و پیروزى نداده بود؟ پس چرا در این جنگ شکست خوردیم ؟

از این به بعد قرآن ضمن پاسخ آنه، علل شکست را توضیح مى دهد،مى فرماید: ((وعده خدا در باره پیروزى شما کاملا درست بود و به همین دلیل درآغاز جنگ پیروز شدید و به فرمان خدا دشمنان را بـه قـتل مى رساندید و این وعده تازمانى که دست از استقامت و پیروى فرمان پیغمبر برنداشته بـودیـد ادامـه داشـت ،شـکـسـت از آن زمان شروع شد که سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت)) (ولقدصدقکم اللّه وعده اذ تحـسونهم باذنه حتى اذا فشلتم).

یـعـنى ، اگر تصور کردید که وعده پیروزى بدون قید و شرط بوده ، سخت دراشتباه بوده اید; تمام وعده هاى پیروزى مشروط به پیروى از فرمان خداست.

سپس قرآن مى گوید: ((پس از مشاهده آن پیروزى چشم گیر که مورد علاقه شما بود راه عصیان پـیـش گرفتید و (بر سر رها کردن سنگرها) به نزاع پرداختید))(وتنازعتم فى الا مر وعصیتم من بعد ما اریکم مـا تحبون).

سپس مى افزاید: ((در این موقع جمعى از شما خواستار دنیا و جمع غنایم بودید در حالى که جمعى دیگر ثابت قدم و خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند)) (منکم من یرید الدنیا ومنکم من یرید الا خره).

در ایـنجا ورق برگشت ((و خداوند پیروزى شما را به شکست تبدیل کرد تاشما را بیازماید و تنبیه کند و پرورش دهد)) (ثم صرفکم عنهم لیبتلیکم).

((سپس خداوند همه این نافرمانیها و گناهان شما را بخشید (در حالى که سزاوار مجازات بودید) زیـرا خـداونـد نـسبت به مؤمنان از هرگونه نعمتى فروگذارنمى کند)) (ولقد عفاعنکم واللّه ذو فضل على المؤمنین).

(آیـه 153)ـ در ایـن آیـه صحنه پایان احد را به مسلمانان یادآورى مى کند ومى فرماید: ((به خاطر بـیـاوریـد هـنـگـامى را که به هر طرف پراکنده مى شدید و فرارمى کردید و هیچ نگاه به عقب سر نـمى کردید که سایر برادران شما در چه حالند درحالى که پیامبر از پشت سر شما را صدا مى زد)) (اذ تصعدون ولا تلوون على احدوالرسول یدعوکم فى اخریکم).

فـریـاد مـى زد کـه : ((بـندگان خدا ! به سوى من باز گردید، به سوى من باز گردید،من رسول خدایم)).

ولـى هـیچ یک از شما به سخنان او توجه نداشتید ((در این هنگام غم و اندوه یکى پس از دیگرى به سوى شما روآورد)) (فاثابکم غما بغم).

هـجـوم سیل غم و اندوه به سوى شما ((براى این بود که دیگر به خاطر از دست رفتن غنایم جنگى غـمـگـین نشوید و از جراحاتى که در میدان جنگ در راه پیروزى به شمامى رسد نگران نباشید و خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است)) (لکیلا تحزنواعلى مافاتکم ولا ما اصابکم واللّه خبیر بما تعملون).

(آیـه 154)ـ شب بعد از جنگ احد، شب دردناک و پراضطرابى بود،مسلمانان پیش بینى مى کردند کـه سـربـازان فـاتـح قـریـش بـار دیـگـر بـه مـدینه بازگردند دراین میان مجاهدان راستین و تـوبـه کـنـنـدگـانـى که از فرار احد پشیمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعـده هـاى پـیـغـمـبر دلگرم بودند آیه مورد بحث ماجراى آن شب را تشریح مى کند و مى گوید: ((سـپس بعد از آن همه غم و اندوه روزاحد، آرامش ر ابر شما نازل کرد)) (ثم انزل علیکم من بعد الغم امنه).

((این آرامش همان خواب سبکى بود که جمعى از شما را فراگرفت ، اما جمع دیگرى بودند که تنها بـه فـکـر جان خود بودند و به چیزى جز نجات خویش نمى اندیشیدند و به همین جهت آرامش را بکلى از دست داده بودند)) (نعاسا یغشى طائفه منکم وطئفه قد اهمتهم انفسهم).

سپس به تشریح گفتگوها و افکار منافقان و افراد سست ایمان که در آن شب بیدار ماندند پرداخته مى گوید: ((آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و در افکار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پیامبر را مى دادند)) (یظنون باللّه غیر الحق ظن الجاهلیه).

و به یکدیگر و یا خویشتن مى گفتند: ((آیا ممکن است با این وضع دلخراشى که مى بینیم پیروزى نصیب ما بشود)) ؟ (هل لنا من الا مر من شى).

یعنى ، بسیار بعید و یا غیرممکن است ، قرآن در جواب آنها مى گوید: ((بگو:آرى ! پیروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیب شماخواهد شد)) (قل ان الا مر کله للّه).

((آنـها در دل خود امورى را پنهان مى دارند که براى تو آشکار نمى سازند))(یخفون فى انفسهم ما لا یبدون لک).

گـویـا آنـهـا چـنـیـن مـى پـنداشتند که شکست احد نشانه نادرست بودن آیین اسلام است و لذا ((مـى گـفـتـنـد: اگـر مـا بـر حـق بـودیم و سهمى از پیروزى داشتیم در اینجا این همه کشته نمى دادیم)) (یقولون لو کان لنا من الا مر شى ما قتلنا هیهنا).

خـداونـد در پـاسـخ آنـها به دو مطلب اشاره مى کند، مى فرماید: ((بگو: اگر هم در خانه هاى خود بـودید آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بیرون مى آمدند)) و آنها را به قتل مى رساندند (قل لو کنتم فى بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الى مضاجعهم).

دیگر این که ((باید این حوادث پیش بیاید که خداوند آنچه در دل داریدبیازماید و صفوف مشخص گـردد (و بـه عـلاوه افراد تدریجا پرورش یابند) و نیات آنهاخالص و ایمان آنها محکم و قلوب آنها پاک شود)) (ولیبتلى اللّه ما فى صدورکم ولـیمحص ما فى قلوبکم).

در پایان آیه مى گوید: ((خداوند اسرار درون سینه ها را مى داند)) (واللّه علیم بذات الصدور).

و بـه هـمـین دلیل تنها به اعمال مردم نگاه نمى کند بلکه مى خواهد قلوب آنهارا نیز بیازماید و از هرگونه آلودگى به شرک و نفاق و شک و تردید پاک سازد.

(آیه 155).

 

گناه سرچشمه گناه دیگر است !

ایـن آیـه کـه بـاز نـاظـر به حوادث جنگ احد است حقیقت دیگرى را بازگومى کند و آن این که : لـغـزشهایى که بر اثر وسوسه هاى شیطانى به انسان دست مى دهد بر اثر گناهان پیشین در انسان فـراهم شده ، وگرنه وسوسه هاى شیطانى دردلهاى پاک که آثار گناهان سابق در آن نیست اثرى در آن نـمى گذارد و لذا مى فرماید:((آنهایى که در میدان احد فرار کردند شیطان آنان را به سبب پـاره اى از اعـمالشان به لغزش انداخت ، اما خدا آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است)) (ان الـذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا ولقد عفا اللّه عنهم ان اللّه غفور حلیم).

(آیه 156).

بهره بردارى منافقان !

حـادثـه احـد زمینه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت ، به همین دلیل آیات زیادى بـراى خـنثى کردن این سمپاشیها نازل گردید در این آیه نیز به منظور درهم کوبیدن فعالیتهاى تخریبى منافقان و هشدار به مسلمانان ، نخست به مؤمنان خطاب کرده ، مى گوید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده اید ! شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مـى رونـد و یا در صف مجاهدان قرار مى گیرند و کشته مى شوند مى گویند: افسوس اگر نزد ما بودندنمى مردند و کشته نمى شدند)) (ی ایها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا وقالوالا خوانهم اذا ضربوا فى الا رض او کانوا غزى لو کانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا).

اگـر شـمـا مؤمنان تحت تاثیر سخنان گمراه کننده آنان قرار گیرید و همان حرفهارا تکرار کنید طبعا روحیه شما ضعیف گشته و از رفتن به میدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهید کرد و آنـهـا به هدف خود نائل مى شوند، ولى شما این گونه سخنان را نگویید ((تا خدا این حسرت را بر دل آنها (کافران) بگذارد)) (لیجعل اللّه ذلک حسره فى قلوبهم).

سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:

1ـ مـرگ و حـیـات در هر حال به دست خداست (و مسافرت و یا حضور درمیدان جنگ نمى تواند مـسـیـر قطعى آن را تغییر دهد) و خداوند زنده مى کند ومى میراند و خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست)) (واللّه یحیى ویمیت واللّه بماتعملون بصیر).

(آیـه 157)ـ دوم : ((تـازه اگـر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید (و به گمان منافقان مرگى زود رس دامـن شـما را بگیرد چیزى از دست نداده اید) زیرا آمرزش ورحمت پروردگار از تمام اموالى کـه شـمـا یـا مـنافقان با ادامه حیات براى خودجمع آورى مى کنید بالاتر است)) (ولئن قتلتم فى سبیل اللّه او متم لمغفره من اللّه ورحمه خیر مما یجمعون).

(آیه 158)ـ سوم : از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نیست که این قدر از آن وحشت دارید بـلـکـه دریچه اى است به سوى زندگانى دیگرى در سطحى بسیار وسیعتر و آمیخته با ابدیت ((و اگر بمیرید و یا کشته شوید به سوى خدا بازمى گردید)) (ولئن متم او قتلتم لا لى اللّه تحشرون).

(آیه 159).

 

فرمان عفو عمومى !

این آیه نیز ناظر به حوادث احد است ، زیرا بعد از مراجعت مسلمانان ازاحد، کسانى که از جنگ فرار کـرده بـودنـد، اطـراف پـیامبر را گرفته و ضمن اظهارندامت ، تقاضاى عفو و بخشش مى کردند خـداونـد در این آیه ، عفو عمومى آنها راصادر کرد و پیامبر(ص) با آغوش باز، خطاکاران توبه کار را پذیرفت.

نخست اشاره به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر(ص) کرده ،مى فرماید: ((در پرتو رحمت و لـطـف پـروردگـار، تـو با مردم مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند)) (فبما رحمه من اللّه لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا انفضوا من حولک).

سـپـس دسـتـور مى دهد که ((از تقصیر آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خودگردان و براى آنها طلب آمرزش کن)) (فاعف عنهم واستغفر لهم).

بعد از فرمان عفو عمومى ، براى زنده کردن شخصیت مسلمانان و تجدیدحیات فکرى و روحى آنان دسـتـور مـى دهد که باز هم ((در کارها با آنها مشورت کن وراى و نظر آنها را بخواه)) (وشاورهم فى الا مر).

سـپس قرآن در ادامه مى افزاید: ((اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و)بر خدا توکل کن ، زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد)) (فاذا عزمت فتوکل على اللّه ان اللّه یحب المتوکلین).

هـمان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، درموقع اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود بنابراین ، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت ، باید هرگونه تردید و دودلـى و آرا پـراکنده را کنار زد و باقاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به ((عزم))شده است و آن تصمیم قاطع مى باشد.

ضـمـنا از این آیه استفاده مى شود که توکل باید حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امکاناتى که انسان در اختیار دارد قرار گیرد.

(آیه 160).

نتیجه توکل !

در ایـن آیـه کـه مـکمل آیه قبل است ، نکته توکل بر خداوند بیان شده است وآن این که : قدرت او بـالاتـرین قدرتهاست و ((اگر خداوند شما را یارى کند هیچ کس برشما پیروز نخواهد شد، و اگر دست از یارى شما بردارد کیست که بعد از او شما رایارى کند)) (ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم وان یخذلکم فمن ذا الذى ینصرکم من بعده).

در آیه گذشته روى سخن به پیامبر اکرم (ص) بود و به او دستور مى داد، اما دراین آیه روى سخن بـه هـمه مؤمنان است و به آنها مى گوید: همانند پیامبر، باید برذات پاک خدا تکیه کنند، و لذا در پـایـان آیـه مـى خـوانـیـم : ((و مؤمنان تنها بر ذات خداوند، باید توکل کنند)) (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون).

(آیه 161).

هرگونه خیانتى ممنوع !

هـنـگـامـى که بعضى از تیراندازان احد مى خواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنیمت تخلیه کـنند، امیر آنان ، دستور داد از جاى خود حرکت نکنیدرسول خدا شما را از غنیمت محروم نخواهد کـرد ولـى آن دنـیاپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود گفتند: ما مى ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم ما را از نظردور دارد.

قـرآن در پـاسخ آنها مى گوید: آیا شما چنین پنداشتید که پیغمبر(ص) به شماخیانت خواهد کرد ((در حالى که هیچ پیغمبرى ممکن نیست ، خیانت کند)) (وما کان لنبی ان یغل).

الـبته روشن است خیانت براى هیچ کس مجاز نیست خواه پیامبر باشد یاغیرپیامبر، ولى از آنجا که گـفـتـگـوى عـذرتراشان جنگ ((احد)) در باره پیامبر(ص) بودآیه نیز نخست سخن از پیامبران مـى گـویـد و سـپـس اضافه مى نماید: ((هر کس خیانت کند، روز رستاخیز آنچه را در آن خیانت کـرده ، بـه عـنـوان مـدرک جنایت بر دوش خویش حمل مى کند و یا همراه خود به صحنه محشر مى آورد)) و به این ترتیب ، دربرابر همگان رسوا مى شود (ومن یغلل یات بما غل یوم القیمه).

((سـپـس بـه هـر کس آنچه انجام داده و به دست آورده ، داده مى شود و در باره هیچ کس ظلم و ستمى نمى شود)) (ثم توفى کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون).

(آیه 162).

 

آنها که در جهاد شرکت نکردند!

در آیات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتایج آن بحث شد.

اکـنـون نـوبـت مـنـافقان و مؤمنان سست ایمانى است که به پیروى از آنها درمیدان جنگ حضور نـیـافتند، آیه مورد بحث سرنوشت آنها را تشریح مى کند ومى گوید: ((آیا کسانى که فرمان خدا را اطـاعـت کـردنـد و از خـشـنودى او پیروى نمودند، همانند کسانى هستند که به سوى خشم خدا بـازگـشتند و جایگاه آنها جهنم و بازگشت و پایان کار آنه، زشت و ناراحت کننده است)) (افمن اتبع رضوان اللّه کمن ب بسخط من اللّه وماویه جهنم وبئس المصیر).

(آیه 163)ـ در این آیه مى فرماید: ((هریک از آنها (منافقان و مجاهدان) براى خود درجه و موقعیتى در پیشگاه خدا دارند)) (هم درجات عنداللّه).

و در پایان آیه مى فرماید: ((خداوند نسبت به اعمال همه آنها بیناست)) (واللّه بصیر بما یعملون).

و به خوبى مى داند هرکس طبق نیت و ایمان و عمل خود شایسته کدامین درجه است.

(آیه 164).

بزرگترین نعمت خداوند!

در این آیه ، سخن از بزرگترین نعمت الهى یعنى نعمت ((بعثت پیامبراسلام))به میان آمده است و در حـقیقت ، پاسخى است به سؤالاتى که در ذهن بعضى ازتازه مسلمانان ، بعد از جنگ احد خطور مى کرد، که چرا ما این همه گرفتار مشکلات و مصائب شویم ؟ قرآن به آنها مى گوید: ((خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشید) هنگامى که در میان آنها پیامبرى برانگیخت)) (لقد من اللّه على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا).

سپس مى فرماید: یکى از مزایاى این پیامبر این است که : ((او از جنس خودآنها و از نوع بشر است)) (من انفسهم).

سـپـس مـى گـویـد: ایـن پیامبر سه برنامه مهم را در باره آنها اجرا مى کند نخست این که ((آیات پروردگار را بر آنها بخواند و (دیگر این که) آنان را پاک کند و کتاب وحکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گـمراهى آشکار بودند)) (یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفى ضلال مبین).

تعلیم ، یعنى وارد ساختن حقایق دین در درون جان آنها و به دنبال آن تزکیه نفوس وتربیت ملکات اخـلاقـى و انسانى و از آنجا که هدف اصلى و نهایى تربیت است درآیه ، قبل از تعلیم ذکر شده ، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى ، تعلیم بر تربیت مقدم است.

مردم دنیا بویژه مردم جزیره العرب در زمان بعثت پیامبراسلام (ص) درضلالت و گمراهى روشنى بـودنـد، سـیه روزى و بدبختى ، جهل و نادانى ، و آلودگیهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فراگرفته بود، و این وضع نابسامان بر کسى پوشیده نبود.

(آیه 165).

بررسى دیگرى روى جنگ احد!

جمعى از مسلمانان از نتایج دردناک جنگ ، غمگین و نگران بودند، خداونددر این آیه سه نکته را به آنها گوشزد مى کند.

1ـ شـمـا نـبـاید از نتیجه یک جنگ نگران باشید، بلکه همه برخوردهاى خود رابا دشمن روى هم مـحاسبه کنید ((اگر به شما در این میدان ، مصیبتى رسید در میدان دیگر (میدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختید)) (او لما اصابتکم مصیبه قد اصبتم مثلیها).

زیـرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهید کردند، در حالى که هیچ اسیرنگرفتند ولى شما در بدر هفتادنفر ازآنهارا به قتل رساندید وهفتاد نفر را اسیر کردید.

2ـ ((شما مى گویید: این مصیبت از کجا دامنگیرتان شد)) (قلتم انى هذا).

ولـى ((اى پیامبر ! به آنها بگو: این مصیبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و عوامل شکست را باید در خودتان جستجو کنید)) (قل هو من عند انفسکم).

3ـ شـما نباید از آینده ، نگران باشید ((زیرا خداوند بر همه چیز قادر وتواناست)) و اگر نقاط ضعف خود را جبران کنید، مشمول حمایت او خواهید شد(ان اللّه على کل شى قدیر).

(آیه 166).

باید صفوف مشخص شود!

آیه مورد بحث این نکته را تذکر مى دهد که هر مصیبتى (مانند مصیبت احد)که پیش مى آید علاوه بـر ایـن کـه بـدون عـلت نیست وسیله آزمایشى است براى جداشدن صفوف مجاهدان راستین از مـنـافـقـان و یا افراد سست ایمان ، لذا در قسمت اول آیه مى فرماید: ((آنچه در روز احد آن روز که جـمـعـیـت مـسـلمانان با بت پرستان به هم درآویختند بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت)) (وما اصابکم یوم التقى الجمعان فباذن اللّه).

مـنظور از ((اذن اللّه)) (فرمان خدا) همان اراده و مشیت اوست که به صورت قانون علیت در عالم هستى منعکس شده است.

و در پایان آیه مى فرماید: یکى دیگر از آثار این جنگ ، این بود که : ((صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ایمان از سست ایمان شناخته گردند))(ولیعلم المؤمنین).

(آیـه 167)ـ در ایـن آیه به اثر دیگرى اشاره کرده ، مى فرماید: ((تا کسانى که نفاق ورزیدند شناخته شوند)) (ولیعلم الذین نافقوا).

سـپـس قرآن گفتگویى که میان بعضى از مسلمانان و منافقین ، قبل از جنگ ردو بدل شد به این صـورت بـیـان مـى کند: بعضى از مسلمانان (که طبق نقل ابن عباس ((عبداللّه بن عمر بن حزام)) بـوده اسـت) هنگامى که دید ((عبداللّه بن ابى سلول)) با یارانش خود را از لشکر اسلام کنار کشیده و تصمیم بازگشت به مدینه دارند ((گفت : بیایید یابه خاطر خدا و در راه او پیکار کنید و یا لااقل در بـرابـر خطرى که وطن و خویشان شما را تهدید مى کند دفاع نمایید)) (وقیل لهم تعالوا فى سبیل اللّه او ادفعوا).

ولى آنها به یک بهانه واهى دست زدند و ((گفتند: ما اگر مى دانستیم جنگ مى شود بى گمان از شما پیروى مى کردیم)) (قالوا لو نعلم قتالا لا تبعناکم).

ایـنـهـا بـهانه اى بیش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغازپیروز شدند و اگر شـکـسـتى دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکاریهاى خودشان بود، خداوند مى گوید: آنها دروغ مـى گـفتند: ((آنها در آن روز به کفر نزدیکتراز ایمان بودند)) (هم للکفر یومئذ اقرب منهم للا یمان).

از جمله فوق استفاده مى شود که کفر و ایمان داراى درجاتى است که به عقیده و طرز عمل انسان بستگى دارد.

((آنها به زبان چیزى مى گویند که در دل ندارند)) (یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم).

آنـهـا بـه خاطر لجاجت روى پیشنهاد خود، دائر به جنگ کردن در خود مدینه ،و یا ترس از ضربات دشمن و یا بى علاقگى به اسلام از شرکت در میدان جنگ خوددارى کردند.

((ولى خداوند به آنچه منافقان کتمان مى کنند آگاهتر است)) (واللّه اعلم بمایکتمون).

هـم در ایـن جـهـان پرده از چهره آنان برداشته و قیافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسیدگى خواهد کرد.

(آیه 168).

 

گفته هاى بى اساس منافقان !

مـنافقان علاوه بر این که خودشان از جنگ احد کناره گیرى کردند به هنگام بازگشت مجاهدان زبـان به سرزنش آنها گشودند; قرآن در این آیه به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد و مى گوید: ((آنها که از جنگ کناره گیرى کردند و در باره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت کرده بودند هـیـچ گـاه کـشته نمى شدند، به آنها بگو: اگرقادر به پیش بینى حوادث آینده هستید مرگ را از خـودتـان دور سازید اگر راست مى گویید)) (الذین قالوا لا خوانهم وقعدوا لو اطاعونا ما قتلوا قل فادرؤا عن انفسکم الموت ان کنتم صادقین).

(آیه 169).

زندگان جاوید!

این آیه و دو آیه بعد از آن ، بعد از حادثه احد نازل شده است اما مضمون ومحتواى آن تعمیم دارد و هـمـه شـهـدا حـتى شهداى بدر را که چهارده نفر بودند شامل مى شود و در آن مقام شامخ و بلند شـهـیدان را یاد کرده و مى گوید: ((اى پیامبر ! هرگزگمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدند مرده اند)) (ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتا).

در اینجا روى سخن فقط به پیامبر است تا دیگران حساب خود را بکنند.

((بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)) ! (بل احیا عندربهم یرزقون).

مـنـظور از حیات و زندگى در اینجا همان حیات و زندگى برزخى است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند و این اختصاصى به شهیدان ندارد، ولى از آنجا که شهیدان به قدرى غرق مواهب حیات مـعـنـوى هستند که گویا زندگى سایر برزخیان در مقابل آنها چیزى نیست ، تنها از آنها نام برده شده است.

(آیـه 170)ـ در این آیه به گوشه اى از مزایا و برکات فراوان زندگى برزخى شهیدان اشاره کرده و مـى فـرمـایـد: ((آنـهـا بـه خـاطـر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است خوشحالند)) (فرحین بم اتیهم اللّه من فضله).

خـوشحالى دیگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست ، همان طور که قرآن مى گوید: ((و به خاطر کـسـانـى کـه هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهیدان آینده ، نیز) شادمانند (زیرا مقامات بـرجـسـتـه آنـهـا را در آن جهان مى بینند و مى دانند)که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى)) از روز رسـتـاخیز و حوادث وحشتناک آن (ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم ولاهم یحزنون).

(آیـه 171)ـ این آیه در حقیقت تاکید و توضیح بیشترى در باره بشارتهایى است که شهیدان بعد از کـشته شدن دریافت مى کنند ((آنها از دو جهت خوشحال ومسرور مى شوند: نخست از این جهت کـه نـعـمـتهاى خداوند را دریافت مى دارند، نه تنها نعمتهاى او بلکه فضل او (که همان افزایش و تکرار نعمت است) نیز شامل حال آنها مى شود)) (یستبشرون بنعمه من اللّه وفضل).

دیـگـر ایـن کـه ((آنـها مى بینند که خدا پاداش مؤمنان را ضایع نمى کند)) نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدان راستینى که شربت شهادت ننوشیدند (وان اللّه لایضیع اجر المؤمنین).

(آیه 172).

 

غزوه حمرا الا سد

گـفـتـیـم در پـایـان جـنگ احد، لشکر فاتح ابوسفیان ، پس از پیروزى به سرعت راه مکه را پیش گـرفتند، هنگامى که به سرزمین ((روحا)) رسیدند از کار خود سخت پشیمان شدند و تصمیم به مراجعت به مدینه و نابود کردن باقیمانده مسلمانان گرفتند، این خبر به پیامبر رسید، فورا دستور داد لـشکر احد خود را براى شرکت درجنگ دیگرى آماده کنند این خبر به لشکر قریش رسید و از این مقاومت عجیب به وحشت افتادند!

در ایـن مـوقـع جـریـان دیـگرى روحیه آنها را ضعیفتر ساخت ، و آن این که یکى ازمشرکان به نام ((مـعبدالخزاعى)) مشاهده وضع پیامبر و یارانش او را به سختى تکان داد و به پیامبر(ص) گفت : مـشاهده وضع شما براى ما بسیار ناگوار است این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین ((روحـا)) بـه لـشـکـر ابوسفیان رسید، ابوسفیان از او در باره پیامبراسلام سؤال کرد، او در جواب گفت : محمد را دیدم با لشکرى انبوه در تعقیب شما هستند!

ابـوسـفـیـان و یاران او تصمیم به عقب نشینى گرفتند، و از جمعى از قبیله عبدالقیس که از آنجا مـى گـذشـتند خواهش کردند که به پیامبراسلام خبر برسانند که ابوسفیان و بت پرستان قریش با لشکر انبوهى به سوى مدینه مى آیند تا بقیه یاران پیامبر را از پاى درآورند.

هنگامى که این خبر به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: حسبنا اللّه ونعم الوکیل ((خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است)).

امـا هـرچه انتظار کشیدند خبرى ازلشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روزتوقف ،به مدینه بازگشتند ایـن آیه و دو آیه بعد، اشاره به این ماجرا مى کند، و مى گوید: ((آنهاکه دعوت خدا و پیامبر(ص) را اجـابت کردند و بعد از آن همه جراحاتى که روز احدپیدا نمودند (آماده شرکت در جنگ دیگرى با دشمن شدند) از میان این افراد براى آنها که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند (یعنى با نیت پاک و اخـلاص کامل در میدان شرکت کردند) پاداش بزرگى خواهد بود)) (الذین استجابوا للّه والرسول من بعد مااصابهم القرح للذین احسنوا منهم واتقوا اجر عظیم).

(آیه 173)ـ در این آیه یکى از نشانه هاى زنده پایمردى و استقامت آنها را به این صورت بیان مى کند ((ایـنـهـا همان کسانى بودند که جمعى از مردم (اشاره به کاروان عبدالقیس وبه روایتى اشاره به نعیم بن مسعود است که آورنده این خبربودند) به آنها گفتند: لشکر دشمن اجتماع کرده و آماده حمله اند، از آنها بترسید اماآنها نترسیدند، بلکه بعکس بر ایمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را کـافـى اسـت واو بـهـتـریـن حـامـى اسـت)) (الـذیـن قـال لـهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا وقالوا حسبنا اللّه ونعم الوکیل).

(آیـه 174) ـ بـه دنـبال آن ایمان و پایمردى آشکار، قرآن در این آیه نتیجه عمل آنها را بیان کرده ، چـنین مى گوید: ((آنها از این میدان ، با نعمت و فضل پروردگاربرگشتند)) (فانقلبوا بنعمه من اللّه وفضل).

سپس به عنوان تاکید مى فرماید: ((آنها در این جریان ، کوچکترین ناراحتى ندیدند)) (لم یمسسهم سـو) بـا ایـن که ((خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان اومتابعت کردند)) (واتبعوا رضوان اللّه) ((و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد که درانتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستین است)) (واللّه ذو فضل عظیم).

(آیـه 175)ـ ایـن آیـه دنـبـالـه آیـاتى است که در باره غزوه ((حمرا الاسد)) نازل گردید و در آن مى فرماید: ((این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان وشایعات بى اساس) مى ترساند از آنها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید))(انما ذلکم الشیطان یخوف اولیه فلا تخافوهم وخافون ان کنتم مؤمنین).

تـعـبـیـر از نعیم بن مسعود و یا کاروان عبدالقیس به شیطان یا به خاطر این است که عمل آنها به راسـتى عمل شیطانى بود و یا منظور از شیطان ، خود این اشخاص مى باشند و این از مواردى است که شیطان بر مصداق انسانى آن گفته شده.

بنابراین معنى آیه چنین است : عمل نعیم بن مسعود و یا کاروان عبدالقیس فقط یک عمل شیطانى است که براى ترساندن دوستان شیطان صورت گرفته.

(آیه 176).

 

تسلیت به پیامبر(ص)

در ایـن آیـه روى سـخـن به پیامبر است و به دنبال حادثه دردناک احد خداونداو را تسلیت داده ، مى گوید: ((اى پیامبر ! از این که مى بینى جمعى در راه کفر بریکدیگر پیشى مى گیرند، و گویا با هم مسابقه گذاشته اند، هیچ گاه غمگین مباش))(ولا یحزنک الذین یسارعون فى الکفر).

((زیر، آنها هرگز هیچ گونه زیانى به خداوند نمى رسانند)) (انهم لن یضروا اللّه شیئا).

اصولا نفع و ضرر براى موجوداتى است که وجودشان از خودشان نیست اماخداوند ازلى و ابدى که از هـر جـهـت بـى نـیـاز است کفر و ایمان مردم کوششها وتلاشهاى آنها در این راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد؟.

و اگر مى بینى آنها به اراده خود راه کفر را در پیش مى گیرند ((خدا مى خواهد(آنها را در این راه ، آزاد بـگذارد و چنان به سرعت راه کفر را بپویند) که کمترین بهره اى درآخرت نداشته باشند، بلکه عذاب عظیم در انتظار آنها باشد)) (یرید اللّه الا یجعل لهم حظا فى الا خره ولهم عذاب عظیم).

(آیـه 177)ـ در ایـن آیـه مـطـلـب را بـطـور وسیعتر، عنوان کرده و مى فرماید: نه تنها افرادى که بـه سرعت در راه کفر، پیش مى روند چنین هستند ((بلکه تمام کسانى که به نوعى راه کفر را پیش گـرفـتـه انـد و ایمان را از دست داده و در مقابل آن ، کفرخریدارى نموده اند، هرگز به خدا زیان نـمى رسانند)) و زیان آن ، دامنگیر خودشان مى شود (ان الذین اشتروا الکفر بالا یمان لن یضروا اللّه شیئا).

و در پایان آیه مى فرماید: ((آنها عذاب دردناکى دارند)) (ولهم عذاب الیم).

(آیه 178).

 

سنگین بارها!

ایـن آیـه نـیز بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تکمیل مى کند زیر، یک جا روى سـخـن را بـه پـیـامبر و در جاى دیگر به مؤمنان و در اینجاروى سخن به مشرکان است و در باره سـرنـوشت شومى که در پیش دارند سخن مى گوید، و مى فرماید: ((گمان نکنند آنهایى که کافر شدند، مهلتى که به ایشان مى دهیم براى آنها خوب است)) (ولا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لا نفسهم).

سـپـس مـى فـرمـاید: ((بلکه مهلت مى دهیم تا به گناه و طغیان خود بیفزایند)) (انمانملى لهم لیزدادوا اثما).

و در پـایـان آیه به سرنوشت آنها اشاره کرده مى فرماید: ((و براى آنها عذاب خوار کننده اى است)) (ولهم عذاب مهین).

آیـه فـوق بـه آنـهـا اخـطـار مى کند که هرگز نباید امکاناتى را که خدا در اختیارشان گذاشته و پـیروزیهایى که گاهگاه نصیبشان مى شود و آزادى عملى که دارند دلیل براین بگیرند که افرادى صالح و درستکار هستند و یا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فکر کنند.

ضـمـن، آیـه فـوق به این سؤال که در ذهن بسیارى وجود دارد، پاسخ مى گویدکه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهکار و آلوده این همه غرق نعمتند و مجازات نمى بینند قرآن مى گوید: اینها افـراد غـیـرقابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند.

(آیه 179).

مسلمانان تصفیه مى شوند!

قبل از حادثه احد موضوع ((منافقان)) زیاد مطرح نبود، اما بعد از شکست احد و آماده شدن زمینه براى فعالیت منافقان ، مسلمانان فهمیدند دشمنانى خطرناکتر دارند و این یکى از نتایج حادثه احد بود.

آیـه مـورد بـحـث کـه آخرین آیه اى است که در اینجا از حادثه احد بحث مى کنداین حقیقت را به صورت یک قانون کلى بیان نموده و مى گوید: ((چنین نبود که خداوند مؤمنان را به همان صورت کـه شـما هستید و اگذارد (و آنها را تصفیه نکند)مگر آن که ناپاک را از پاک متمایز و جدا سازد)) (ما کان اللّه لیذر المؤمنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب).

ایـن یـک حـکـم عـمـومـى اسـت که هر کس ادعاى ایمان کند به حال خود رهانمى شود بلکه با آزمایشهاى پى درپى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.

در اینجا ممکن بود سؤالى مطرح شود و آن این که خدا که از اسرار درون همه کس آگاه است چه مانعى دارد که مردم را از وضع آنها آگاه کند و از طریق علم غیب ،مؤمن از منافق شناخته شود.

قـسمت دوم آیه به این سؤالات پاسخ مى گوید که : ((هیچ گاه خداوند اسرارپنهانى و علم غیب را در اختیار شما نخواهد گذارد)) (ومـا کـان اللّه لیطلعکم على الغیب).

زیـرا آگـاهـى بـر اسـرار نـهـانـى مـشـکـلـى را بـراى مـردم حـل نـمـى کـنـد بـلـکـه بـاعث از هم پاشیدن پیوندهاى اجتماعى واز بین رفتن تلاش وکوشش در میان توده مردم مى گردد و از همه مهمتر این که باید ارزش اشخاص از طریق اعمال آنها روشن گردد.

سـپـس پـیامبران خدا ر، از این حکم استثنا کرده و مى فرماید: ((خداوند هرزمان بخواهد از میان پیامبرانش ، کسانى را انتخاب مى کند و گوشه اى از ((علم غیب))بى پایان خود و اسرار درون مردم را کـه شـنـاخـت آن بـراى تکمیل رهبرى آنها لازم است در اختیار آنان قرار مى دهد)) (ولکن اللّه یجتبى من رسله من یشا).

مـنـظور از ((مشیت)) و خواست خد، همان ((اراده آمیخته با حکمت)) است یعنى خدا هر کس را شایسته ببیند و حکمتش اقتضا کند، به اسرار غیب آگاه مى سازد.

در پـایـان آیـه ، خاطر نشان مى سازد، اکنون که میدان زندگى میدان آزمایش وجداسازى پاک از ناپاک و مؤمن از منافق است ، پس شما براى این که از این بوته آزمایش ، خوب به در آیید ((به خدا و پیامبران او ایمان آورید)) (فمنوا باللّه ورسله).

امـا تـنـها به ایمان آوردن اکتفا نمى کند و مى فرماید ((اگر ایمان بیاورید و تقواپیشه کنید، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شماست)) (وان تؤمنوا وتتقوا فلکم اجرعظیم).

(آیه 180).

 

طوق سنگین اسارت !

ایـن آیـه سـرنـوشت بخیلان را در روز رستاخیز، توضیح مى دهد، همانها که درجمع آورى و حفظ ثروت مى کوشند و از انفاق کردن در راه بندگان خد، خوددارى مى کنند.

گرچه در آیه ، نامى از زکات و حقوق واجب مالى برده نشده ، ولى در روایات اهل بیت (ع) و گفتار مفسران ، آیه به مانعان زکات تخصیص داده شده است.

آیـه مـى گـویـد: ((افرادى که بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نـمـى دهـنـد، تـصور نکنند به سود آنهاست ، بلکه این کار به زیان آنهاتمام مى شود)) (ولا یحسبن الذین یبخلون بما اتیهم اللّه من فضله هو خیرا لهم).

((بلکه (برخلاف تصور آنها) این کار به زیان آنها تمام مى شود)) (بل هو شر لهم).

سـپـس سـرنـوشـت آنـهـا را در رستاخیز، چنین توصیف مى کند: ((به زودى درروز قیامت آنچه (اموالى) را که نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقى درگردنشان مى افکنند)) (سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه).

از ایـن جـمـله استفاده مى شود، اموالى که حقوق واجب آن ، پرداخت نشده واجتماع از آن بهره اى نـگـرفته است و تنها در مسیر هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آمیز به کار گرفته شده و یا بـى دلیل روى هم انباشته گردیده ، همانند سایراعمال زشت انسان ، در روز رستاخیز طبق قانون ((تجسم اعمال)) تجسم مى یابد و به صورت عذاب دردناکى در خواهد آمد.

سپس آیه اشاره به یک نکته دیگر مى کند، و مى گوید: این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد ((وخداوند وارث همه میراثهاى زمین و آسمان خواهد بود)) (وللّه میراث السموات والا رض).

اکـنون که چنین است چه بهتر که پیش از جدا شدن از آنه، از برکات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤولیت آن !.

و در پایان آیه مى فرماید: ((خدا از اعمال شما آگاه است)) (واللّه بما تعملون خبیر).

بـنابراین ، اگر بخل بورزید مى داند و اگر در راه کمک به جامعه انسانى از آن استفاده کنید آن را نیز مى داند و به هرکس پاداش مناسبى خواهد داد.

(آیـه 181) ـ شان نزول : این آیه و آیه بعد در باره توبیخ و سرزنش یهود نازل شده است پیامبر(ص) نـامـه اى به یهود ((بنى قینقاع)) نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زکات ، و دادن قـرض به خدا (منظور از این جمله انفاق در راه خداست که براى تحریک حداکثر عواطف مردم از آن چنین تعبیر شده است)دعوت نمود.

فـرسـتـاده پیامبر(ص) به خانه اى که مرکز تدریس مذهبى یهودیان بود وبیت المدارس نام داشت وارد شـد، و نـامـه را به دست ((فنحاص)) دانشمند بزرگ یهود داد، او پس از مطالعه نامه ، با لحن استهزا آمیزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد، باید گفت : خدا فقیر است و ما غنى و بى نیاز ! زیرا اگر او فقیر نبود، از ما قرض نمى خواست !.

بـه علاوه محمد(ص) معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى کرده ، در حالى که خود او در برابر انفاقها به شما و عده ربا و فزونى مى دهد!.

ولى بعدا ((فنحاص)) انکار کرد چنین سخنانى را گفته باشد در این موقع این دو آیه نازل گشت.

تـفسیر: در این آیه مى گوید: ((خدا سخن کفرآمیز آنان (یهود) را که گفتند:خداوند فقیر است و ما غنى هستیم شنید)) (لقد سمع اللّه قول الذین قالوا ان اللّه فقیرونحن اغنیا).

بـنابراین ، انکار آنها بیهوده است ، سپس مى گوید: نه تنها سخنان آنها رامى شنویم ((بلکه همه آنها را خواهیم نوشت و (همچنین) به قتل رسانیدن پیامبران رابه ناحق)) مى نویسیم (سنکتب ما قالوا وقتلهم الا نبیا بغیر حق).

ثـبـت و حـفـظ اعـمـال آنـها براى این است که روز رستاخیز آن را در برابر آنها قرارمى دهیم ((و مـى گـویـیـم اکنون نتیجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشید))(ونقول ذوقوا عذاب الحریق).

(آیه 182)ـ در این آیه مى افزاید: ((این عذاب دردناک (که هم اکنون ، تلخى آن را مى چشید) نتیجه اعـمـال خـود شـمـاست ، این شما بودید که به خود ستم کردید،خدا هرگز به کسى ستم نخواهد کرد)) (ذلک بما قدمت ایدیکم وان اللّه لیس بظلا م للعبید).

اصـولا اگـر امـثـال شـمـا جـنایتکاران ، مجازات اعمال خود را نبینید و در ردیف نیکوکاران قرار گیرید، این نهایت ظلم است و اگر خد، چنین نکند ((ظلا م)) (بسیارظلم کننده) خواهد بود.

آیـه 183ـ شـان نزول : در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده : جمعى ازبزرگان یهود به حضور پـیامبر(ص) رسیدند و گفتند: تو ادعا مى کنى که خداوند تو رابه سوى ما فرستاده و کتابى هم بر تـو نـازل کـرده اسـت ، در حالى که خداوند در تورات از ما پیمان گرفته است به کسى که ادعاى نـبـوت کند، ایمان نیاوریم مگر این که براى ما حیوانى را قربانى کند و آتش (صاعقه اى) از آسمان بـیـاید و آن را بسوزاند اگر تو نیزچنین کنى ما به تو ایمان خواهیم آورد، این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

 

تفسیر:

بهانه جویى یهود.

ـ یـهود، براى این که از قبول اسلام ، سر باز زنند، بهانه هاى عجیبى مى آوردنداز جمله همان است کـه در شـان نزول ، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند: ((خداوند از ماپیمان گرفته که دعوت هیچ پیامبرى را نپذیریم ، تا براى ما قربانى بیاورد که آتش ، آن را بخورد)) (الذین قالوا ان اللّه عهد الینا الا نؤمن لرسول حتى یاتینا بقربان تاکله النار).

سـپـس مى افزاید: در پاسخ این بهانه جوییها به آنها ((بگو: گروهى از پیامبران بنى اسرائیل پیش از مـن آمـدنـد و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنین قربانى براى شما آوردند اگر راست مى گوییدچرا به آنها ایمان نیاوردیدو چرا آنها راکشتید)) اشاره به زکریا و یحیى و جمع دیگرى از پـیـامـبـران بنى اسرائیل است که به دست خود آنان به قتل رسیدند (قل قد جاکم رسل من قبلى بالبینات وبالذى قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین).

(آیـه 184)ـ در ایـن آیـه خـداونـد پـیـامـبـر خود را دلدارى مى دهد، مى فرماید:((پس اگر (این بـهانه جویان) تو را تکذیب کنند (چیز تازه اى نیست) رسولان پیش ازتو (نیز) تکذیب شدند)) (فان کذبوک فقد کذب رسل من قبلک).

((در حالى که آن پیامبران ، هم نشانه هاى روشن و معجزات آشکار با خودداشتند)) (جؤا بالبینات) ((و هم نوشته هاى متین و محکم و کتاب روشنى بخش آورده بودند)) (والزبر والکتاب المنیر).

(آیه 185).

قانون عمومى مرگ !

ایـن آیـه نـخست اشاره به قانونى مى کند که حاکم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گوید: ((تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشید)) (کل نفس ذائقه الموت).

گـرچه بسیارى از مردم مایلند، که فناپذیر بودن خود را فراموش کنند، ولى این واقعیتى است که اگر ما آن را فراموش کنیم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد کرد.

سـپـس مـى گوید: بعد از زندگى این جهان ، مرحله پاداش و کیفر اعمال شروع مى شود((و شما پاداش خود را بطورکامل در روز قیامت خواهید گرفت)) (وانما توفون اجورکم یوم القیمه).

سـپـس اضـافـه مى کند: ((کسانى که از تحت تاثیر جاذبه آتش دوزخ دور شوند وداخل در بهشت گـردنـد، نـجـات یافته ، و محبوب و مطلوب خود را پیدا کرده اند)) (فمن زحزح عن النار وادخل الجنه فقد فاز).

گـویا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى کند، و راستى عواملى که انسان را به سـوى آن مـى کـشاند جاذبه عجیبى دارند آیا هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع ، مقامها و ثروتهاى غیرمباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد ؟!

در جـمـلـه بـعـد بحث گذشته را تکمیل مى کند، مى گوید: ((و زندگى دنیا چیزى جز تمتع و بهره بردارى غرورآمیز نیست)) (وما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور).

مـهـم ایـن است که جهان ماده و لذات آن هدف نهایى انسان قرار نگیرد، وگرنه استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان یک وسیله براى نیل به تکامل انسانى ،نه تنها نکوهیده نیست ، بلکه لازم و ضرورى مى باشد.

آیـه 186ـ شان نزول : هنگامى که مسلمانان ، از مکه به مدینه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشرکان دست تجاوز به اموال آنها درازکرده و به تصرف خود در آوردند.

و بـه هنگامى که به مدینه آمدند، در آنجا گرفتار بدگویى و آزار یهودیان مدینه شدند، مخصوصا یـکى از آنان به نام کعب بن اشرف شاعرى بدزبان و کینه توز بود که پیوسته پیامبر و مسلمانان را به وسـیـلـه اشعار خود هجو مى کرد، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرایى و عشقبازى خـود قـرار مـى داد خلاصه کار وقاحت رابه جایى رسانید که پیامبر(ص) به ناچار دستور قتل او را صادر کرد، و به دست مسلمانان کشته شد.

تفسیر:

از مقاومت خسته نشویدـ

ایـن آیـه در حـقـیقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان که گمان نکنند حوادث سخت زنـدگـى آنه، پایان یافته و یا مثلا با کشته شدن کعب بن اشرف ،شاعر بدزبان و آشوب طلب ، دیگر نـاراحـتـى و زخـم زبـان از دشـمـن نـخـواهـنـد دید،نخست مى فرماید: ((شما در جان و مالتان موردآزمایش قرار خواهید گرفت)) (لتبلون فى اموالکم وانفسکم).

در جـمـله بعد مى گوید: ((بطورمسلم در آینده از اهل کتاب (یهود و نصارى) ومشرکان سخنان نـاراحـت کـننده فراوانى خواهید شنید)) (ولتسمعن من الذین اوتواالکتاب من قبلکم ومن الذین اشرکوا اذى کثیرا).

سـپـس قـرآن بـه وظیفه اى که مسلمانان در برابر این گونه حوادث سخت ودردناک دارند اشاره کـرده و مى گوید: ((اگر استقامت به خرج دهید، شکیبا باشید، وتقوى و پرهیزکارى پیشه کنید، ایـن از کـارهـایـى اسـت که (نتیجه آن روشن است و لذا)هر انسان عاقلى باید تصمیم انجام آن را بگیرد)) (وان تصبروا وتتقوا فان ذلک من عزم الا مور).

تـقـارن ((صـبـر)) و ((تـقـوا)) در آیه گویا اشاره به این است که بعضى افراد در عین استقامت و شـکیبایى ، زبان به ناشکرى و شکایت باز مى کنند، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوا مى آمیزند، و از این امور دورند.

(آیه 187)ـ به دنبال ذکر پاره اى از خلافکاریهاى اهل کتاب ، این آیه به یکى دیگر از اعمال زشت آنها کـه مـکتوم ساختن حقایق بوده اشاره مى کند، و مى گوید:((به یادآور زمانى را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آیات کتاب را براى مردم آشکار سازید، و هرگز آن را کتمان نکنید)) (واذ اخذاللّه میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس ولا تکتمونه).

اما با این همه در این پیمان محکم الهى خیانت کردند و حقایق کتب آسمانى را کتمان نمودند و لذا مى گوید: ((آنها کتاب خدا را پشت سرانداختند)) (فنبذوه وراظهورهم).

در جمله بعد اشاره به دنیاپرستى شدید و انحطاط فکرى آنها مى کند ومى گوید: ((آنها با این کار تـنـهـا بـهـاى نـاچیزى به دست آوردند و چه بد متاعى خریدند))(واشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون).

آیه فوق گرچه در باره دانشمندان اهل کتاب (یهود و نصارى) وارد شده ولى درحقیقت اخطارى بـه تـمـام دانشمندان و علماى مذهبى است که آنها موظفند درتبیین و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دینى بکوشند و خداوند از همه آنهاپیمان مؤکدى در این زمینه گرفته است.

آیـه 188ـ شـان نـزول : نـقـل کرده اند: جمعى از یهود به هنگامى که آیات کتب آسمانى خویش را تـحـریـف و کـتمان مى کردند، از این عمل خود بسیار شاد و مسروربودند، و در عین حال دوست مـى داشتند که مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دین و وظیفه شناس بدانند، آیه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

از خود راضیهاـ

ایـن آیه در پاسخ جمعى از دانشمندان یهود که آیات خدا را تحریف مى کردند مى فرماید: ((گمان مـبـر آنـهـا کـه از اعـمـال (زشت) خود خوشحالند، ودوست دارند، در برابر کار (نیکى) که انجام نـداده انـد، از آنـهـا تـقدیر شود گمان مبر که ایشان از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند یـافـت)) بلکه نجات براى کسانى است که از کار بد خود شرمنده اند (لا تحسبن الذین یفرحون بما اتوا ویحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنهم بمفازه من العذاب).

در پـایـان آیـه مى گوید: نه تنها این گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نیستند، بلکه ((عذاب دردناکى در انتظار آنهاست)) (ولهم عذاب الیم).

(آیـه 189)ـ در این آیه که بشارتى است براى مؤمنان و تهدیدى است نسبت به کافران ، مى فرماید: ((و حکومت آسمانها و زمین از آن خداست ، و خداوندبر همه چیز قادر است)) (وللّه ملک السموات والا رض واللّه على کل شى قدیر).

یعنى ، دلیلى ندارد که مؤمنان براى پیشرفت خود از راههاى انحرافى واردشوند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از طرق مشروع و صحیح به پیشروى خود ادامه دهند.

(آیه 190)

روشن ترین راه خداشناسى !

آیات قرآن تنها براى خواندن نیست ، بلکه براى فهم و درک مردم نازل شده وتلاوت و خواندن آیات مـقـدمـه اى است ، براى اندیشیدن ، لذا در آیه مورد بحث اشاره به عظمت آفرینش آسمان و زمین کـرده و مـى گـوید: ((در آفرینش آسمانها وزمین و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است)) ((ان فى خلق السموات والا رض واختلاف اللیل والنهار لا یات لاولى الا لباب).

(آیه 191)ـ نقشه دلربا و شگفت انگیز این جهان آنچنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مى کند کـه در جـمـیـع حـالات بـه یـاد پـدیدآورنده این نظام واسرار شگرف آن مى باشند لذا آیه شریفه مـى فـرمـایـد: ((خـردمـندان آنها هستند که خدارا در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند یاد مى کنند و در اسرارآفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند)) (الذین یذکرون اللّه قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرون فى خلق السموات والا رض).

یعنى همیشه و در همه حال غرق این تفکر حیات بخشند.

لـذا خـردمندان ، با توجه به این حقیقت ، این زمزمه را سر مى دهند که :((خداوندا ! این (دستگاه با عظمت) را بیهوده ، نیافریده اى)) و همه روى حکمت وهدف صحیحى آفریده شده (ربنا ما خلقت هذا باطل).

در این موقع متوجه مسؤولیتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفیق انجام آنها را مى طلبند، تا از کیفر او در امان باشند و لذا مى گویند: ((خداوندا ! تومنزه و پاکى ما را از عذاب آتش نگاهدار)) (سبحانک فقنا عذاب النار).

(آیـه 192)ـ ((بـار الـها ! هر که را تو (بر اثر اعمالش) به دوزخ افکنى او را خوارو رسوا ساخته اى ، و براى افراد ستمگر، یاورى نیست)) (ربنا انک من تدخل النارفقد اخزیته وما للظالمین من انصار).

از ایـن آیـه اسـتـفـاده مـى شـود که دردناکترین عذاب رستاخیز، همان رسوایى درپیشگاه خدا و بندگان خداست.

(آیه 193)ـ صاحبان عقل و خرد، پس از دریافت هدف آفرینش ، این نکته را نیزمتوجه مى شوند، که این راه پرفراز و نشیب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانندبپیمایند لذا همواره منتظر شنیدن صداى منادیان ایمان هستند و تا نخستین نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند، و بـا تـمـام وجـود ایـمان مى آورند و به پیشگاه پروردگار خود عرض مى کنند: ((بار الها ! ما صداى مـنـادى تـوحید را شنیدیم که ما را دعوت به سوى ایمان به پروردگارمان مى کرد، و به دنبال آن ایمان آوردیم))(ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للا یمان ان آمنوا بربکم فمنا).

بـار الـها ! اکنون ما با تمام وجود خود ایمان آوردیم ، اما از آنجا که در معرض وزش توفانهاى شدید غـرایـز گـونـاگـون قـرار داریم ، گاهى لغزشهایى از ما سر مى زند و مرتکب گناهانى مى شویم ، ((خداوندا ! ما را ببخش و گناهان ما را بیامرز و لغزشهاى ما را پوشیده دار و ما را با نیکان و در راه و رسم آنان ، بمیران)) (ربنا فاغفرلنا ذنوبناوکفر عنا سیئاتنا وتوفنا مع الا برار).

لینک کانال دعا و اذکار : https://telegram.me/doagooo

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *