در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com خواص آیه 33 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه را برای شما عزیزان قرار دادیم . آیه 33 سوره مبارکه یس دارای خواص فراوانی می باشد . نوشتن و به همراه داشتن آیه 33 سوره مبارکه یس برای دفع بیماری برص و جذام بسیار موثر است . در ادامه همچنین متن آیه 33 سوره یس با ترجمه و معنی فارسی + و شرح و تفسیر آیه 33 سوره یاسین را قرار دادیم .
خواص آیه 33 سوره یس + معنی کلمات آیه و تفسیر و شرح آیه,آیه 33 سوره یس,متن آیه و ترجمه آیه 33 یس,نکات ادبی و پیام آیه 33 سوره یس,تفسیر و شرح آیه 33 سوره یس,خواص آیه های سوره یس,آیه قرآنی برای برای دفع بیماری برص و جذام
جهت دفع برص و جذام به مشک و زعفران نوشته با خود دارد
متن آیه با ترجمه فارسی :
وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ
و یک برهان برای آنان (بر این که ما مردگان را زنده میکنیم) آن است که زمین مرده را (به باران رحمت) زنده کرده و از آن دانهای که قوت و روزی خلق شود میرویانیم.
معانی کلمات آیه :
«أَلأرْضُ الْمَیْتَةُ»:
مراد زمین خشک کره زمین، پیش از پیدایش حیات، و اشاره به معمّای فوقالعاده مرموز و پیچیده و شگفتانگیز شروع حیات است که کسی به درستی نمیداند تحت تأثیر چه عواملی در روز نخست موجودات بیجان تبدیل به سلولهای زنده شده است. یا این که اشاره به زمینهای خشک کنونی و مسأله حیات در جهان گیاهان و حیوانات و زنده شدن زمینهای مرده است که از یک سو دلیل روشنی است بر این که علم و دانش عظیمی در آفرینش این جهان به کار رفته است، و از سوی دیگر نشانه آشکاری از رستاخیز است.
پیام های آیه :
1- هر دانه و گياهى كه از زمين مىرويد، همچون مردهاى است كه در قيامت از گور بر مىخيزد. «وَ آيَةٌ لَهُمُ»
2- براى اثبات حقّانيّت سخن خود به نمونهها استدلال كنيم. «وَ آيَةٌ لَهُمُ»3- بهترين دليل براى عموم مردم، آن است كه دائمى، عمومى، غير قابل انكار، ساده و همه جايى باشد. «وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ»
4- بهترين راه ايمان به معاد، دقّت در آفريدههاست. «الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها»
5- بخش عمدهاى از غذاى انسان را دانههاى گياهى تشكيل مىدهد كه دقّت در آنها راهى براى خداشناسى است. وَ آيَةٌ …. حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ
نکات ادبی آیه :
آيَةٌ
«آیة» به معنای علامت و نشانه است؛ و درباره اینکه ماده اصلی این کلمه چه بوده، مورد اختلاف است:
برخی آن را از ماده «أیی» گرفتهاند:
خواه از کلمه «أیُّ» (به معنای: کدامیک) از این ماده است (آیه را از این جهت آیه گفتهاند که هر چیزی را از چیز دیگر (هرکدام را از دیگری) متمایز میکند)
یا از کلمه «تَاَیّی» به معنای «تعمد» (برافراشتن عمود و ستون) و تَثَبّت (ثابت و پابرجاماندن) است از آن جهت که آیه علامتی ثابت است که متعلق خود را همواره نشان میدهد؛
و برخی آن را از ماده «أوی» دانستهاند که:
خود همین کلمه را برخی به معنای کنار هم جمع شدن دانستهاند (گفته میشود «جاء القوم بآیتهم: یعنی آن قوم با همه جماعتشان آمدند») و آنگاه وجه تسمیه «آیه» این است که حروف و کلمات را در کنار هم برای مقصودی واحد جمع می کند؛
و برخی «أوی» را به معنای قصد کردن به سوی جایگاهی برای استراحت در آن دانستهاند و آنگاه «آیه» به معنای وسیلهای است که ما را به مقصود میرساند.
الْأَرْضُ
ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمیگردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد
برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده
و برخی هم توضیح دادهاند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار میرود و شامل جمیع موجودات زمینی هم میشود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار میرود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ، حجر/۱۹؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، مرسلات/۲۵) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق میشود (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/۲۱؛ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، لقمان/۳۴) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۷۵-۷۶)
این کلمه، مونث مجازی است (صفات آن مونث میشود مانند همین تعبیر «الأرض المیتة» (یس/۳۳) یا «الأرض المقدّسه» (مائده/۲۱) هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون» و «أرَضین» هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است
به نظر میرسد که همین در مقابل «سماء» بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما برای اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ» (طلاق/۱۲) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن میگوید این احتمال را مطرح کردهاند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۷۶-۷۷)
در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و … – دست کم به طور استعاری – رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعهیافته نیز اطلاق کردهاند.
کلمه «أرض» و بدون هیچ مشتقی ۴۶۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الْمَيْتَةُ
قبلا بیان شد که ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» و «ممات» درست نقطه مقابل «حیات» است.
به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/۱۹) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/۲۲) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/۷۳) است. اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/۳۰) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/۱۲۲؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/۱۱ و زخرف/۱۱)
و زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان») گویند؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ»(فاطر/۹).
«مَيْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ، مائدة/۳؛ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً، أنعام/۱۴۵) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد، یعنی به مردارِ حیوانِ حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها؛ یس/۳۳)
«مِيتة» دلالت بر حالت خاص می کند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِيتةً جاهليَّة).
«مَوته» (إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/۳۵؛ لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/۵۶) ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
وقتی این ماده به باب افعال برود متعدی می شود و به معنای «میراندن» است (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا؛ نجم/۴۴)
أَحْيَيْنا
ماده «حیی» (و چهبسا «حیو»، كتاب العين، ج۳، ص۳۱۷) در اصل، دست کم بر دو معنا دلالت دارد: یکی حیات و زندگانی، و نقطه مقابل مرگ؛ و دیگری حیا و شرم، و نقطه مقابل وقاحت و بیشرمی؛ البته برخی معنای اصلی را همان معنای اول دانسته و مدعیاند که چون بازگشت حیا و شرم به حفظ خویشتن است از ضعف و نقص و دوری از عیب و زشتی، در واقع مشتمل است بر طلب سلامت و حیات و از این جهت حیا هم به همان معنای حیات برمیگردد و معنای جامع مفهوم «حیات» را هم تحقق هر چیزی که قوام و بقای شیء در گروی آن است (اعم از اجزای ظاهری و باطنی و نظم آنها و شرایط لازمه) دانستهاند؛
این ماده برای دلالت بر معنای «حیا» در زبان عرب غالبا در باب استفعال (استحیاء) به کار میرود (كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُم وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَق؛ احزاب/۵۳)؛ هرچند در قرآن کریم این ماده در باب استفعال به معنای «طلب زنده ماندن» هم به کار رفته است (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ؛ بقره/۴۹ و ابراهیم/۶).
وقتی این ماده به باب افعال (إحیاء) میرود، متعدی میشود (زنده کردن) و استعمال این ماده در باب إفعال در قرآن بسیار زیاد است که آیه حاضر نمونهای از آن است.
به لحاظ نحوی، جمله «أحییناها» را میتوان جمله استینافیه در مقام بیان «أرض» دانست؛ و یا حال، و حتی زمخشری بر این باور است که میتوان آن را صفت برای «أرض» قلمداد کرد (الکشاف، ج۴، ص۱۴) که اگرچه برخی همچون بیضاوی نیز این تحلیل را پسندیدهاند (أنوار التنزيل، ج۴، ص۲۶۷) اما کسانی همچون ابوحیان بشدت بر این تحلیل او خرده گرفتهاند. (البحر المحيط، ج۹، ص۶۴)
حَبًّا
ماده «حبب» در معانی متعددی به کار رفته است؛ دو معنای رایجتر آن، که در قرآن کریم به کار رفته، یکی «دوست داشتن» است و دیگری «دانه».
برخی اساساً به سه اصل و ریشه مستقل برای این ماده باور دارند: یکی همین معنای «دانه»، دیگری لزوم و ثبات (که محبت و دوست داشتن را به این معنا برمیگردانند) و سوم کوتاه بودن (قِصَر) (معجم مقاييس اللغة، ج۲، ص۲۶) است. اما دیگران همان دو معنا را اساسی دانستهاند؛ و در این میان،برخی همه این معانی را به «دوست داشتن» برمیگردانند و میگویند «دانه» هم از این جهت که محبوب کشاورز است، «حبّ» نامیده شده (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۰) و برخی هم «دوست داشتن» را به «دانه» برمیگردانند با این توضیح که اصل این کلمه برای گندم و جو و سایر دانههای خوردنی به کار میرفته، سپس تعبیر «حَبَّةُ القلب» از باب تشبیه قلب به شکل دانه به کار رفته؛ و از اینجا تعبیر «حَبَبْتُ فلانا» در اصل به این معنا بوده که «حبهی قلبم به تو اصابت کرد» و بتدریج برای دوست داشتن به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۱۴)
در هر صورت، معنای «دانه» یکی از معانی پرکاربرد این ماده است. این کلمه، علاوه بر به دو صورت «حَبّ» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى، أنعام/۹۵؛ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ، ق/۹) و «حَبّة» (كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، بقرة/۲۶۱؛ وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ، أنعام/۵۹) در زبان عربی به صورت «حِبّة» (جمعِ «حِبّ») نیز به کار رفته است؛ برخی گفتهاند با فتحه برای دانههایی که خودشان خوراکیاند (بویژه گندم و جو) به کار میرود، اما با کسره برای اشاره به دانههایی که «بذر» گیاهان هستند، میباشد؛ و این نیز گفته شده که به دانهی هر چیز دانهداری (یعنی حتی عدس و لوبیا و …) «حِبّ» گفته میشود و تنها به دانههای گندم و جو «حَبّ» اطلاق میگردد (معجم مقاييس اللغة، ج۲، ص۲۶)
ماده «حبب» جمعاً ۹۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است که از این تعداد، ۱۲ مورد در معنای «دانه» و ۸۲ مورد در معانی مربوط به دوست داشتن به کار رفته است.
**************************************************
بازنشر : سایت دعاگو (بزرگترین منبع ذکر و دعاهای قرآنی)