در این پست از سایت antique-book-treasure.ir داستان جن گیر آذربایجانی و دزدی کردن جن قند و چای از مغازه را برای شما عزیزان قرار دادیم . جن گیر که جن ها را مجبور به آوردن قند و چای میکرد و جنی که به ناچار از مغازه ها دزدی می کرد .

داستان جن گیر آذربایجانی و دزدی کردن جن قند و چای از مغازه

داستان جن گیر آذربایجانی و دزدی کردن جن قند و چای از مغازه

داستان جن گیر آذربایجانی و دزدی کردن جن قند و چای از مغازه,جن گیر آذربایجانی,داستان و ماجرای جن گیر آذربایجانی,دزدی قند و چای از مغاره به وسیله جن ها,دزدی و سرقت جن ها از مغازه

داستان جن گیر آذربایجانی و دزدی کردن جن قند و چای از مغازه

جن گیری آذربایجانی ، جن ها را می گرفت و در شیشه می کرد ، و پول قند و چایی را از جن زده می گرفت و صرف معاش می کرد . سرانجام کارش به بن بست خورد و تعطیل شد و کسی پیش او نیامد و سور خوابید.یکی از شیشه ها را برداشت و جن داخل آن را به دست گرفت و گفت : آزادت می کنم به شرط اینکه قند و چایی امروز مرا تامین کنی .

جن رفت و پس از لحظه ای یک سری قند و یک بسته چایی حاضر شد . فردا و پس فردا هم چنین قند و خرمایی در دستمال متقال رسید . بعد از دو سه روز در سر محله چو افتاد که دکان مش قاسم بقال را زده اند . گزمه ها به جستجو افتادند ، رد پاها به دست آمد ، کله قند و متقال ها را در خانه جن گیر دیدند ، جن گیر به دام افتاد . هر چه انکار کرد سود نداد ، مهلت طلبید . پس شیشه و آینه حاضر کرد و جن را دوباره به دام انداخت و در حضور گزمه ها خطاب به جن فریاد زد :

پدر سوخته ، من از تو قند و چایی خواستم ، تو رفتی دکان مش قاسم را زدی و آوردی ؟

جن ساده دل جواب داد :

پدر سوخته نیستم ، مرد ، مگر من کارخانه حاج امین الضرب کهریزک دارم یا باغ چای لاهیجان کاشف السلطنه ، که صبح و شب برای تو قند و چای بیاورم ! تو قند و چای می خواستی ، من هم ناچار می بایست از دکان مش قاسم بیاورم !