خانه / دین و اندیشه / از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟

از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟ را برای شما عزیزان قرار دادیم .

از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟
از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟

از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟,حقیق و فلسفه شفاعت,نظر علامه طباطبایی درمورد فلسفه شفاعت,شفاعت به چه چیزی گفته می شود ؟

از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله علیه حقیقت و فلسفه شفاعت چیست ؟

«شفاعت»، با توجه به کاربرد آن در شماری از آیات قرآن، در اصطلاح دینی آن، همان درخواست عفو برای گنهکاران، توسط شفیعانی است که خداوند به آنها اجازه دهد و مقرب درگاه او باشند.
این مفهوم، از جمله مفاهیمی است که در ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام بدان پرداخته شده است، که در این میان نگرش های مختلفی نسبت به این مفهوم دیده می شود و گروهی آن را پذیرفته و عده ای دیگر آن را باطل و مردود می شمارند.
با توجه به این مسأله در این مقاله با تبیین نظر علامه طباطبایی، از بزرگترین مفسران شیعه، به روشنگری زوایای این مفهوم پرداخته و معلوم می شود که برخلاف نظرات مخالفان از جمله وهابی ها، مفهوم شفاعت، اصلی پذیرفته شده در تمامی ادیان است، که سبب زیادی ثواب و پاداش و رفع و کاهش رنج و عذاب می شود و به دو صورت تکوینی و وساطت اسباب و وسائط و تشریعی و زبانی وجود دارد و اگر در آیاتی از قرآن کریم شفاعت نفی شده است، جوابی در رد عقاید بت پرستان و مشرکان بوده است.
واژگان کلیدی : توحید، شرک، شفیع، شفاعت، علامه طباطبایی
 
مقدمه
یکی از مباحث مهم و جنجال برانگیز در کلام اسلامی و مبحث معاد که همواره ذهن متکلمان و اندیشمندان دینی را به خود مشغول داشته است، مسأله شفاعت است. این موضوع از آن نظر مهم است که از سویی با مسأله توحید و از سویی دیگر با عدل ارتباط نزدیکی دارد و در قرآن کریم، ماده «ش ف ع­» در استعمالات مختلف آن، از حالت های مختلف اسمی و فعلی 31 بار در 26 آیه و 19 سوره آمده است.
پیرامون مسأله شفاعت از دیرباز تاکنون نقدها و نقادی های گوناگون صورت پذیرفته است، اصلی که جمعی انکارش نموده و جماعتی دیگر آن را دستاویز زیاده خواهی امیال و آمال خود دانسته و با آن انس گرفته اند تا سرپوشی بر رفتارشان باشد.
لذا مسأله شفاعت، یکی از مسائل مهم دینی و اعتقادی است، تا آنجا که در برخی از سخنان امامان معصوم، اعتقاد به شفاعت، از پایه های ایمان و منکر آن، از ایمان محروم و بی بهره معرفی شده است (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، 1404، ج8، ص37).
به گواهی متون تاریخی، سیره و روش مسلمانان از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و همچنین زمان های بعد، درخواست شفاعت از شافعان راستین بوده و تا اوایل قرن هشتم هجری هیچ دانشمند و متفکر مسلمانی چنین درخواستی را مخالف اصول اسلام تلقی نمی کرد، تا اینکه ابن تیمیه مخالفت خود را نسبت به این موضوع ابراز کرد.
ابن تیمیه، بنیانگذار مسلک وهابیگری و نخستین فردی است که اولین بذر این کیش انحرافی را در مجتمع اسلامی پاشیده است، و نظیر دیدگاه ابن تیمیه، در کلمات یکی از چهره های معروف اهل سنت و پیروان مکتب وهابیت و ابن تیمیه، رشیدرضا صاحب تفسیر المنار نیز مشاهده می­شود (محمد رشیدرضا، المنار، 1414، ج1، ص307).
آنچه که باید در این باره مطرح کرد این است که وهابی ها، منکر اصل شفاعت نیستند و شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله را در آخرت قبول دارند، بلکه می گویند که ما باید از خداوند بخواهیم پیامبر صلی الله علیه و آله یا سایر اولیاء را شفیع ما قرار دهد و هرگز معتقد به شفاعت مستقیم اولیاء نیستند و آن را شرک می دانند، لذا وهابی ها شفیع گرفتن را ممنوع می دانند، چراکه معتقدند که برگشت آن، به شریک قرار دادن برای خداست.
این دیدگاه آنان برگرفته از برداشت نادرست آنان از دو آیه قرآن کریم (الزمر: 39/ 3؛ یونس: 10/ 18) است که، آن را به غلط تفسیر کرده و شفاعت خواهی را شرک به خدا پنداشته و بر اثر این خطای فکری بین مسلمانان، اختلاف کلمه ایجاد نموده و آنان را در ردیف بت پرستان به حساب آورده اند (محسن امین عاملی، کشف الإرتیاب، بی تا، ص239).
بر این اساس در این نوشتار، به بررسی و تبیین مفهوم شفاعت و اثبات اصل شفاعت، با مد نظر قرار دادن آیات و روایات از منظر علامه طباطبایی می پردازیم:
1. مفهوم لغوی و اصطلاحی شفاعت
اصل ماده شَفَعَ، به معنی زوج و جفت است در مقابل وتر (فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، 1375، ج4، ص353/ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، 1404، ج3، ص201/ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، 1416، ص263/ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، 1415، ج3، ص45) یا به عبارتی پیوست و ضمیمه شدن چیزی به مانند او می باشد (محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، 1414، ج7، ص151)، پس شافع کسی است که برای انجام هدفی، ضمیمه غیر خود می شود و او را که تاق است جفت می­سازد (مبارک بن محمد ابن اثیر، النهایه، 1367، ج2، ص715).
راغب، شفع را، پیوستن و ضمیمه شدن چیزی در کنار مانندش می داند و در توضیح مفهوم شفاعت می گوید: شفاعت آن است که یک چیزی را براساس درخواست چیز دوم برای کمکش به آن بیفزاییم و بیشترین کاربرد شفاعت، همان پیوستن و انضمام به کسی که از نظر حرمت و مقام، بالاتر از کسی است که مادون اوست که مورد شفاعت قرار می گیرد (حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، 1416، ص263، ماده شفع).
از مجموع آنچه که واژه ­شناسان عرب گفته اند، چنین استفاده می­شود که، شفاعت به معنای انضمام و پیوستن انسانی یا عملی به شخصی برای رسیدن به مقصود و خواسته او می باشد (محمدباقر علم الهدی، شفاعت، 1386، ج1، ص39).
اما در اصطلاح نیز برای شفاعت معانی گوناگونی آورده شده است، همچون ظهور هر تأثیر خیری در انسان توسط شخص دیگر (محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، 1377، ج3، ص169) یا به عبارتی دیگر کسی برای دیگری طلب بخشش نماید، و رفع نیاز او را بخواهد (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، 1420، ج3، ص55).
بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی شفاعت در اصطلاح به این معناست که، شخصی که متوسل به شفیع می شود، نیروی خودش به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره می زند و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه می خواهد نائل می شود، به طوری که اگر این کار را نمی­ کرد و تنها نیروی خود را به کار می زد، به مقصود خود نمی رسید، چون نیروی خودش به تنهایی ناقص و ضعیف و کوتاه بود (محمدحسین طباطبایی، المیزان، 1417، ج1، ص157).
2. اثبات اصل شفاعت و اقسام آن از دیدگاه علامه
وجود برخی آیات[1] که خداوند در آن شفاعت را به طور کلی نفی می کند، سبب شده است تا گروهی با تمسک به این آیات و دستاویز قرار دادن آنها وجود اصل شفاعت را در قیامت رد نموده و آن را مردود بدانند.
لذا برخی آیات که مسأله شفاعت و تأثیر واسطه و اسباب را در روز قیامت نفی می کند، از جمله آیاتی که خداوند می فرماید، در روز قیامت از هیچ کس هیچ شفاعتی پذیرفته نمی شود: (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُون) (البقره: 2/ 48) و یا در جایی دیگر می فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون) (البقره: 2/ 254) و یا این که می فرماید:(وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏) (الزمر: 39/ 3) موجب شده است تا گروهی دچار شبهه و سردرگمی شوند.
برای رد این شبهه باید گفت که این آیاتی که بیان شد، از نظر بسیاری از مفسران عمدتاً ناظر به نفی شفاعت ادعا شده از سوی بت پرستان و مشرکان و یهودیان است (مانند: محمود زمخشری، الکشاف، 1385، ج1، ص136/ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، 1372، ج1، ص223/ محمدبن عبدالله آلوسی، روح المعانی، بی تا، ج1، ص253/ محمد بن حسن طوسی، التبیان، بی تا، ج1، ص213) و خداوند رد شفاعت را در بعضی از آیات، در جواب کسانی داده است که تلقی شان از شفاعت، به کارگیری زر و زور و واسطه­ گری برای رهایی از عذاب و عقاب الهی است.
بر این اساس خداوند به طور مطلق شفاعت را نفی نمی کند، بلکه می فرماید که شفاعت، برای گروهی از آدمیان نفع و فایده ای ندارد و بهره مند نشدن این گروه، به خاطر آن است که ایشان صلاحیت اصلی شفاعت که رضای الهی باشد را احراز ننموده اند و شرایط لازم برای این مرحمت را ندارند، همچنان که قرآن کریم در این باره می فرماید که، مشرکان تصور می کنند که بت هایشان در قیامت شفیع آنها خواهند شد، در حالی که این گونه نیست: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُون‏‏) (یونس: 10/ 18)
[2](مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه‏) (البقره: 2/ 255) و یا در جایی دیگر که می فرماید: (لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیع‏) (الأنعام: 6/ 51)، که این آیات یا شفاعت را مختص به خدا می کند یا آن را عمومیت می دهد و برای غیر خدا نیز اثبات می کند، اما با این شرط که خدا به او اذن داده باشد و به شفاعتش راضی باشد. دیگر می بینیم که آن را فی الجمله اثبات می نماید، از جمله در جایی خداوند می فرماید: به عبارتی دیگر قرآن کریم این مسأله را به کلی و از اصل انکار نمی کند، همچنان که در بعضی آیات
لذا آیاتی که شفاعت را انکار می کنند، اگر بگوییم ناظر به شفاعت در روز قیامت است، شفاعت به طور استقلال را نفی می کند و آیاتی که آن را اثبات می کند، نخست اصالت در آن را برای خدا اثبات می کند و برای غیر خدا، به شرط اذن و تملیک خدا اثبات می نماید، پس شفاعت برای غیر خدا به اذن خدا ثابت است (محمدحسین طباطبایی، المیزان، 1417، ج1، ص157).
آیاتی هم که فقط شفیع و شفاعت کننده را تنها خدا معرفی می کند: (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ) (السجده: 32/ 4) یا در جایی دیگر که می فرماید: (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‏) (الزمر: 39/ 44)، هدف اصلی این آیات، تبیین گر مقام اصلی و حقیقت شفاعت است که این گونه طرح می شود و اختیاردار اصلی و شفاعت کننده واقعی را خدا می داند و بقیه هم اگر می توانند شفاعتی بکنند، همه به اذن خدا صورت می گیرد.
بر این اساس تفکر مخالفان شفاعت از جمله وهابیون، مبنی بر شرک دانستن اعتقاد به شفاعت نیز رفع می شود، چرا که دانسته شد که شفاعت سبب مستقل نیست و شفیع باید مأذون از طرف خداوند باشد.
قرآن کریم نیز به روشنی ما را به تحصیل وسیله به پیشگاه خداوند دعوت می نماید و آن را عامل رستگاری مؤمنان معرفی می کند و می فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏) (المائده: 5/ 35)
در این آیه طبق نظر علامه، وسیله، مطلق هر چیزی است که بنده را با پروردگارش مرتبط می سازد و همانطور که در بحث شفاعت گفته شد، متوسل شدن به ائمه و تأثیر شفاعت آنها که به اذن الهی انجام می شود، یکی از موارد راه های ارتباطی بندگان گنهکار با خدای متعال می باشد.
از جمله مهمترین آیاتی که در اثبات شفاعت بیان نموده اند، آیه 79 سوره إسراء می باشد که خداوند از مقام محمودی برای پیامبر صلی الله علیه و آله خبر می دهد که مقصود از آن، همانگونه که در روایات آمده، همان مقام شفاعت در قیامت برای پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد: (عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).
بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی، کل آیه دلالت می کند بر اینکه مقام نامبرده، مقامی است که در روز قیامت به آن حضرت می دهند، چرا که در آیه مقصود از مقام، به پاداشتن و برانگیختن در قیامت می باشد و چون کلمه محمود در آیه مطلق است، شامل همه حمدها می شود، چون مقید به حمد خاصی نشده و این خود دلالت می کند بر این که همه مردم او را می ستایند و آن مقام شفاعت کبرای پیامبر صلی الله علیه و آله در روز قیامت است (همان، ج13، ص176).
[3](عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) قال هی الشفاعة (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، 1380، ج2، ص314، ح148). که از جمله آن، در تفسیر عیاشی روایتی است در این باره که می فرماید: عن بعض أصحابنا عن أحدهما قال فی قوله در این باره روایات متعددی نیز وجود دارد
علامه در ذیل این روایت می فرمایند: این­که امام به این آیه تمسک کردند، دلالت دارد بر این که امام بر خلاف منکرین شفاعت، آیه را دال بر وقوع شفاعت دانسته اند (محمدحسین طباطبایی، المیزان، 1417، ج1، ص183).
در درالمنثور نیز، ابن جریر و بیهقی در شعب الإیمان از ابوهریره روایت می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مقام محمود، مقام شفاعت است (جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، 1404، ج4، ص197/ محمدبن جریر طبری، جامع البیان، 1412، ج15، ص98).
همچنین خداوند در آیه دیگری می فرمایند که، در روز قیامت هیچ دوستی از دوستی نمی تواند حمایت کند، مگر آن کسی که خداوند به او رحم کرده باشد و مورد رحمتش واقع شود: (یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) (الدخان: 44/ 42-41)
علامه طباطبایی در تفسیر این آیات با بیان لطیفی بیان می کنند که، در آیه اول، نخست این معنا را نفی می کند که در قیامت کسی به درد کس دیگر بخورد، و سپس خبر می دهد که در آن روز کفار یاری نخواهند شد و در آیه بعد استثناء، از ضمیر جمع در (لاینصرون) است، یعنی از بین همه مردم که گفتیم یاری نمی شوند، تنها کسانی استثناء شده اند که مورد ترحم خدا واقع شده باشند، که این آیه خود می تواند یکی از ادله شفاعت در قیامت باشد (محمدحسین طباطبایی، المیزان، 1417، ج18، ص147).
درباره همین آیه روایتی است در کافی که کلینی به سند خود از زید شحام روایت کرده که گفت: امام صادق علیه السلام در شب جمعه ای که در خدمتش به راهی می رفتیم به من فرمود: امشب شب جمعه است، قرآنی بخوان، من این آیات را خواندم (دخان/ 44-41) حضرت صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که استثناءشدگان ماییم، که مردم را یاری و کمک می کنیم (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، 1365، ج1، ص 423)، که علامه هم این روایت را که به مسأله شفاعت اشاره می کند، تأیید کرده و فرموده که، مستثنی منه را مولای اولی گرفته است (محمدحسین طباطبایی، المیزان، 1417، ج18، ص152).
در مبحث شفاعت از مهمترین تقسیم بندی هایی که مطرح شده است و مفسران بزرگ از جمله علامه طباطبایی بر آن صحه گذاشته اند و در صدد اثبات آن از طریق آیات برآمدند، تقسیم بندی شفاعت به تکوینی و تشریعی می باشد، که در ادامه بحث به صورت اجمال به آن می پردازیم:
2-1. شفاعت تکوینی
شفاعت تکوینی، همان اسباب و علل وجودی است که کار شفاعت را می کنند، به بیانی دیگر هر سببی واسطه است میان سبب فوق و مسبب خودش و این اسباب از صفات علیای خدا، یعنی رحمت و خلق و احیاء و رزق و امثال آن استفاده نموده و انواع نعمت ها و فضل ها را گرفته و به محتاجان آن می رسانند (همان، ج1، ص160).
(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ‏) (یونس: 10/ 3)
“پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید. سپس بر عرش استیلا یافت. کار را تدبیر مى کند. شفاعتگرى جز پس از اذن او نیست.”
علامه در تفسیر این آیه، استوی بر عرش را، به تدبیر امور تفسیر نموده و می فرمایند که آیه از وجود چنین صفتی برای خدا خبر می دهد، و چون این آیه در مقام توصیف ربوبیت و تدبیر تکوینی خداست، لاجرم مراد از شفاعتی هم که در آخر آن است، شفاعت در امر تکوینی خواهد بود (همان، ج8، ص157).
علامه طباطبایی با بیان بس دقیقی خواسته اند که تأثیر شفاعت شافعان را بسان تأثیر علل تکوینی معرفی کنند و این مسأله را مطرح کنند که، در حقیقت درخواست شفیع، خود جزء عواملی است که سبب می گردد تا عوامل مؤثر در رفع کیفر، بر عوامل ایجاب کننده آن مقدم گردد (همان، ج1، صص161-160).
همچنین در جایی دیگر خداوند می فرماید: (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُم‏) (البقره: 2/ 255)
” آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى داند.”
بر اساس این آیه نیز، تصرف علل و اسباب در موجودات و معلول ها، خود وساطتی است در تصرف خداوند، نه این­که تصرف خود آنها باشند، به عبارتی دیگر علل و اسباب در مورد مسببات، شفاعت­ دهندگانی هستند که به اذن خدا شفاعت می کنند.
لذا بر این اساس شفاعت عبارت است از واسطه شدن در عالم اسباب و وسائط، چه این که این توسط، به تکوین باشد، مثل همین وساطتی که اسباب دارند، و یا به توسط زبان باشد و شفیع بخواهد با زبان خود از خدا بخواهد که فلان گناهکار را مجازات نکند.
با توجه به این مسأله، جمله (مَنْ ذَا الَّذِی‏ یَشْفَعُ عِنْدَهُ) پاسخ گوی همان توهم است، برای این که این جمله بعد از مسأله قیومیت خدا و مالکیت مطلقه او آمده، که اطلاق آن ملکیت، هم شامل تکوین می شود و هم شامل تشریع، حتی می­توان گفت قیومیت و مالکیت، بر حسب ظاهر با تکوین ارتباط دارند و هیچ دلیلی ندارد که ما آن دو را مقید به قیومیت و سلطنت تشریعی کنیم (همان، ج2، ص333).
در نتیجه سیاق آیه شامل شفاعت تکوینی هم می شود و چون هر دو آیه ای که ذکر شد، راجع به خلقت آسمان ها و زمین است، قهراً شفاعت هم در آن ها، در مورد تکوین خواهد بود، و شفاعت در مورد تکوین جز این نمی تواند باشد که، علل و اسبابی میان خدا و مسبب ها واسطه شده، امور آن ها را تدبیر و وجود و بقاء آن ها را تنظیم کنند و این همان شفاعت تکوینی است (همان، ج1، ص160).
2-2. شفاعت تشریعی
بر اساس آنچه که از دیدگاه علامه به دست می آید می توان گفت که، شفاعت تشریعى مربوط به احکام است، که معلوم است اگر واقع شود، در دایره تکلیف و مجازات واقع می شود و بر دو قسم می باشد: یکى شفاعتى که در دنیا اثر بگذارد، و باعث آمرزش خدا، و یا قرب به درگاه او گردد، که شفیع و واسطه میان خدا و بنده در این قسم شفاعت چند طائفه اند: ایمان به رسول خدا، عمل صالح، قرآن کریم، خود مؤمنین که برای خود و دیگران استغفار می کنند و قسم دوم شفیعی است که در روز قیامت شفاعت می کند، که همان انبیاء، ملائکه و شهداء هستند (همان، ج1، ص171).
از جمله این موارد عمل صالح است که یک مورد از شفیعان دنیاست و باعث آمرزش گناهان و پاداشی بزرگ می شود که خداوند در این باره می فرماید: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ‏)‏ (المائده: 5/ 9)
قرآن کریم همچنین درباره شافعان و شفاعت آنان برای گنهکاران در روز قیامت سخن گفته و شفاعت آنان را مشروط به اذن و اجازه پروردگار متعال می کند: (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏) (النجم: 53/ 26) “و بسا فرشتگانى که در آسمان هایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید، مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد” و یا در جای دیگر می فرماید: (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون‏)      (الأنبیاء: 21/ 28) “آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى داند و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمى کنند و خود از بیم او هراسانند.”
این دسته از آیات که به شفاعت تشریعی نظر دارد، شفاعت را برای عده ای از بندگان خدا، از قبیل ملائکه و بعضی از مردم اثبات می کند، البته به شرط اذن و به قید ارتضاء و این خودش تملیک شفاعت است، یعنی با همین کلام دارد شفاعت را به بعضی از بندگانش تملیک می کند و می تواند بکند.
البته با توجه به دیدگاه علامه طباطبایی این نکته را هم باید در نظر داشت که شفیع، عبارت است از کسی که منضم به سببی ناقص شود و سببیت ناقص را تکمیل کند، پس شفاعت عبارت است از تتمیم سبب ناقص در تأثیرش، لذا وقتی که پدیدآورنده اسباب و اجزای آنها و مسببات، خدا باشد، پس خدا شفیع حقیقی است که نقص هر سبب را تکمیل می کند، و بر این اساس خدا شفیع می شود، با بعضی از اسماء خود نزد بعضی دیگر، لذا حقیقت این شفاعت، وساطت یکی از صفات کریمه خداوند بین شخص محتاج و یکی دیگر از صفات خداست (همان، ج 16، ص245).
نتیجه گیری
بر اساس تعریفی که از مفهوم شفاعت به دست آمد روشن شد که، درخواست شفاعت، نوعی استمداد با زبان حال و استعداد در امور تکوینی و حقیقی و با زبان قال در امور تشریعی و اعتباری است و بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی، قرآن کریم امر تمامی موجودات را به خدا نسبت داده و نتیجه می گیرد که اسباب وجودی سببیت خود را از خود ندارند و مستقل در تأثیر نیستند، بلکه مؤثر حقیقی تنها خداست و کسی نیست که در چیزی از عالم تصرف نماید، مگر بعد از آن که خدا اجازه دهد و شفاعت اولیاء خدا و ائمه اطهار در قیامت نیز، با اذن و اجازه خداوند انجام می گیرد، لذا شفیع علی الإطلاق در نهایت خداست و این مسأله هیچ منافاتی با وحدانیت خداوند ندارد و شرک محسوب نمی شود و اگر در آیاتی از قرآن کریم نیز شفاعت نفی شده است، آن نفی، فقط در جواب مشرکان و بت پرستان و رد اعتقاد آنان بوده است.
منابع و مآخذ
قرآن کریم
آلوسی، محمودبن عبدالله، روح­المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع الثانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث والأثر، محقق: محمود محمد طناحی، طاهر احمد زاوی، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367ش.
ابن بابویه قمی، محمدبن علی، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403ق.
ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الإعلام الإسلامی، 1404ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، انتشارات دار صادر، 1414ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت، انتشارات دارالقلم، 1412ق.
رشیدرضا، محمد، تفسیرالقرآن العظیم الشهیر بتفسیرالمنار، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، 1414ق.
زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ق.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع ­البحرین، تحقیق: احمد حسینی، تهران، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی­تا.
عاملی، سید محسن امین، کشف الإرتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، ترجمه: علی اکبر تهرانی، تهران، دارالکتب الإسلامی، بی­تا.
علم الهدی، محمدباقر، شفاعت، تهران، انتشارات مرکز فرهنگی منیر، 1386ش.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، انتشارات علمیه، 1380ق.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1365ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، انتشارات مؤسسه وفا، 1404ق.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، قم، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1377ش.

1- رجوع کنید به: انفطار/ 19؛ بقره/ 166؛ بقره/ 123؛ انعام/ 94؛ یونس/ 30؛ دخان/ 41؛ مؤمن/ 33؛ صافات/ 26؛ یونس/ 18؛ مؤمن/ 18؛ شعراء/101.
2- رجوع کنید به: سجده/4؛ زمر/44؛ یونس/3؛ انبیاء/28؛ زخرف/86؛ مریم/87؛ طه/ 110؛ سباء/23؛ نجم/26.
3- بنگرید به: قمی، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، الخصال، ج1، ص156، ح197؛ مجلسی، محمدباقر، البحارالأنوار، ج8، ص56، ح66.

لینک کانال دعا و اذکار : https://telegram.me/doagooo

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *