خانه / آیات قرآنی / خواص آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه و معنی آیه

خواص آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه و معنی آیه

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com خواص آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه و معنی آیه را برای شما عزیزان قرار دادیم . معنی و مفهوم و خواص و فضیلت آیه 60 سوره مبارکه یس + ترجمه و تفسیر و شرح آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه 60 سوره یس . نوشتن این آیه با شرایط گفته شده در زیر باعث عزیز و محترم شدن در چشم همگان می شود …

خواص آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه و معنی آیه

خواص آیه 60 سوره یس + نکات ادبی و پیام های آیه و معنی آیه,خواص و فضیلت آیه 60 سوره یس,معنی و مفهوم آیه 60 سوره یس,ترجمه و تفسیر آیه 60 سوره یس,آیه برای عزیز و محترم شدن در چشم مردم,ختم آیه های سوره یس

در مربع نوشته با خود دارد، در چشم مردم عزیز و مکرم آید

متن آیه با ترجمه :

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

(خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!

معانی کلمات آیه :

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ؟»: آیا با شما پیمان نبستم؟ آیا به شما توصیه نکردم؟ مراد فرمان دادن است (نگا: طه / . چنین عهد و پیمان و توصیه و دستوری، از طرق مختلف با انسان بسته شده و بدو فرمان داده شده است. یکم: توسّط پیغمبران (نگا: بقره / اعراف / ، یونس / زخرف / ). دوم: توسّط عقل. چرا که دلائل و براهین عقلی با زبان گویائی به انسانها می‌فهمانند که نباید جز خدا را پرستید و اطاعت کرد. سوم: از راه فطرت. چرا که انسان ذاتاً یکتاپرست بوده و فطرت سالم، طاعت و عبادت را منحصر به ذات پاک پروردگار می‌داند. «لا تَعبُدُوا»: مراد از عبادت در اینجا، اطاعت است. چرا که یکی از صورتهای عبادت اطاعت می‌باشد (نگا: توبه / ، مؤمنون / ).

نکته های آیه :

مراد از عبادت شيطان، اطاعت شيطان است، چنانكه در حديث مى‌خوانيم: «من اطاع رجلا فى معصية فقد عبده» «3» هر كس در گناه از كسى اطاعت كند، بندگى او را كرده است.

پیام های آیه :

1- قيامت روز فيصله و جدايى است. «وَ امْتازُوا الْيَوْمَ»

2- خداوند (از طريق انبيا، عقل و فطرت) از انسان پيمان گرفته است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ»

3- شيطان پدر شما را فريب داد و شما فرزندان كسى هستيد كه اطاعت شيطان كرد. يا بَنِي آدَمَ‌ … لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ‌

4- انسان، از دو حال خارج نيست، يا بنده خداست يا بنده شيطان. لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ‌ … اعْبُدُونِي‌

5- دشمن بودن شيطان آشكار است. (فكرى كه سنگ و چوب را به جاى خدا براى انسان جلوه مى‌دهد در انحراف آن هيچ‌گونه ابهامى نيست.) «عَدُوٌّ مُبِينٌ»

6- راه مستقيم كه هر شبانه روز در نماز از خدا مى‌خواهيم، همان اطاعت از او و عبادت اوست. «اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»

7- از سرنوشت فريب خوردگان عبرت بگيريد. أَضَلَ‌ … جِبِلًّا كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ‌

8- انديشه در سرنوشت تلخ قربانيان فريب شيطان، راه نجات از وسوسه‌ها و دام‌هاى اوست. «أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»

نکات ادبی آیه :

أَعْهَدْ

قبلا بیان شد که ماده «عهد» در اصل به معنای حفظ و مراعات چیزی است و کلمه «عهد» وقتی با حرف «الی» متعدی شود به معنای «وصیت» (سفارش؛ برعهده گذاشتن) می‌شود و وقتی از عهد «بین دو نفر» سخن به میان آید به معنای «میثاق» (پیمان؛ برعهده گرفتن) می‌باشد؛ که البته در تفاوت «عهد» و «میثاق» گفته‌اند میثاق محکمتر از عهد است و نیز گفته شده وقتی «میثاق» گفته می‌شود از جانب یکی از طرفین مدنظر است اما وقتی «عهد» گفته می‌شود از جانب هردو طرف مد نظر است.

تَعْبُدُوا

قبلا بیان شد که ماده «عبد» دلالت بر رام و ذلیل بودن می‌کند؛ و لذا [در قدیم که غلطتک و آسفالت نبوده] به جاده‌ای که سنگی در آن نباشد و بر اثر کثرت عبور و مرور هموار شده باشد، راه «معَبَّد» گفته می‌شد.

برخی از اهل لغت توضیح داده‌اند که استعمال این ماده در مورد بندگان خدا و برده‌های بشر تفاوت مهمی دارد [در فارسی هم ما دو تعبیر «بنده» و «برده» داریم]؛ وقتی در مورد «بردگان بشری» به کار می‌رود، در زبان عربی، فعلی از آن مشتق نشده است؛ و اگر فعلی بخواهد بیاید، بر وزن «عَبُدَ» خواهد بود که به معنای «برده شد، به بردگی‌اش ‌اقرار کرد» می‌شود؛ اما وزن «عَبَدَ» به معنای پرستش به کار می‌رود که در رابطه انسان و خدا [یا هر پرستش دیگری] مطرح می‌شود؛ لذا در مورد برده‌ها گفته نمی‌شود که «فلانٌ عَبَدَ مولاه؛ فلانی اربابش را پرستید!» البته در مورد رابطه بین انسانها، تعبیر «تعبَّد فلانٌ فلاناً؛ فلانی با فلانی (که آزاد است) مانند برده رفتار کرد» یا «عَبَّد / أعْبَدَ فلانٌ فلاناً؛ فلانی فلانی را به بردگی گرفت» به کار می‌رود؛ و در قرآن نیز همواره از تعبیر «عَبَدَ یَعبُدُ» استفاده شده است، فقط یکبار از تعبیر «عَبَّدَ» ‌استفاده شده و آن در جایی است که حضرت موسی ع به فرعون اعتراض می‌کند که چرا بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفتی: «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‏ إِسْرائيلَ» (شعراء/۲۲)

کلمه «عَبْد» را هم برای بنده (إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْه؛ زخرف/۵۹) و هم برای برده (لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ؛ بقره/۲۲۱) استفاده کرده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد اسم فاعل آن در حالت ثلاثی مجرد (عابد)، عموما ناظر به معنای مربوط به «بنده» (از صیغه «عَبَد») است (وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ؛ کافرون/۴)؛ با این حال برخی «عَبْد» را بلیغتر از «عابد» دانسته‌اند.

کلمه «عبودیّة» را به معنای اظهار تذلل دانسته‌اند و گفته‌اند که کلمه «عبادت» (لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ؛ اعراف/۲۰۶ و انبیاء/۱۹) در رساندن این معنا بلیغتر است؛ چرا که نشان‌دهنده غایت تذلل است؛ و در مجموع، عبودیت را به معنای تسلیم بودن و نهایت خضوع، که منجر به اطاعت می‌شود، دانسته‌اند.

«عَدُوّ»

قبلا بیان شد که ماده «عدو» [یا «عدی] در اصل دلالت دارد بر تجاوز کردن (گذر کردن) از حد خود و پیشی گرفتن در جایی که سزاوار است بدانجا بسنده شود؛ و «عادیّ» کسی است که ظالمانه از حق خودش تجاوز می‌کند. و تفاوتش با «تجاوز» در این است که تجاوز، به صرفِ گذر کردن از نقطه معین (خروج از حق خود) گفته می‌شود؛ اما «تعدی»، تجاوزی است که ورود نابجا به حقوق دیگران هم در آن لحاظ شده است. برخی اصل این ماده را از کلمه «عُدوَة» (أنفال/۴۲) دانسته‌اند («عدوة الوادی» لبه و حاشیه یک سرزمین) دانسته‌اند، گویی کسی که تعدی می‌کند، به سمت لبه حق خود می‌رود و از آن گذر می‌کند.

این ماده هم در مورد امور قلبی و درونی (مانند «عداوت»: دشمنی، «عَدُوّ»: دشمن، جمع آن: اعداء)، و هم در مورد امور ظاهری و مادی (مانند «عَدْو» به معنای تندتر از معمول راه رفتن، دویدن) به کار می‌رود.

«مُبين»

قبلا بیان شد که «مبین» از ریشه «بین» است. کلمه «بین» (که در زبان فارسی هم رایج است) از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار می‌رود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن). و «بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان می‌گویند که آشکارکننده مافی‌الضمیر است و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفته‌اند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان می‌گویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند. و «بیِّنه» [= دلیل] هم از همین ریشه و به معنای چیزی است که دلالت کاملا آشکار داشته باشد.

**************************************************

بازنشر : سایت دعاگو (بزرگترین منبع ذکر و دعاهای قرآنی)

درباره ی admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *