خانه / آیات قرآنی / خواص آیه 49 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه

خواص آیه 49 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com خواص آیه 49 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه را برای شما عزیزان قرار دادیم . آیه 49 سوره مبارکه یس دارای خواص و فضیلت زیادی می باشد . نوشتن و به همراه داشتن این آیه موجب حفظ از سنگ باران می شود . در ادامه از سایت دعاگو همراه ما باشید با متن آیه و ترجمه آیه و تفسیر و شرح آیه و نکات ادبی آیه 49 سوره یس …

خواص آیه 49 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه

خواص آیه 49 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه,معنی آیه 49 سوره یس,ترجمه فارسی آیه 49 سوره یس,نکات ادبی آیه 49 سورهیس,پیام های آیه 49 سوره یس,تفسیر آیه 49 سوره یس

هر که با خود دارد، از سنگ باران ایمن است

متن آیه 49 سوره یس با ترجمه :

مَا يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ

این منکران قیامت انتظار نکشند جز یک صیحه (اسرافیل حق) را که (به مرگ) همه را فرا گیرد در حالی که (در کارهای دنیا یا در صیحه دوم قیامت) با هم به بحث و جدل مشغول‌اند.

معانی کلمات آیه

«مَا یَنظُرُونَ»: انتظار ندارند. توقّع ندارند. ماده «نظر» بدون «إِلی» بیشتر به معنی انتظار و توجّه و توقّع و تدبّر است (نگا: بقره / انعام / اعراف / ، نحل / ، فاطر / ).

«یَخِصِّمُونَ»: به نزاع و جدال مشغول، و سرگرم گیر و دارند. اصل آن یختصمون و از باب افتعال است.

پیام های آیه :

1- كفّار، دليلى بر انكار قيامت ندارند و تنها با طرح اين سؤال كه قيامت چه زمانى است، آن را به استهزا مى‌گيرند. «مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»

2- معيّن نبودن زمان امرى، دليل بر واقع نشدن آن نيست. «مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ»

3- قيامت، وعده الهى است. «هذَا الْوَعْدُ»

4- كفّار، انبيا و مؤمنان را دروغگو مى‌پندارند. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»

5- قيامت خبر نمى‌كند، اين همه غفلت و استهزا چرا؟ «صَيْحَةً واحِدَةً»

6- قيامت كه بيايد، نه زبان تاب سخن دارد و نه پا توان فرار. فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا … يَرْجِعُونَ‌

7- برپايى قيامت پس از يك صيحه مرگبار است. «صَيْحَةً واحِدَةً»

8- پايان دنيا و آغاز قيامت در حالى خواهد بود كه مردم سرگرم جدال و كشمكش روزانه‌اند. «تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ»

9- وابستگى‌ها و دل‌بستگى‌ها در دنيا، كارساز است. با قيام قيامت، همه بندها گسسته مى‌شود. «وَ لا إِلى‌ أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ»

نکات ادبی آیه :

ینْظُرُونَ

قبلا بیان شد که ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن.

برخی توضیح داده‌اند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار می‌رود؛ و این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار می‌رود.

در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده و یا با فکر حاصل می‌شود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است و «نظیر» هم ‌به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر می‌کنند و یا در کارشان یکسان نظر شده است؛ و تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید می‌رود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است.

با این اوصاف معنای مهلت دادن در کلمه «انظار» ناشی از این است که گویی می‌خواهند در کار شخصی که به او مهلت می‌دهند تاملی ‌کنند و «أَنْظِرْنی‏» یعنی در وضعیت من تاملی فرما.

همچنین کاربرد کلمه «ناظر» در معنای «منتظر» کاربرد بسیار رایجی است و در زبان فارسی نیز گاهی کلمه «ببینم» را به معنای «چشم به راه هستم» و «منتظر می‌مانم» به کار می‌رود؛ چنانکه در قرآن کریم همین تعبیر «ناظرة» مشخصا در معنای «منتظر بودن» به کار رفته است و می‌توان آن را به «ببینم» (به همین معنای منتظر می‌مانم) ترجمه کرد: «وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهِمْ بِهَدِیةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یرْجِعُ الْمُرْسَلُون‏؛ [ملکه سبأ گفت: ] و من هدیه‌ای برای آنها می فرستم تا ببینم [منتظر بمانم] که فرستادگان را با چه چیزی برمی‌گرداند.» (نمل/۳۵)

صَيْحَةً

قبلا بیان شد که ماده «صیح» در اصل به معنای صدای بلند و بلند کردن صدا (فریاد کشیدن) است و اگرچه به هر فریاد بلندی اطلاق می‌شود (يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِم؛ منافقون/۴) اما در قرآن غالبا به عنوان یکی از عذاب‌هایی که موجب هلاکت قومی گردیده، مطرح شده؛ و به نفخ صور نیز «صیحه» اطلاق شده است (إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ، یس/۵۳؛ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ، ق/۴۲)

تفاوت دیگر «صیحه» با «صوت» (= صدا) در این است که صوت کلمه عامی است برای همه صداها (از موجود زنده تولید شود یا از در و دیوار و …) به کار می‌رود: اما «صیحه» فقط به صدایی که از موجود زنده (جانوران، به معنای اعم از انسان) درآید گفته می‌شود؛ و البته تفاوت «صیحه» با «نداء» هم در این است که «نداء» صدای بلند معنی‌دار است؛ اما «صیحه» بر صدای بلند بی‌معنا هم گفته می‌شود (یعنی در آن ضرورتاً از کلمات معنی‌دار استفاده نمی‌شود؛ یعنی ندا می‌تواند صیحه باشد اما هر صیحه‌ای لزوما ندا نیست.) و با این اوصاف، شاید کلمه «فریاد» در زبان فارسی، بهترین معادل «صیحة» باشد.

ماده «خصم» در دو معنای اصلی به کار رفته است: یکی نزاع و درگیری که کلمه «خَصْم» در این معناست؛ و دیگری، کناره ظرف و لباس که کلمه «خُصْم» در این معناست؛ و چه‌بسا بتوان این دو را به هم برگرداند بدین بیان که دو نفر که «خصم» همدیگرند به «خُصم» همدیگر درمی‌آویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۴؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۱۸۷)

کلمه «خَصْم» (= دشمن) برای مفرد، و جمع (وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ؛ ص/۲۱) به کار می‌رود و البته گاه به صورت تثنیه درمی‌آید (هذانِ خَصْمان؛ حج/۱۹)‌ (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵)، و نیز برای مذکر و مونث به کار می‌رود و جمع‌الجمع آن کلمه «خُصوم» می‌باشد. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۱۸۷)

در تفاوت «معاداة» (عداوت، دشمنی) با «مخاصمه» (خصومت، نزاع) گفته‌اند که معادات مربوط به دل است اما مخاصمه مربوط به مقام سخن و بحث کردن است و از این رو ممکن است معادات باشد، اما مخاصمه نباشد؛ و بالعکس (الفروق في اللغة، ص۱۲۴)

«خِصام» (وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) مصدر باب مفاعله (مخاصمه/خصام) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵) و البته اینکه گاه به عنوان جمعِ «خَصم» هم به کار می‌رود چنانکه در آیه «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» (بقره/۲۰۴) هر دو احتمال مطرح شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۳، ص۷۲)

وقتی نزاع و درگیری از جانب طرفین مد نظر باشد از باب تفاعل استفاده می‌شود (إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ؛ ص/۶۴) و وقتی به باب افتعال می‌رود (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ؛ حج/۱۹؛ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ؛ زمر/۳۱) نیز به معنای آن است که برخی با برخی دیگر درگیر شدند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵)

«خَصِيمُ» به شخصی که زیاد درگیر بحث می‌شود (الكثير المخاصمة) گویند «هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ» (نحل/۴)، (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵) و برخی آن را کنایه از عالم سخنور و بلیغ دانسته‌اند (تفسیر قمی، ج۲، ص۲۱۸) و آیه «وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما» (انسان/۱۰۵) را می‌توان مویدی بر این معنا دانست.

و «خَصِم» کسی است که کارش صرفاً مخاصمه باشد (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ‏؛ زخرف/۵۸). (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵)

کلمه «یَخِصِّمُونَ» هم در اصل یختصمون بوده که حرف تا به خاطر قریب المخرج بودن به حرف صاد تبدیل و در آن ادغام شده است؛ و چون مشدد گردیده، قبل از آن، کسره [ یا فتحه، بنا بر اختلاف قرائات] اضافه شده است. (الجدول في إعراب القرآن، ج‏۲۳، ص۱۹)

ماده «خصم» و مشتقات آن جمعا ۱۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

**************************************************

بازنشر : سایت دعاگو (بزرگترین منبع ذکر و دعاهای قرآنی)

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *