خانه / ذکر و دعاهای قرآنی / تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه

تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه را برای شما عزیزان قرار دادیم .

تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه
تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه

تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه,شرح کامل دعای ندبه,تفسیر دعای ندبه,تشریح دعای ندبه,بهترین و کاملترین تفسیر و شرح دعای ندبه

تشریح و تفسیر کامل دعای ندبه + متن دعای ندبه

بسم الله الرحمن الرحیم
عقیده به مهدی (ع) و غیبت و ظهور آنحضرت- عجل الله تعالی فرجه- از جمله معتقدات اصولی مذهب شیعه اثنی عشری و اسلام است و همان پدید آمدن حکومت عدل جهانی در جامعه بشر است که از تمایلات و خواسته های فطری و طبیعی و آرزوهای دیرینه اوست و پیوسته بدان امیدوار و در آرزوی تحقق آن بسر می برد و انتظار می کشد.
و این امید و آرزو به بر پا شدن یک چنین حکومتی عمومیت دارد و اختصاص بمذهب شیعه و شخص مسلمان و موحد ندارد و در واقع همه بشر اصولاً چشم امید بدان دوخته و تحقق آنرا می طلبند، خصوصاً در این دوره و عصر که ظلم و ستم و بیدادگری گسترش پیدا کرده و جامعه بشر را فرا گرفته و دولتها و قدرتمندان زورگو و ستمگر برای سلطه و استیلای چند روزه خود از هیچگونه ظلم و ستمی فرو گذاری نمی کنند.
البته تصور چنین حکومتی در قرون و اعصار گذشته که جامعه بشر در اطراف و اکناف زمین متفرق و به صورت نژاد و قبائل مختلف پراکنده و دور از هم زندگی می کردند و رابطه و ارتباط چندانی با هم نداشتند و بریده از هم بسر می بردند مشکل و بعید به نظر می رسد، ولی اکنون که با ترقیات علم و صنعت و پیشرفت ارتباطات و مواصلات آن فاصله ها از میان رفته و جامعه های مختلف بشر بهم نزدیک و پیوسته شده اند و آن مرزهای قومی و نژادی و حتی جغرافیائی هم در حال فرو ریختن است تصور چنین مشکلی از میان رفته، و جامعه بشر خواهی نخواهی، دیر یا زود رو بیک حکومت پیش میرود و اکنون زمزمه آنهم از گوشه و کنار بگوش میرسد.
آری چنین حکومتی دیر یا زود در جهان بوجود خواهد آمد. اما ثبات و پایداری آن وابسته به تحقق عدل الهی در جامعه بشر است که بایستی بوسیله شخص مقتدر الهی که رابطه مستحکمی با حق داشته باشد صورت گیرد.
و چون این خواسته جزء سرشت فطری و طبیعی هر انسان است لذا انسان هم بدو می گرود و ایمان می آورد و این حکومت در جهان عالمگیر می شود و سایه رحمت آن در جهان گسترده خواهد شد. هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله.
چون خداوند- خالق جهان- عالم را بحق آفریده و بحق هم بر پاست همچنانکه می فرماید: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین. ما خلقنا هما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون (و ما آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنهاست به بازی نیافریدیم. آنها را جز بحق نیافریدیم ولکن بیشترشان نمی دانند.- دخان: 38 و 39-) از این نظر بشر را هم بحال خود رها نکرده که پیروهای نفس خود باشد و هر چه بخواهد بکند أفحسبتم أنما خلقنا کم عبثاً آیا چنین پنداشتید که ما شما را عبث و بازیچه آفریدیم.- مؤمنون: 115 – پس خلل و بی نظمی در جامعه بشر دوام ندارد، و در آن ظلم و ستم پایدار نیست چون برخلاف نظام آفرینش خلقت است و در سنن حق تغییر و تبدیل نیست فلن تجد لسنة الله تبدیلاً، و لن تجد لسنة الله تحویلاً – فاطر: 43- و نظام جامعه بشر هم بر این نظام خلقت جهانی استوار است. و تیپ مستکبر و مستضعف هم نیز بر خلاف نظام آفرینش پایدار و استوار نخواهد ماند و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین و ما اراده کردیم که آنانی را که در زمین ضعیف شمرده شده اند پیشوایان و وارث گردانیم.- قصص:5(1)
و لذا همانطوری که خداوند متعال در قرآن مجیدش می فرماید: عاقبت پیروزی و سرانجام آن و زمامداری جهانی از آن مردم شایسته و متقی خواهد بود و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون أن فی هذا لبلاغا لقوم عابدین – انبیاء: 105 و 106.
پس آینده درخشان جامعه بشر و سعادت و نیک بختی ایشان مرهون حکومت اشخاص شایسته و صالح و متقی خواهد بود و بدست آنان صورت خواهد گرفت همچنانکه حضرت موسی علیه السلام- هم بقوم خود نوید داده و قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا ان الأرض یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین و موسی یقوم خود گفت از خدا یاری طلبید و صبر پیشه گیرید که زمین را بهر کس از بندگان صالحش که مورد مشیت و مصلحت حق قرار گیرد واگذار می کند و حسن عاقبت برای پرهیزکاران است،- اعراف: 128 -.
پس بی تردید این جامعه بشری که اکنون بر محور استکبار و استضعاف و خودخواهی قدرتمندان و ثروتمندان زورگو قرار گرفته دوامی ندارد، و اساس و پایه آن متزلزل است، و فرو خواهد ریخت و سرانجام زمام جامعه بشر بدست کسی خواهد افتاد که دست این قدرتمندان و مستکبران خود خواه را از سر جامعه بشر کوتاه و یک حکومت عدل الهی در جهان برقرار سازد و نظام جامعه را اصلاح و ظلم و ستم را از میان بردارد،
البته ظهور چنین مصلحی که حکومت عدل الهی را در جهان تأسیس و مجری عدالت آن باشد نیاز به آمادگی نفوس و سیر زمانی دارد تا افکار مردم جهان و روح اجتماعی آنان آماده و مهیای پذیرش این نوع حکومت جهانی بشود، و البته نجات مردم ستمدیده و رنج کشیده از یوغ استعمار و سلطه جباران و قدرت چپاولگران نیاز، به شرایطی دارد و تحول و زمینه سازی مساعد و مبارزه، عوامل دیگری لازم است، تأییدات الهی و کمک غیبی هم از دریچه همین گونه عوامل و اسباب و علل صورت می گیرد.
و از این نظر صحت انتظار چنین فرج و گشایش و تشکیل یک چنین حکومتی که از آرزوهای دیرینه بشر است، در این دوره و زمان و با این خطرات روز افزون آن روشن تر و آشکارتر می شود و جامعه بشر هم اکنون با این حقیقت پی برده که یگانه راه حل مشکلات روز افزون جامعه بشر اجرای قوانین الهی است که بوسیله تأسیس دولت حقه و برقراری نظام عدل الهی در جهان صورت می بندد. که احیا کننده دعوت اولیای خدا و نتیجه زحمات آنها است بقیة من بقایا جحته، خلیفة من خلائف أنبائه.(2) نه سازمان ملل فعلی.
و هر قدر اشتباهات حکومت های جهان و زمامداران نالایق و نواقص نقشه های نظام اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و و و.. خواه بر محور کاپیتالیسم و سرمایه داری و یا سوسیالیسم و کمونیسم و و. باشد و روشنتر گردد بیشتر بشر از آنها مأیوس و به آتیه درخشان و تأسیس حکومت الهی جهان دل می بندد و بدان امیدوارتر می شود. و این امید و آرزو که خواسته هر آدم عاقل و موحد و خداپرست است باو یک نوع دلگرمی می دهد و به انتظار ظهور آن دل می بندد و خود را آماده و مهیای آن می سازد.
و این همان معنی انتظار فرج است که در اخبار و روایات آمده است که منظور از آن هم انتظاری است تعهد و تحرک بخش که سازندگی داشته باشد جاروب کن خانه، سپس میهمان طلب نه انتظار سکوتی و فلج کننده که به فساد و بدبختی تن دهد و ناظر فجایع و تماشاگر آن باشد
و البته قیام چنین مصلحی که قیامی است بر حق و ستوده و خواسته فطرت پاک اولیه هر انسان عاقل است شایسته و لازم است که چون این نام بر زبان آورده شود و او بدین نام خوانده شود، مشخص مؤمن به او از جا برخیزد و برپا ایستد و بدین وسیله آمادگی خود را در اجرای اوامر و دستوراتش اعلام نماید. پس این دستور قیام تنها برای احترام نسبت به او نیست بلکه منظور اصل آمادگی و فراهم آوردن نهضت اوست. و آنچه از کارهای بزرگ و شگفت انگیزی که به او نسبت داده می شود و تاکنون به هیچ پیغمبر مرسل و مصلحی نسبت داده نشده نه از آن جهت است که قدرت او بیش از قدرت پیغمبران و اولیای دیگر الهی است بلکه عمده همان آمادگی بشر و فراهم شدن اسباب و وسائل مادی و معنوی ظهور اوست.
باری این ایمان و عقیده به امام زمان و مصلح الهی جهان، گذشته از مسلمانان و مذهب شیعه همه آن ادیانی که ریشه اصلی آسمانی دارند کم و بیش بدان معتقدند هر چند نسبت به خصوصیات و مشخصات آن اختلاف دارند ولی در اصل آن و تشکیل یک حکومت الهی بوسیله شخصیت مقتدر الهی و نجات بشر از زیر بار ظلم ستمکاران اختلافی نیست و در آثار و نوشته هایشان با اشاره یا صریح ذکر آن آمده است و به وقوع آن هم بشارت داده اند.
اما طبق معتقدات شیعه اکنون زنده است و قرنها از عمر طولانی او می گذرد که تصور آن شاید برای بعضی مشکل به نظر آید و باور نکنند. ولی با اکتشافات جدید و بررسی های علمی درباره تنوع و قدرت بی پایان آن. مشکل حل می شود و عمر طولانی محال عقلی نیست و امکان بقا را نمی توان فقط در ظاهر امکانات محدود مادی تصور کرد زیرا خوشه گندم در میان لفافه ها و سنبله های خود سالها از گزند طبیعت محفوظ و زنده می ماند. و چه بسا فسیلهای موجودات زنده با گذشت میلیونها سال در اعماق زمین با ترکیبات کامل خود باقی مانده است. سابقاً کسی نمی توانست حیات را در غیر محسوسات به حس مادی ظاهری غیر از تعبد قبول کند. و یا در اعماق دریاها و ظلمت های آن و فشار خورد کننده ای که هر جسم محکمی را خورد می کند و تصور حیات در آنرا بنماید. و این مشکل عمر طولانی که هنوز محیط واقعی موجودات زنده کشف نشده از مشکلات دیگر که اکنون آسان و قابل درک است مشکل تر نیست. چه بسا ممکن است موجود زنده دارای محیط و محفظه طبیعی و الهی باشد که هنوز کشف نشده و به عقل کوته ما نرسیده باشد.
طبق صریح آیه قرآن که خداوند متعال درباره حضرت نوح پیغمبر می فرماید: و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم ألف سنة الا خمسین عاما و أخذهم الطوفان و هم ظالمون (عنکبوت: 14) 950 سال به دعوت می زیسته، و این عمر طولانی او هم فاصله بین دعوت رسالت او وقوع طوفان بوده، و بطور قطع و یقین چند سال قبل از رسالت و بعد از طوفان زندگی کرده، پس عمر طولانی برای انسان محال عقلی نیست که ما آنرا منکر شویم و امری است ممکن، و یکی از جهات عمده آن همان زندگی ساده و حفظ بدن از بیماریها است و عللی که حیات را به خطر و نابودی می کشاند، متأسفانه این علل و آلودگی بر بشر متمدن امروزه سخت حکمفرما است.
اما تاریخ وقوع و ظهور آن مصلح جهانی چه وقت است معلوم نیست و کسی زمان بخصوص آنرا نمی داند و از آن آگاه نیست و همانطوری که سابقاً گفتیم آمادگی جامعه بشر و سیر زمانی لازم است. ولی پیش از ظهور او آثار و علائمی از آن در اخبار و احادیث آمده است از جمله حدیث شریف متواتر فریقین- خاصه و عامه- از رسول خدا (ص) است که فرمود یملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جوراً.(3)
این حجت الهی- منجسی عالم بشریت از خودخواهی و خودپرستی. و نظام ظلم و ستم – که طبق مذهب شیعه اثنی عشری از نظر دید توده مردم غالب است در حدود سال 255- ه. ق- در نیمه ماه شعبان از پدر بزرگواری همچون امام حسن عسکری- علیه السلام- امام یازدهم شیعیان و مادری غیر عرب و عفیفه و باتقوی چون نرگس خاتون در شهر سر من رای- سامراه – عراق دیده بجهان گشود. و پس از شهادت پدر بزرگوارش حدود سال 260 ه. ق- برای بقا و حفظ جانش از گزند خلفای جور از دید توده مردم مخفی و پنهان شد. و تا مدت زمانی در ابتداء بوسیله اشخاص برگزیده- نواب أربعه-(4) با بعضی از مردم در ارتباط بود، و این دوره و زمان محدود و موقت را غیبت صغری نامند.
و از آن پس این ارتباط قطع و به غیبت کبری انجامید که تاکنون هم ادامه دارد و اکنون هم غائب و پنهان از دید شناخت مردم در پس پرده غیبت بسر می برد تا روزی که اراده و مشیت حق قرار گیرد به فرمان الهی ظاهر و پرچم دین اسلام رابرای هدایت و نجات جامعه بشر باهتزاز درآورد و حکومت عدل الهی را که در جهان تأسیس و به رهبری آن برگزیده شود. و جامعه بشر را به زیر پرچم آن درآورده و پیروزی دین حق را بر همه آئین ها اعلام بدارد و مصداق کامل این آیه شریفه قرآن هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله در عالم پیاده و محقق گردد. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اجعلنا من أنصاره و أعوانه.
با قطع این رابطه و غیبت کبری و عدم دسترسی بآن بزرگوار از همان دوره های اول پس از غیبت مردم محروم و ستمدیده که از ظلم و جور خلفاء و ستمگران بستوه آمده بودند بخصوص پیروان و علاقمندان به اهل بیت عصمت و طهارت و مخفی بودن امام زمانشان و عدم دسترسی و دوری از او به ندبه و زاری می پرداختند و در ساعات معینه بعضی ایام متبرکه بخواند دعائی بنام دعای ندبه مشغول می شدند و رفته رفته این سنت حسنه که محرک احساسات و عواطف و الهام بخش مبارزات دینی بود رواج یافت و اکنون هم مومنان به اهل بیت گرد هم جمع می شوند و به خواندن این دعای ندبه می پردازند بخصوص در صبح یا عصر روزهای جمعه.
این دعای مأثور همانطوریکه گفته شده و پیداست، دعائی است جالب و پر محتوا و دارای متنی عالی و ألفاظ و مضامینی فصیح و بلیغ و پر مغز، و معنی و مفهومی سخت انقلابی که میتوان گفت زمینه ساز حکومت عدل جهانی است، و بالأخره نوعی مبارزه تبلیغی با ستم و ستمگری و قیامی منطقی بر علیه ظلم و جور است.
و در ابتدا پس از حمد و ثنای الهی اشاره اجمالی به رسالت انبیاء و مقامات مختلف هر یک از آنان در راه اصلاح جامعه بشری و مبارزات بی وقفه ایشان در این راه کرده، آنگاه به مقام پیغمبر اسلام و دعوت او، و سپس به خلافت بلافصل علی علیه السلام پرداخته (با ذکر مدارک و دلائل از آیات قرآن و اخباری که مورد وثوق و اتفاق دو فرقه خاصه و عامه است در شرح مزبور) و پس از آن به ذکر مخالفت گروهی از مسلمانان نماها نسبت به اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و مظلومیت آنان و تبعید و صدماتی که در راه اصلاح جامعه بشریت کشیدند و شهادتشان می پردازد.
آنگاه با عباراتی هر چه فصیح تر و جملاتی هر چه بلیعتر خطاب به آن بزرگوار (بقیة الله فی الأرضین) کرده و او را می خواند، و با ندبه و زاری و سرشک اشک او را می طلبد و با شوق و اشتیاق به قیام و برنامه انقلابی و اصلاحی او می پردازند و در آخر با ذکر چندی از نیازها و حوائج آن دعا را پایان می دهد.
اما سند این دعا با این خصوصیات را مرحوم مجلسی در مجلد 102 بحارالانوار از دو کتاب دعای معروف و معتبر علمای قرن 6 و 7 نقل می کند . ابتداء در صفحه 104 همان مجلد از کتاب مصباح الزائر سیدبن طاووس(5) می آورد که او- یعنی سید بن طاووس- گوید: بعضی از اصحاب ما گفته اند که محمد بن علی بن أبی قره(6) گوید: من این دعا را از کتاب محمد بن حسین بن سفیان بزوفری(7) نقل می کنم آنگاه در صفحه 110 گوید که محمد بن مشهدی (8) در مزار کبیر از محمد بن علی بن أبی قره نقل می کند که او گوید من این دعا را از کتاب ابوجعفر محمد بن حسین بن سفیان نقل کردم سپس مرحوم مجلسی گوید گمان می کنم که سید بن طاووس هم آنرا از همان مزار کبیر محمد بن مشهدی نقل کرده باشد این بود گفتار مجلسی در کتاب بحارالأنوار.
و مرحوم محدث قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان در کتاب هدیة الزائرین صفحه 507 این دعای ندبه را از سه کتاب مزار نقل می کند، در دنباله توضیحی درباره جمله ای از این دعا گوید دعای ندبه از سه کتاب مزار نقل شده، و علامه مجلسی از بعضی از آنها نقل کرده و آن سه کتاب مزار یکی مزار محمد بن مشهدی است که علامه بزرگوار از او تعبیر بمزار کبیر می فرماید، و دیگر از کتاب ابن طاووس است که مصباح الزائر نام دارد. و دیگر مزار قدیمی است که ظاهراً از مؤلفات قطب راوندی است(9) در این سه مزار دعای ندبه از کتاب این ابی قرد نقل شده و مستندی غیر از آن نیست.
این بود سند دعای ندبه ای که اکنون در دسترس ما قرار دارد. و شاید بزوفری مزبور از پدرش حسین بن علی بن سفیان بزوفری که از علماء و راویان بزرگ قرن چهارم هم عصر و زمان غیبت صغری بوده نقل کرده و او هم بوسیله نواب اربعه- و وکلای ناحیه- از راه مکاتبه و توقیع با امام زمان در ارتباط بوده و این دعا را هم در کتاب خود آورده و سپس بدست فرزندش ابوجعفر بزوفری رسیده باشد.
و اینک با فرض مجهول بودن سند این دعا و مستند آن هیچ اشکالی نیست چون به موجب قاعده تسامع در ادله سنن علماء و فقهای اسلام درباره سند دعاها و امور مستحبه ایراد نمی گرفتند همین قدر که دعائی دارای مضامین خوب در کتابهای پیشینیان نقل شده باشد اکتفا می کردند هر چند روایت آن مرسل باشد. پس در سند این دعا زبانحالی است که شخص مؤمن و علاقمند بآن بزرگوار با ذکر عبارات و جملات آن ندبه و نوحه سرائی می کند و بدین وسیله امام زمان خود را می خواند و لازم نیست که خواننده، این دعا و امثال آنرا بقصد و مأثور از امام معصوم بداند بلکه زبان حال و راز و نیازی است که او بدین وسیله در محضر الهی در میان می گذارد و شرح حال خود را بیان می کند و با توجه به مضمون و محتوی دعا آن را با ایمان و علاقه خاص خود نسبت به امام زمان اظهار می دارد و روح عاطفی و حماسی در خود بوجود می آورد و خود را از جمله منتظران و علاقمندان به او به درگاه حضرت احدیت پناه می برد.

متن دعای ندبه

اَلْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمینَ
وَصَلَّی اللَّهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلیماً اَللهُمَّ لَکَ
الْحَمْدُ عَلی ما جَری بِهِ قَضآئُکَ فی اَوْلِیآئِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ
لِنَفْسِکَ وَدینِکَ اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ
الَّذی لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فی
دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَ
وَالثَّنآءَ الْجَلِیَّ وَاَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلآئِکَتَکَ وَکَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ
وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ وَجَعَلْتَهُمُ الذَّریعَةَ اِلَیْکَ وَالْوَسیلَةَ اِلی رِضْوانِکَ
فَبَعْضٌ اَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ اِلی اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فی
فُلْکِکَ وَنَجَّیْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ
لِنَفْسِکَ خَلیلاً وَسَئَلَکَ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْأخِرینَ فَاَجَبْتَهُ وَجَعَلْتَ
ذلِکَ عَلِیاً وَبَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلیماً وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخیهِ
رِدْءاً وَوَزیراً وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ اَبٍ وَآتَیْتَهُ الْبَیِّناتِ وَاَیَّدْتَهُ
بِرُوحِ الْقُدُسِ وَکُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَةً وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً وَتَخَیَّرْتَ
لَهُ اَوْصِیآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ اِلی مُدَّةٍ اِقامَةً لِدینِکَ
وَحُجَّةً عَلی عِبادِکَ وَلِئَلاَّ یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَیَغْلِبَ الْباطِلُ
عَلی اَهْلِهِ وَلا یَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً مُنْذِراً وَاَقَمْتَ لَنا
عَلَماً هادِیاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزی اِلی اَنِ انْتَهَیْتَ
بِالْأَمْرِ اِلی حَبیبِکَ وَنَجیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَکانَ کَمَا
انْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ وَاَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ
وَاَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلی اَنْبِیآئِکَ وَبَعَثْتَهُ اِلَی الثَّقَلَیْنِ مِنْ
عِبادِکَ وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَکَ وَمَغارِبَکَ وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ وَعَرَجْتَ
بِرُوْحِهِ اِلی سَمآئِکَ وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کانَ وَما یَکُونُ اِلَی انْقِضآءِ
خَلْقِکَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئیلَ وَمیکآئیلَ وَالْمُسَوِّمینَ
مِنْ مَلآئِکَتِکَ وَوَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دینَهُ عَلَی الدینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ
الْمُشْرِکُونَ وَذلِکَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ وَجَعَلْتَ لَهُ
وَلَهُمْ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدیً لِلْعالَمینَ
فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَقُلْتَ اِنَّما یُریدُ
اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً ثُمَّ جَعَلْتَ
اَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فی کِتابِکَ فَقُلْتَ قُلْ لا
اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَقُلْتَ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ
فَهُوَلَکُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلاَّ مَنْ شآءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی
رَبِّهِ سَبیلاً فَکانُوا هُمُ السَّبیلَ اِلَیْکَ وَالْمَسْلَکَ اِلی رِضْوانِکَ فَلَمَّا
انْقَضَتْ اَیَّامُهُ اَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِبٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِما
وَآلِهِماهادِیاً اِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُ
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اَللهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ
وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَقالَ مَنْ کُنْتُ اَ نَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌ
اَمیرُهُ وَقالَ اَ نَا وَعَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَسائِرُالنَّاسِ مِنْ شَجَرٍ
شَتی وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسی فَقال لَهُ اَنْتَ مِنی بِمَنْزِلَةِ
هارُونَ مِنْ مُوسی اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسآءِ
الْعالَمینَ وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاَّ بابَهُ ثُمَ
اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِکْمَتَهُ فَقالَ اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَعَلِیٌّ بابُها فَمَنْ اَرادَ
الْمَدینَةَ وَالْحِکْمَةَ فَلْیَاْتِها مِنْ بابِها ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخی وَوَصِیی
وَوارِثی لَحْمُکَ مِنْ لَحْمی وَدَمُکَ مِنْ دَمی وَسِلْمُکَ سِلْمی
وَحَرْبُکَ حَرْبی وَالْأیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَدَمَکَ کَما خالَطَ لَحْمی
وَدَمی وَاَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلیفَتی وَاَنْتَ تَقْضی دَیْنی وَتُنْجِزُ
عِداتی وَشیعَتُکَ عَلی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلی
فِی الْجَنَّةِ وَهُمْ جیرانی وَلَوْلا اَنْتَ یا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ
بَعْدی وَکانَ بَعْدَهُ هُدیً مِنَ الضَّلالِ وَنُوراً مِنَ الْعَمی وَحَبْلَ اللَّهِ
الْمَتینَ وَصِراطَهُ الْمُسْتَقیمَ لا یُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فی رَحِمٍ وَلا بِسابِقَةٍ فی
دینٍ وَلا یُلْحَقُ فی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَّهُ
عَلَیْهِما وَآلِهِما وَیُقاتِلُ عَلَی التَّاْویلِ وَلا تَاْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لآئِمٍ
قَدْ وَتَرَ فیهِ صَنادیدَ الْعَرَبِ وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ فَاَوْدَعَ
قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً بَدْرِیَّةً وَخَیْبَرِیَّةً وَحُنَیْنِیَّةً وَغَیْرَهُنَّ فَاَضَبَّتْ عَلی
عَداوَتِهِ وَاَکَبَّتْ عَلی مُنابَذَتِهِ حَتی قَتَلَ النَّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ
وَالْمارِقینَ وَلَمَّا قَضی نَحْبَهُ وَقَتَلَهُ اَشْقَی الْأخِرینَ یَتْبَعُ اَشْقَی
الْأَوَّلینَ لَمْ یُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی الْهادینَ
بَعْدَ الْهادینَ وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلی قَطیعَةِ رَحِمِهِ
وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ اِلَّا الْقَلیلَ مِمَّنْ وَفی لِرِعایَةِ الْحَقِّ فیهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ
وَسُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَاُقْصِیَ مَنْ اُقْصِیَ وَجَرَی الْقَضآءُ لَهُمْ بِمایُرْجی
لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ اِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشآءُ مِنْ عِبادِهِ
وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَلَنْ
یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ فَعَلَی الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ
مُحَمَّدٍ وَعَلِیٍّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِما وَآلِهِما فَلْیَبْکِ الْباکُونَ وَاِیَّاهُمْ
فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ وَلْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ
وَیَضِجُّ الضَّآجُّونَ وَیَعِجَّ الْعآجُّوَن اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ
اَبْنآءُ الْحُسَیْنِ صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ اَیْنَ السَّبیلُ
بَعْدَ السَّبیلِ اَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ اَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ اَیْنَ
الْأَقْمارُ الْمُنیرَةُ اَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ اَیْنَ اَعْلامُ الدّینِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ
اَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتی لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ اَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ
دابِرِ الظَّلَمَةِ اَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ اَیْنَ الْمُرْتَجی
لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ
اَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِأِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ اَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْیآءِ الْکِتابِ
وَحُدُودِهِ اَیْنَ مُحْیی مَعالِمِ الدینِ وَاَهْلِهِ اَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ
اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ اَیْنَ مُبیدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ
وَالطُّغْیانِ اَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَالشِّقاقِ اَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ
وَالْأَهْوآءِ اَیْنَ قاطِعُ حَبآئِلِ الْکِذْبِ وَالْأِفْتِرآءِ اَیْنَ مُبیدُ الْعُتاةِ
وَالْمَرَدَةِاَیْنَ مُسْتَاْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْأِلْحادِ اَیْنَ مُعِزُّ
الْأَوْلِیآءِ وَمُذِلُّ الْأَ عْدآءِ اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوی اَیْنَ بابُ اللَّهِ
الَّذی مِنْهُ یُؤْتی اَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیآءُ اَیْنَ السَّبَبُ
الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمآءِ اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رایَةِ
الْهُدی اَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا اَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ
الْأَنْبِیآءِ وَاَبْنآءِ الْأَنْبِیآءِ اَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلآءَ اَیْنَ
الْمَنْصُورُ عَلی مَنِ اعْتَدی عَلَیْهِ وَافْتَری اَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذی یُجابُ
اِذا دَعی اَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوی اَیْنَ ابْنُ النَّبِیِ
الْمُصْطَفی وَابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضی وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرَّآءِ وَابْنُ فاطِمَةَ
الْکُبْری بِاَبی اَنْتَ وَاُمی وَنَفْسی لَکَ الْوِقآءُ وَالْحِمی یَا بْنَ السَّادَةِ
الْمُقَرَّبینَ یَا بْنَ النُّجَبآءِ الْأَکْرَمینَ یَا بْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِیینَ یَا بْنَ
الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبینَ یَا بْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبینَ یَا بْنَ الْأَطآئِبِ
الْمُطَهَّرینَ یَا بْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبینَ یَا بْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَکْرَمینَ یَا
بْنَ الْبُدُورِ الْمُنیرَةِ یَا بْنَ السُّرُجِ الْمُضیئَةِ یَا بْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ یَا
بْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ یَا بْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ یَا بْنَ الْأَعْلامِ الّلآئِحَةِ یَا
بْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ یَا بْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ یَا بْنَ الْمَعالِمِ الْمَأثُورَةِ
یَا بْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ یَا بْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ یَا بْنَ
الصِّراطِ الْمُسْتَقیمِ یَا بْنَ النَّبَأِ الْعَظیمِ یَا بْنَ مَنْ هُوَ فی اُمِّ الْکِتابِ
لَدَی اللَّهِ عَلِیٌّ حَکیمٌ یَا بْنَ الْأیاتِ وَالْبَیِّناتِ یَا بْنَ الدَّلائِلِ
الظَّاهِراتِ یَا بْنَ الْبَراهینِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ یَا بْنَ الْحُجَجِ
الْبالِغاتِ یَا بْنَ النِّعَمِ السَّابِغاتِ یَا بْنَ طه وَالْمُحْکَماتِ یَا بْنَ یس
وَالذَّارِیاتِ یَا بْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ یَا بْنَ مَنْ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ
قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی دُنُواً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلی لَیْتَ شِعْری
اَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی بَلْ اَیُّ اَرْضٍ تُقِلُّکَ اَوْ ثَری اَبِرَضْوی اَوْ
غَیْرِها اَمْ ذی طُوی عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری وَلا اَسْمَعُ
لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوی عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ تُحیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوی وَلا
یَنالُکَ مِنی ضَجیجٌ وَلا شَکْوی بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا
بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنَّا بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّی
مِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ذَکَرا فَحَنَّا بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لایُسامی
بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ اَثیلِ مَجْدٍلا یُجاری بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا
تُضاهی بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساوی اِلی مَتی اَحارُ
فیکَ یا مَوْلایَ وَاِلی مَتی وَاَیَّ خِطابٍ اَصِفُ فیکَ وَاَیَّ نَجْوی
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اُجابَ دُونَکَ وَاُناغی عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَبْکِیَکَ وَیَخْذُلَکَ
الْوَری عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ ما جَری هَلْ مِنْ مُعینٍ
فَاُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکآءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا
هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنی عَلَی الْقَذی هَلْ اِلَیْکَ یَا بْنَ اَحْمَدَ
سَبیلٌ فَتُلْقی هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَةٍ فَنَحْظی مَتی نَرِدُ مَنا هِلَکَ
الرَّوِیَّةَ فَنَرْوی مَتی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدی مَتی
نُغادیکَ وَنُراوِحُکَ فَنُقِرَّ عَیْناً مَتی تَرانا وَنَریکَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَ
النَّصْرِ تُری اَتَر انا نَحُفُّ بِکَ وَاَنْتَ تَاُمُ الْمَلَأَ وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ
عَدْلاً وَاَذَقْتَ اَعْدآئَکَ هَواناً وَعِقاباً وَاَبَرْتَ الْعُتاةَ وَجَحَدَةَ الْحَقِ
وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرینَ وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظَّالِمینَ وَنَحْنُ نَقُولُ
الْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمینَ اَللهُمَّ اَنْتَ کَشَّافُ ْالکُرَبِ وَالْبَلْوی وَاِلَیْکَ
الْمُسْتَغیثینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلی وَاَرِهِ سَیِّدَهُ یا شَدیدَ الْقُوی وَاَزِلْ عَنْهُ
بِهِ الْأَسی وَالْجَوی وَبَرِّدْ غَلیلَهُ یا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی وَمَنْ
اِلَیْهِ الرُّجْعی وَالْمُنْتَهی اَللهُمَّ وَنَحْنُ عَبیدُکَ التَّآئِقُونَ اِلی وَلِیِّکَ
الْمُذَکِّرِ بِکَ وَبِنَبِیِّکَ خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً وَاَقَمْتَهُ لَنا قِواماً
وَمَعاذاً وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنینَ مِنَّا اِماماً فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَسَلاماً
وَزِدْنابِذلِکَ یارَبِّ اِکْراماً وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَراً وَمُقاماً
وَاَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدیمِکَ اِیَّاهُ اَمامَنا حَتّی تُورِدَنا جَنانَکَ وَمُرافَقَةَ
الشُّهَدآءِ مِنْ خُلَصآئِکَ اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِ
عَلی مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَرَسُولِکَ السَّیِّدِالأَکْبَرِ وَعَلی اَبیهِ السَّیِّدِ الأَصْغَرِ
وَجَدَّتِهِ الصِّدیقَةِ الْکُبْری فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍوَعَلی مَنِ اصْطَفَیْتَ
مِنْ آبآئِهِ الْبَرَرَةِ وَعَلَیْهِ اَفْضَلَ وَاَکْمَلَ وَاَتَمَّ وَاَدْوَمَ وَاَکْثَرَ وَاَوْفَرَ ما
صَلَّیْتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اَصْفِیآئِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَصَلِّ عَلَیْهِ
صَلوةً لاغایَةَ لِعَدَدِها وَلانِهایَةَ لِمَدَدِها وَلا نَفادَلِأَمَدِها اَللهُمَ
وَاَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَاَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ وَاَدِلْ بِهِ اَوْلِیآئَکَ وَاَذْلِلْ بِهِ
اَعْدآئَکَ وَصِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدّی اِلی مُرافَقَةِ سَلَفِهِ
وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَاْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَیَمْکُثُ فی ظِلِّهِمْ وَاَعِنَّا عَلی تَاْدِیَةِ
حُقُوقِهِ اِلَیْهِ وَالْأِجْتِهادِ فی طاعَتِهِ وَاجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ وَامْنُنْ عَلَیْنا
بِرِضاهُ وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعآئَهُ وَخَیْرَهُ مانَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ
رَحْمَتِکَ وَفَوْزاً عِنْدَکَ وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ مَقبُولَةً وَذُنُوبَنا بِهِ
مَغْفُورَةً وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً وَهُمُومَنا
بِهِ مَکْفِیَّةً وَحَوآئِجَنابِهِ مَقْضِیَّةً وَاَقْبِلْ اِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَریمِ وَاقْبَلْ
تَقَرُّبَنا اِلَیْکَ وَانْظُرْ اِلَیْنا نَظْرَةً رَحیمَةً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَةَ عِنْدَکَ
ثُمَّ لا تَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ بِکَاْسِهِ وَبِیَدِهِ رَیاً رَوِیاً هَنیئاً سآئِغاً لا ظَمَاَ بَعْدَهُ یا اَرْحَمَ

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی ندب عباده الی القول بامام بعد امام لعلهم یتذکرون، و اکمل الدین بامنانه و حججه فی کل دهر و زمان لئلا یقول احد لولا أرسلت الینا رسولا منذرا، و اقمت لنا علما هادیا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزی. و الصلاة و السلام علی من بشریه و باوصیائه النبیون و المرسلون محمد صلی الله علیه و آله و سلم سید الوری، و علی آله مصابیح الدجی، و اعلام الهدی الی یوم یبعثون. و لعنة الله علی أعدائهم الی یوم یحشرون.
فبعد الحمد و الصلاة: این عبد فانی محی الدین بن الکاظم العلوی الطالقانی مدتها بود در نظر داشتم شرحی بر دعای ندبه که عصر روزهای جمعه در مجمع برادران ایمانی(10) موفق به خواندن آن، و اظهار تحسر و تأسف از غیبت حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه الشریف- هستیم، برشته تحریر درآوردم، تا آنکه در این تاریخ یعنی سال یکهزار و سیصد و هشتاد و چهار هجری قمری، با قلت بضاعت علمی، و کثرت موجبات پریشانی، و نداشتن کتب و منابع مورد نیاز که از لوازم این شغل عظیم است، و بنابر مفاد المیسور لا یترک بالمعسور به نحو اختصار، موفق به شرح این دعای شریف شدم. و حتی المقدور روایات وارده را به فارسی ساده و روان ترجمه نمودم، تا عموم مسلمانان فارسی زبان بتوانند از آن بهره مند گردند. و بنام کتاب کشف العقدة فی شرح دعاء الندبة نامیده شد. و بیان و توضیح آن ناگزیر است از ذکر یک مقدمه، و پنج باب که ذیلاً بدان می پردازیم:
مقدمه: بدانکه وجود هر یک از موجودات نوعی مدخلیت در نظام عالم دارد. و بر وجود هر یک فوائدی مترتب است، که سایر موجودات از اجرام علویه، و کائنات أرضیه حسب اقتضاء از آن متمتع، و بهره مند می شوند. زیرا همه آنها بلحاظ انتفاع سایر موجودات لباس وجود و هستی پوشیده اند ، و چیزی که مورد قابل انتفاع سایر موجودات نباشد، موجود نشود. و البته این مطلب به برهان ثابت شده، که هر چیزی که در آن نفعی نباشد، و یا ضرر وجودش بیش از نفع آن باشد، موجود نشده، و نخواهد شد. پس هر ذره از ذرات کائنات عوالم امکان فوائدی بر آن مترتب است و عدم ادراک عقول بشر را بفوائد آن نمی توان دلیل بر بی فائده بودن آن دانست. البته ممکن است اجمالی از فوائد جمادات و نباتات و حیوانات قابل درک باشد ولی درک فوائد تمام آنها از قوه بشر خارج است.(11) و اجزای عالم همانند اعضاء و جوارح انسانی است، که هر عضوی از اعضای آنرا فوائدی است، و عضوی که هیچ فائده ای نداشته باشد، در اصل خلقت بدن انسان خلق نمی شود.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست – که هر چیزی به جای خویش نیکوست
و مادام که آن موجود قابل استفاده موجودات دیگر است، دارای حیات است، و به مجرد اینکه از قابلیت انتفاع خارج شد، در معرض فنا و مرگ قرار می گیرد. پس حیات هر موجودی دائر مدار فائده و خاصیتی است که دارای آنست و هر موجودی که خاصیت وجودی آن زیادتر باشد، مدخلیت آن نیز در نظام خلقتش بیشتر است، و حیات آن هم کاملتر و طولانی تر خواهد بود و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض. یعنی: و اما چیزی که به مردم سود دهد، در زمین می ماند. سوره رعد: 17، از این نظر انسان افضل از سایر موجودات است. و از بسیاری از موجودات برتر است. چنانکه خداوند فرماید: و لقد کرمنا بنی ادم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً: ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم، و آنان را بر مرکب های صحرائی و دریائی سوار کردیم، و از غذاهای لذیذ و پاکیزه روزیشان نمودیم، و بر بسیاری از مخلوقات خودمان برتریشان دادیم، و آنهم چه برتری دادنی. اسراء: 70.
پس هر قدر انتفاع سایر موجودات از مخلوق بیشتر باشد، اهمیت وجودی آن در نظام عالم بیشتر است. تا برسد به موجودی که تمام موجودات عوالم امکانی از وجود او بهره مند می شوند، و فقدانش باعث فنا و نابودی عالم می شود.
و از همین نظر است که تمام موجودات از وجود حجت وقت و خلیفه زمان بهره مندند، که اگر حجت و امام بعدی نباشد موجودات دیگر نابود خواهند شد. لولا الحجة لساخت الارض باهلها(12) یعنی: اگر وجود حجت نباشد زمین اهلش را از میان می برد. و روایات زیادی وارد شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: اهل بیت من امان اهل زمین می باشند.(13)
فوائدی که بر وجود حجت مترتب است دو قسم است: یک قسم فوائدیست ناشی از اصل وجود حجت، خواه ظاهر و محسوس باشد، و خواه در پوشش حجاب و غیبت مستور باشد مانند نزول برکات، و خیرات ، و دفع بلاء، و سایر نعمت های دیگر، که بر وجود حجت وقت و خلیفه حق مترتب است، همچنانکه در اخبار آمده است. و قسم دیگر فوائدی است که بر ظهور و استیلای آن حجت بر امور است، مانند فصل خصومات ، و اجرای احکام و حدود، و اعانت مظلوم، و امربمعروف ونهی از منکر، و دفع دشمنان دین، و رواج عدل و داد بین مردم. چنانکه در مجلد 13 بحار الانوار ص 129 در توقیع مبارک چنین آمده: و اما وحبه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب و انی امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء(14) یعنی: و اما انتفاع بوجود من در زمان غائب بودنم همانند بهره مند شدن از آفتاب است که ابر آنرا از نظرها بپوشاند، و نیز وجود من امان است برای اهل زمین همچنانکه ستارگان امان اهل آسمانند
دفع شبهة: البته قرار دادن خلیفه در زمین، ناشی از عجز خداوند متعال نیست، بلکه به واسطه عدم قابلیت موجودات در کسب فیض از مبدأ فیاض است. که بدون واسطه قابل، تلقی فیض از فیاض مطلق ممکن نمی باشد. و آن خلیفه دارای دو مقام است: اول- مقامی است نسبت به حضرت باری- عز اسمه- که از حضرت او کسب فیض کرده، و به موجودات افاضه می کند. و مقام دوم در رابطه با موجودات دیگر، که بآنها فیض می رساند. و لذا امام فرموده: الحجة قبل الخلق، و مع الخلق، و بعد الخلق.(15) یعنی: وجود آن حجت الهی پیش از آفرینش، و همزمان و هماهنگ با آن، و پس از آفرینش موجودات محقق بوده و هست پس لازم است خلیفه الهی در تمام اعصار و زمانها باشد. تا به برکت وجود او عالم نظم پیدا کند، و محفوظ بماند، و بندگان خدا هم هدایت شوند.
باب اول- در بیان این حقیقت است که آن حجت اکنون در میان بشر است ، و شیعیان انتظار ظهورش را دارند و آن بزرگواری است که در سال 255 هجری قمری در شهر سامره – سر من رأی – متولد شده، و پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و مادرش نرجس خاتون است.(16) و بر حسب روایات متعددة غیبتش طولانی می شود، بطوری که بعضی دچار حیرت می گردند. و زمان ظهور و قیامتش را غیر از خداوند متعال کسی نمی داند. و ابتداء در مکه ظاهر می شود، و خود را معرفی می کند. در بدء أمر حدود سیصد و سیزده نفر از اطراف و اکناف بسرعت برق و سوار شدن بر ابر، که شب در منزل، و صبح همانروز- در غیر موسم حج- خود را در مکه می بینند.(17) و به حضورش تشرف پیدا می کنند، و جبرئل هم از طرف پروردگار عالم، و با صدائی که جهانیان هر کس بلغت و زبان خود آنرا می شنود، ظهور و قیام آن بزرگوار را اعلام می دارد، و مردم را به بیعت با آنحضرت دعوت می کند. و چون عده یاورانش زیاد شود، و به ده هزار نفر رسد، از مکه حرکت می کند، و پس از استیلا دنیا را به عدل و داد گسترش می دهد، بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد. و این علائم و اوصاف جز بر آن حضرت بر هیچکس دیگر منطبق نخواهد شد، و این حالات هم تاکنون واقع نشده است.
باب دوم- در رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت است، گرچه روایات زیادی در این باره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام در مجلد 13 بحارالانوار ذکر شده است.(18) و جای سخن برای کسی باقی نگذاشته، ولی تصور می کنم اگر مختصری توضیح و برهان علمی در اثبات طول عمر ذکر شود، خالی از فایده نخواهد بود.
بدانکه: رعایت بهداشت و حفظ الصحة در پوشیدن لباس هر فصلی، و سکونت در جاهای مناسب از نظر حرارت و برودت و اعتدال هوا، و خوردن طعام و آشامیدنی بموقع و مناسب و موافق با مزاج مدخلیت تامی در سلامتی بدن و طول عمر دارد، و کسی که مراعات بهداشت را از هر حیث و هر جهت بکند یک نوع مقدمه طبیعی برای سلامتی خود فراهم نموده، و با از مراجعه به پزشک بی نیاز گردد.(19) چون حیات انسان، و قوامم روح حیوانی، بستگی باعتدال مزاج دارد، و اعتدال مزاج هم ناشی از اعتدال اخلاط اربعه است.(20)
چهار طبع مخالف سرکش – چند روزی شوند با هم خوش
چون یکی زین چهار شد غالب – جان شیرین برآید از غالب
و چون حجت خدا و ولی حق خود از جانب حق عالم به خواص أشیاء است و از استعمال و مصرف أشیاء مضر و زیان آور اجتناب می ورزد، لذا عمر او هم طولانی می گردد. و مرگ او نیز بوسیله عوامل خارجی صورت می گیرد،و لذا گفته اند: ما منا الا مسموم او مقتول(21) عده ای از علمای عامه هم طولانی بودن عمر حضرت ولی عصر علیه السلام و بقایش را در کتاب های خود ذکر کرده اند. از جمله در کتاب کفایة الخصار صفحه 456 یکصد و شصت و پنج حدیث نقل کرده است.(22) اگر کسی باز هم در بقاء و طول عمر آن حضرت تردید داشته باشد، باید با او در مورد قدرت تامه مطلقه الهی صحبت کرد. اگر کسی به قدرت تامه الهی معتقد باشد اعتراف می کند که از قدرت خدا خارج نیست که به فردی از افراد انسان طول عمر عنایت فرماید
باب سوم- از جمله تکالیف مؤمنین در زمان غیبت انتظار فرج آل محمد در هر لحظه و زمانی است، و ظهور ولایت و حکومت ظاهری آن حضرت و فرا گرفتن روی زمین از عدل و داد، و غلبه ظاهری دین اسلام بر همه أدیان، که خدا به پیغمبرش خبر داده است. بلکه بشارت ظهور آن را به جمیع أنبیاء و امتها داده است، که روزی خواهد آمد که بشر خدا را عبادت می کند، و جز ذات مقدس او کسی را پرستش نمی کند، و هیچ حکمی از احکام خدا در پرده حجاب نمی ماند، و همه آشکار و هویدا می شود.
و این انتظار به موجب روایات افضل عبادات است، بلکه در بعضی أخبار ثواب و أجر شهید شدن در راه خدا بر آن مرتبت است. در کتاب ینابیع المودة ص 413 از مناقب خوارزمی نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: أفضل عبادات انتظار فرج است.(23)
و در این باب روایات زیاد است که در مجلد 13 بحار ص 136 باب فضل انتظار فرج مقداری از آن نقل شده است.(24)
تنبیه- انتظار حقاً یک نوع ریاضی است برای انسان که گفته اند الانتظار أشد من الموت و انتظار وقتی محقق می شود که انسان قوه فکری و خیال خود را به جانب آن أمر توجه دهد. و البته لازمه آن، محبت و شوق بدان محبوب است که خود را برای رسیدن بآن آماده و مهیا سازد.
پس لازمه انتظار ظهور آن حضرت آن است که ابتدا انسان سعی در اصلاح خود نماید، و اخلاق و اعمال خود را از رذائل و زشتیها پاک گرداند. و در أمر به معروف، و نهی از منکر، و اصلاح جامعه بکوشد، و زمینه را برای فرج و ظهور حضرت مهیا سازد. و قابلیت مصاحبت با او را هم پیدا کند. و از جمله لوازم انتظار هم اعتقاد به ولایت و صدق مودت با أهل بیت پیغمبر است، و علاقمندی باقامه عدل و اجرای أحکام و حدود الهی، و علاقه به رسیدن و نیل هر موجودی به کمالی که برای آن خلق شده، و اصلاح حال مردم و رسیدن آنها به کمال و سعادتی که مترتب بر ظهور و قیام آن حضرت است.
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پنج نفرند که خواب راحت ندارند و آنها را برشمرد- تا آنکه رسیدند به اینکه- یکی از آنها دوستی است که از دوست خود جدا باشد(25) البته چنین کسی که به مفارقت و جدائی دوست خود مبتلا است، حزن و اندوهش بی اندازه، و اضطرابش زیاد خواهد بود. پس کسی که شربتی جان بخش از محبت آن بزرگوار به کامش رسیده باشد، غم و اندوهش زیاد خواهد بود. چه، شخصی با آن عظمت و جلال، و با آن عطوفت و رأفت که مهربانتر از پدر است، چنان در پرده غیبت مستور و از نظر پنهان است که نه دستی به دامان وصالش، و نه چشمی با حال معرفت به جمالش افتد، و نه از محل اقامتش اثری، و نه از مقر حکومت و فرمانروائیش خبری که انسان هر پست و پلیدی را ببیند ولی او را نبیند عزیز علی أن اری الخلق و لاتری بر من دشوار است که خالق را ببینم، ولی تو دیده نشوی.
باب چهارم- در بیان بعضی از زمانها و ساعاتی است که اختصاص به امام زمان- عجل الله تعالی فرجه- دارد از جمله لیالی قدر، یعنی: شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان، و روز عاشورا، و شب و روز نیمه شعبان، و عصر روز دوشنبه و پنج شنبه، و هنگام زرد شدن آفتاب موقع غروب، و دیگر روز جمعه است.(26) و روز جمعه از چند جهت اختصاص به امام زمان دارد: یکی آنکه ولادت با سعادت آن بزرگوار روز جمعه بوده است.(27) و دیگر آنکه ظهورش هم روز جمعه است.(28) و در زیارت آن حضرت دارد:
هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک.(29)
به موجب بعضی از روایات کلمه جمعه به تأویل از أسامی آن حضرت است. چنانکه صدوق- رحمه الله- در کتاب خصال از صقربن آبی دلف نقل کرده که امام علی نقی علیه السلام در شرح این حدیث نبوی که فرمود: لا تعادوا الایام فیعادیکم با روزها دشمنی نکنید، که آنها با شما دشمنی خواهد کرد از آن حضرت توضیح خواستند، در جواب فرمود: آن روزها مائیم- تا آنکه فرمود- جمعه هم نام پسر پسر من است که أهل حق و صداقت بر گرد او جمع آیند…(30)
سید بن طاووس در کتاب امان الاخطار گوید: هر ساعتی از روز منسوب به یکی از امامان علیهم السلام بوده است- تا آنکه گوید:- نزدیک غروب روز هم اختصاص به امام زمان دارد. و ساعت آخر روز جمعه ساعتی است که دعاء در آن ساعت مقرون باجابت خواهد بود. همچنانکه از فاطمه زهراء علیها السلام از پدر بزرگوارش نقل شده، و آن ساعت هنگام فرو رفتن قرص خورشید در افق است.(31)
و با این بیان پس خواندن دعای شریف ندبه در چنین ساعتی یعنی ساعت آخر روز جمعه که متعلق بآن بزرگوار است أنسب خواهد بود. و شایسته است که در این ساعت آنانکه شربتی از محبت ولایت آن بزرگوار نوشیده باشند، و تلخی زهر مفارقت آن مظهر الهی بکامشان رسیده باشد، بوسیله خواندن این دعا با دیدگان اشک آلود و سوز دل به راز و نیاز بپردازند.
باب پنجم- در سند این دعای شریف ندبه است. و مرحوم محدث قمی- متوفی بسال 1359 هجری قمری- در ص 501 کتاب هدیة الزائرین گوید: از جمله أعمال روز جمعه خواندن دعای ندبه است.
و این دعا را سید بن طاووس و شیخ محمد ابن المشهدی به روایت محمد ابن علی بن أبی قره روایت کرده اند. و ابن أبی قره گفته که نقل کردم من این دعا را از کتاب محمد بن حسین بن سفیان بروفری، و او گفته که این دعائی است برای حضرت صاحب الأمر و مستحب است که در عیدهای چهارگانه ، یعنی عید فطر و أضحی و غدیر و روز جمعه، بخوانند.(32)
و مرحوم حاج میرزا حسین نوری در کتاب تحیة الزائر ص 268 گوید: در دعای معروف بدعای ندبه که آنرا شیخ جلیل محمد ابن المشهدی، و رضی الدین علی بن طاووس نقل کرده اند از شیخ نبیل محمد بن علی بن أبی قره، و او هم از کتاب أبی جعفر محمد بن حسین بن سفیان بزوفری نقل نموده است.
مرحوم محدث قمی در کتاب سفینة البحار- در لفظ شهد- در شرح حال محمد ابن المشهدی می نویسد: ابن المشهدی که او شیخ جلیل سعید متبحر ابو عبدالله محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی است. و او مؤلف مزار مشهوری است که مورد اعتماد بزرگان أصحاب ما می باشد. و در کتاب بحار الأنوار بمزار کبیر معروف است.
ابن أبی قره که نامش أبو الفرج محمد بن علی بن یعقوب بن اسحق بن أبی قره است، از علمای قرن چهارم و صاحب تألیفاتی است. و او دعای ندبه را در کتاب خود از بزوفری نقل کرده، و ابن المشهدی هم از او نقل می کند.
بزوفری لقب پدر محمد بن حسین بن علی بن سفیان می باشد و او از علمای بزرگ امامیه در قرن چهارم است. و
شرح او در کتب رجال آمده و از جمله مشایخ، شیخ مفید است. و در خاتمه مستدرک چنین آمده که: شیخ ابو علی طوسی در مواضع عدیده ای از کتاب أمانی خود، از والد بزرگوارش، و او از شیخ مفید، و او از ابوجعفر بزوفری روایت کرده و پس از ذکر نام او مطلب رحمت برایش نموده است.(33) و ابوجعفر کنیه محمد، که پسر است، می باشد، نه پدر و در این صورت روایت شیخ مفید از او با کلمه رحمت اشعار بر مدح او دارد.

الحمد لله الذی لا اله الا هو

ترجمه :ستایش خداوندی را سزا است که هیچ معبود بحقی جز ذات مقدس او نیست.
شرح : بدانکه حمد در برابر احسان اختیاری است. ولی مدح ستایش بر مطلق احسان و نیکی است. و شکر ستایش در برابر نعمت می باشد. خواه بزبان باشد، که آن را ثنا گویند. و یا بقلب که اعتقاد به صفات نیک نعمت دهنده داشته باشد. و یا بسایر أعضاء و جوارح، که آن تحمل زحمات اطاعت و فرمانبری نعمت دهنده باشد. حاصل آنکه شکر، عملی است در مقابل نعمت منعم. و چون هر کمالی از رشحات فیض کمالات حضرت حق است، و کمال حضرت حق تعالی مفیض کمال هر موجودی است، پس ستایش کمال هر موجودی بازگشت بستایش کمال حضرت أحدیث است. لذا بصورت جمله الحصاریه گفته می شود الحمدلله که تمام افراد حمد مختص است به خداوند متعال، و ستایش هر حمد کننده نسبت بهر محمودی ستایش خداوند است، خواه حمد کننده التفات باین مطلب داشته باشد و خواه غافل باشد.
حمد را هم مراتبی است: اول- حمد و ثنای حضرت حق بر کمالات ذاتیه خود. چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: لا احصی ثناء علیک کما اثنیت علی نفسک.(34) یعنی: من نتوانم ثنای تو را نمایم آن نحوی که تو بر ذات مقدس خود ثنا گوئی دوم- حمد و ثنای ملائکه مقربین عالم أعلی و آسمانها. سوم- حمد و ثنای افراد انسان در برابر نعمتهای ظاهری و باطنی. چهارم- حمد و ثنای سایر موجودات که هر یک با زبان خویش در مقام ستایش حضرت حق می باشند و ان من شی ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم – اسراء آیه 44- یعنی: و هیچ موجودی نیست مگر اینکه تسبیح و ستایش او را می کند ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید وتمام موجودات عالم هر یک بزبانی ستایش حق تعالی را می کنند.
آنچه در چشم جهان بینت نکو است – عکس حسن و پرتو احسان اوست
گر بر آن احسان و حسن ای حق شناس – و زتو روزی در وجود آید سپاس
در حقیقت آن سپاس او بود – نام این، و آن لباس او بود
الله اسم علم است برای آن وجود مقدس که جامع جمیع صفات کمالیه و جمالیه، و منزه از صفات ممکنات است. و لذا تمام أسماء و صفات حق در لفظ الله بطور اجمال جمعی مندرج است. و کلمه الله نزدیکترین أسماء باسم أعظم است.
در کتاب توحید صدوق از أمیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: ان قولک الله اعظم اسم من أسماء الله و هو الاسم الذی لا ینبغی ان یسمی به غیر الله… یعنی: محققاً گفتار تو به لفظ الله بزرگترین اسمی است از أسماء الهی، اسمی است که شایسته نیست غیر از خدا- نام مخلوق- بدان نامیده شود.
البته این اسم مبارک مختص به ذات واجب الوجود است. در تفسیر صافی از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: … آنها أقرب الی اسم ألاعظم من ناظر العین الی بیاضها یعنی: کلمه الله نزدیک ترین اسم است باسم أعظم که از ناظر چشم به سفیدی چشم نزدیکتر است.(35)
لا اله الا هو این جمله در مواضع متعددی از قرآن آمده، و از أشرف آیات قرآنی است، که دلالت بر یگانگی ذات خداوند دارد. و رکن أعظم اصول دین می باشد. در کتاب توحید صدوق از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنة هر کس که از روی اخلاص- این کلمه- لا اله لا الله را بر زبان آورد بهشت شد بعد فرمود: گفتن از روی اخلاص آن است که او را از معاصی باز دارد.
و نیز در کتاب توحید در تفسیر کلمه الله از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: حرف ألف کلمه الله اشاره به نعمت های ما می باشد، که خداوند به خلق خود عطا فرموده، و لام اشاره باین است که خداوند خلق خود را به ولایت ما الزام نموده. راوی گوید سپس من سؤال کردم از حرف هاء آخر کلمه، امام فرمود: اشاره است به اینکه خوار و ذلیل است هر که مخالفت کند محمد و آل محمد را.(36)
تنبیه- ذکر کلمه هو در مجلد لا اله الا هو که نفرمود لا اله الا الله و از اسم ظاهر به ضمیر عدول کرد، مشتمل بر أسرار معنویه است، که بیان آن مناسب با وضع این تألیف نیست. در اینجا فقط بذکر اجمالی از آن اکتفاء می کنیم.
بدان که هر اسمی از أسماء خداوند متعال مثل: علیم، قدیر، مرید و و و دلالت دارد بر اتصاف ذات أحدیث بآن صفت. مثلاً علیم دلالت بر علم، و قدیر بر قدرت، و مرید بر اراده و همچنین است سایر أسماء. و أما لفظ ضمیر هو اشاره بذات أحدیث من حیث الذات است، و لذا گفته شده که لفظ هو أخص از لفظ الله است که دلالت بر ذات دارد به لحاظ الوهیت آن، و بهمین جهت گفته شده که جمله لا اله الا هو عماد و ستون توحید است.
در تفسیر برهان(37) از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمود: یک شب قبل از جنگ بدر خضر را در خواب دیدم، و گفتم چیزی به من تعلیم کن که بوسیله آن بر دشمنان پیروز شوم. گفت: بگو: یا هو من لا هو الا هو و چون صبح شد، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم، و آن داستان را برای آن حضرت نقل کردم. آن حضرت فرمود: یا علی اسم أعظم را آموخته ای و روز بدر هم پیوسته این کلمات ورد زبانم بود.

و له الحمد

ترجمه : (و برای اوست حمد و ستایش، و أحدی از ممکنات را این حمد و ستایش سزا نیست.)
شرح : وجه انحصار حمد بذات مقدس احدیت برای آنست که هر موجودی از ممکنات، هر چند صاحب کمال باشد ولی فاقد کمالی دیگر است. مثلاً نبات واجد کمال قوه نامیه و جاذبه و دافعه است، ولی کمال حیوانی را ندارد، و همچنین حیوان که دارای کمال قوای ظاهری از دیدن و شنیدن و بوئیدن و چشیدن است، ولی فاقد کمال انسانی است، و قوه عاقله ندارد. و هکذا افراد انسان نسبت به یکدیگر، و حتی خود انسان نسبت به موت و حیات، ولی ذات مقدس الهی واجد جمیع کمالات است، و نقص صفتی از صفات کمال در او راه ندارد. و چون حمد و ستایش برای هر موجودی به اعتبار صفت کمال است، پس حقیقت حمد اختصاص بذات أقدس الهی دارد. و چون نقصی نسبت به او تصور نمی شود. و به لحاظ همین نکته کلمه له که جمله خبریه است، بر کلمه الحمد که مبتداء است مقدم شده، و در جای خود ثابت شده که تقدیم ما هو حقه التأخیر یفید الحصر، و در اینجا خبر مقدم بر مبتداء شده، تا افاده حصر را برساند، که جنس حمد و تمام أفراد حمد مختص به ذات الهی است.(38)

لینک کانال دعا و اذکار : https://telegram.me/doagooo

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *